اهم اخبار
news-details

پادشاه لخت است،‌ اما عصبانی


هنوز کسی نمی‌داند چند تن کشته شده‌اند،‌ چند تن مجروح شده‌اند،‌ و چند تن ناپدید. جمهوری اسلامی، با بازگشت یکی از مجریان کشتار مخالفان‌اش از دهه ۶۰ به رأس قوه قضائیه، قتل عام مخفیانه را بار دیگر از سر گرفته است. وقتی در زندان‌های دهه ابتدایی نظام حاکم قرار بود اعدام گروهی یا کشتار تابستان ۶۷ آغاز شود، تلفن‌های بند را قطع می‌کردند. حالا هم فرض‌شان بر این است: اینترنت و تلفن را قطع می‌کنیم و می‌کشیم.

اما این «نمایش» قدرت تفاوتی بنیادین با اعدام‌های دهه ۶۰ دارد. خشونتِ‌ سال‌های ابتدایی خشونتِ دولتِ جنینی برای تثبیت قانون‌اش بود و برای همین نیاز به کمیته‌هایی در هر محله برای بخشیدن ضمانت اجرایی به آن داشت. کشتار تابستان ۶۷ برای تحکیم دولت تثبیت‌شده‌اش پس از جنگ و آغاز فرآیند بازسازی بود تا اپوزیسیون‌ای وجود نداشته باشد و «اپوزیسیون خودی» کارکرد میانجیگری را بر عهده بگیرد.

این بار کشتار در رویارویی با بحرانی است که برایش خود را آماده کرده بود، اما فراتر از انتظارهایش رفت. این بار لحظه «مخمل آبی» جمهوری اسلامی است.

در فیلم «مخمل آبی» دیوید لینچ،‌ هیاهوهای خشم‌آلود مرد زن‌ستیز در واقع نمایش نومیدانه توان‌ نداشته‌ای بود که از دل ناتوانی جنسی واقعی‌اش می‌آمد. یک اصل ساده عقل سلیم: اگر نترسیده بودی و تسلط داشتی، این‌قدر پرخاش و سروصدا نمی‌کردی که ناتوانی‌ات را بپوشانی[i]. حضور زنان در صف نخست اعتراض‌ها،‌ جمهوری اسلامی مردسالار را بیش از هر چیز دیگری به هراس انداخت.

علی خامنه‌ای (و همه مسئولان رده‌پایین‌تر جمهوری اسلامی) از جنبه‌های مختلفی با بروز اعتراض‌ها دست‌پاچه شدند. دولت نولیبرال دولت بحران‌ساز است؛ در واقع، دولت نولیبرال از خلال آفریدن بحران و مدیریت آن به پیش می‌رود، چرا که امروز «حکمرانی کردن یعنی ساختن سلسله‌ای دائمی از کودتاهای خُرد…»[ii] به همین دلیل پارادایم اقتصادی‌ـ‌سیاسی حکم‌رانی سرمایه‌داری نولیبرال را «دکترین شوک» نام‌گذاری کرده‌اند.

شوک قرار بود توده‌ها را فلج کند تا به قول حسن روحانی، «جراحی» اقتصادی بیش از این به تأخیر نیفتد و انجام شود. رئیس دولت جمهوری اسلامی پس از اعتراض‌های دی ۹۶ هم به جراحی اقتصادی اشاره کرده بود[iii].

اما بحران حاکمیت سبب شده که تابع میانجیگری اپوزیسیون خودی هم از کار بیفتد،‌ نظم بازنمایی/نمایندگی سراسر فروبپاشد، و آنانی که سرنوشت‌شان و رنج‌شان در این جراحی به حساب نمی‌آید، صدایشان نشنیدنی باقی بماند و حضورشان رویت‌نشدنی.

با وجود این،‌ کسی فلج نشد، بلکه خشم از فروبستگی آینده مردم را به تسخیر زمان حال کشاند. نامرئی‌هایی که صدایشان به همهمه می‌ماند، جمعیتی که بی‌شکل‌بودن و غافلگیرکننده‌بودن‌اش ترسناکش می‌کند، «جراح» را غافلگیر کردند.

سرمایه‌داری نولیبرال هرچند نظامی جهانی است، تجلی‌های محلی آن خاص خود هستند. در ایران،‌ همچون کشورهای دیگری در این سو و آن سوی جهان،‌ نسبتی از حکم‌رانی پیشامدرن به یک تابع در حکم‌رانی مدرن سرمایه‌دارانه بدل شده است: نسبت بدن حاکم با مردم. گذار از چنین نسبتی به نهادسازی مدرن و برقراری نظم انضباطی و سپس کنترلی،‌ شاخصه‌ی ویژه تبارشناسی دولت مدرن در غرب است.

از میراث‌دار شکوه عصر کهن تا سایه خداوند و تا ولی آن، حاکمان مدرن ایران همگی به عنوان «یک فرد» بر قدرت تکیه زده‌اند و جایگاه متعالی قدرت هرگز از رازوارگی پیشامدرن‌اش تهی نشده است. لایه‌های هویت برساخته ملی هر عصر، بدن حاکم را در هاله‌ای قدسی می‌پوشاند و او را بر فراز هر قدرت نهادینه‌ای در حاکمیت قرار می‌دهد.

اما کارکردهای این پس‌مانده پیشامدرن اکیداً مدرن است،‌ همان‌طور که حکومت و جامعه‌ی معاصر ایران مدرن هستند. نولیبرالیسم در سطحی جهانی به معنای «شمول واقعی» همه‌جا ذیل سرمایه‌داری است. در عین حال، «شمول صوری» در سرمایه‌داری دقیقاً به معنای شمول سازوکارهای پیشاسرمایه‌دارانه محلی به عنوان تابع‌های جدیدی از سرمایه‌داری است که به انباشت سرمایه و گردش آن در دست طبقه‌ی حاکم در آن بستر خاص کمک می‌کند.

علی خامنه‌ای، تجسد قدرت متعالی نظام جمهوری اسلامی، مرکز دایره‌ای است که هرچه نزدیک‌تربودن به آن منفعت (رانت) بیشتری به همراه می‌آورد. اما این نظام امتیازوری متمرکز تنها برای غارت نیست، بلکه برای برافراشتن سازوکارهای انباشت سرمایه و انحصار قدرت و سرمایه در دست طبقه نخبه حاکم است. نهادهای اقتصادی و سیاسی مشخصی،‌ از بنگاه‌های اقتصادی وابسته به بیت تا شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و اتاق جنگ اقتصادی، در پشتیبانی از این ساز و کار تأسیس شده‌اند.

در کنار این سرمایه‌داری دولتی، بازار حاشیه‌ای سرمایه‌داری لجام‌گسیخته و مقررات‌زدوده نیز وجود دارد که «ریچ‌کیدز» خاص خودش را می‌آفریند و از سویی دیگر با سیاست‌های نولیبرالی حکومت و اصل مورد تأکید مقام رهبری، یعنی «اصل خصوصی‌سازی» گره می‌خورد.

کارکرد دیگر بدن حاکم جمهوری اسلامی ساختن نسبت اجتماعی نظام و بنابراین بدن جمعی آن، یعنی «ملت» است. رهبری است که می‌گوید چه کسی چه طور باشد و چه طور نباشد،‌ زنان چه طور زندگی شایسته‌ای دارند و کارگران چقدر باید تقوا پیشه کنند،‌ کدام سیاست اقتصادی اولویت دارد و کدام تمهید سیاسی ارزش اعتنا. او الگوی شهروند مسلمان شیعه اثنی عشری ایرانی را تعیین می‌کند، او مشخصات «ملت ایران» و در واقع حدود پرفورماتیو روزمرگی هنجارین را از تریبون‌اش تجویز می‌کند، «دشمن»  و «نفوذی»‌های بیگانه این بدن جمعی ــ دیگری‌هایش ــ را‌ تشخیص و محکوم می‌کند؛ رهبری که در عین حال هرگز تن به مصاحبه نمی‌دهد، مگر برای اعلام سلامت بدن‌اش[iv].

دستگاه زیبایی‌شناسی حاکم و بنگاه‌های تبلیغاتی‌اش مدام این «سیره» را تبلیغ می‌کنند و مأموران ارشاد و امنیت‌اش با تنبیه و مجازات به آن ضمانت اجرایی می‌بخشند.

حکومت حاکم‌اش را رازواره می‌کند،‌ «مردم»اش را با امتیاز و هشدار و تبلیغ می‌سازد و با استفاده از تکنولوژی‌های ارتباطی، نظام کنترلی‌اش را هم بسط می‌دهد. برای ساختن این ترکیب خاص مدرن، بدن حاکم ضروری است.

اما به نظر می‌رسد که همه این تابع‌ها از کار افتاده اند. فساد ساختاری نظام امتیازوری به همه‌جا سرایت کرده. هزینه نیروهای حافظ قدرت در خارج از مرزها افزایش یافته. نسبت اجتماعی برساخته جمهوری اسلامی در هیچ کدام از نسل‌هایش دیگر توان ساختن انسجام اجتماعی را ندارد. ارزش‌هایی که لایه‌لایه بدن حاکم را می‌پوشاندند،‌ مرده اند. پادشاه لخت است،‌ و همین‌قدر عصبانی و پرخاش‌جو.

حالا معترضان هم شاه‌کش شده اند و مستحق مجازات شاه‌کش‌ها: زجرکش‌کردن، قطع کردن ضربدری دست‌و‌پا،‌ بیرون کشیدن چشم‌ها،‌ …[v] همه فانتزی‌های قدرت تمامیت‌خواه تخریب‌گری که پیر پائولو پازولینی در فیلم «سالو، یا۱۲۰ روز سدوم» (۱۹۷۵) به تصویر کشید.

فروریختن ارزش‌های حکومتی باعث شد که علی خامنه‌ای چهارشنبه ۶ آذر در سخنانی از ضرورت بازگشت به دهه ۶۰ و حضور فیزیکی کمیته‌های سرکوب در تمام محله‌ها بگوید[vi]. رهبر جمهوری اسلامی که بنا بر گزارش‌ها این بار احساس خطر جدی کرده بود، تصور می‌کند که می‌تواند بحران حاکمیتی را با روش‌های دوران تثبیت حاکمیت علاج کند.

اما در دوران تثبیت حاکمیت، هنوز تخاصم جدی قدرت‌ها وجود داشت. جمهوری اسلامی با انحصار خشونت و سرکوبی خونین تضادها را فرونشاند و در عین حال،‌ کاریزمای رهبر وقت، کارکردی بسیار انسجام‌بخش‌تر از بدن رهبر فعلی در سطح اجتماعی داشت. اکنون در دوران بحران حاکمیتی، نظام در غیاب هر نیروی متخاصمی خود تضادهایش را تا سرحد آنها پیش برده است.

این به معنای فروپاشی نیست. آینده می‌تواند حامل خبرهای شوم‌تری از سرکوب باشد. اما دستگاه‌های سرکوب و حبس، هر چقدر بسته، نمی‌توانند جلوی نشت‌ها و گریز‌ها را بگیرند. کتاب‌های دینی و صبح‌گاه‌های اجباری و نمازهای جماعت با نمره اضافه نتوانست نسل دهه ۶۰ را به نسل «جمهوری اسلامی» بدل کند. نسل دهه ۷۰ و ابتدای ۸۰ هم ‌اکنون با پرچم‌داربودن اعتراض‌ها در دی ۹۶ و آبان ۹۸ نشان داده‌اند که چقدر فرزندان نظام و «پدرش» هستند.

فرودستان و حاشیه‌نشینان و فقیران نیز با برچیده‌شدن نظام حداقلی بازتوزیع نقدی و غیرنقدی موثر و خصوصی‌سازی هر چه بیشتر بهداشت و آموزش، دیگر به عنوان مخاطبان سنتی رهبران جمهوری اسلامی عمل نمی‌کنند.

به همین خاطر جز با جراحی و آفریدن بحران نمی‌شد این «تعدیل ساختاری» را انجام داد.

تاریخ استفاده از لفظ «جراحی» برای اشاره به این‌دست سیاست‌های لزوماً‌ گره‌خورده با سرکوب،‌ تاریخ دولت مدرن است؛ و البته تاریخی خونین. این یادداشت را با ذکر یک نمونه از آن به پایان می‌رسانم.

گئورگیوس پاپادوپولوس، چهره اصلی دیکتاتوری راست‌گرای ژنرال‌ها در یونان عادت داشت سخنانش را با ارجاع به گفتار پزشکی بیاراید تا برنامه‌اش برای تحقق رویای بازگشت به شکوه هویت هلنی یونان باستان را توجیه کند ــ توجیهی که انگار در ذهن حاکمان امروز ایران باشد:

«ما [حاکمان] در برابر یک بیمار [ملت] هستیم که روی تخت جراحی است، اگر جراح بیمار را روی تخت جراحی حین عمل و بیهوشی محکم نبندد، این احتمال وجود دارد که جراحی به جای بازگرداندن سلامت جسم به او،‌ به مرگ‌اش بینجامد… محدودیت‌ها این بندهایی است که بیمار را به تخت جراحی بسته است تا اینکه او جراحی را بدون خطر از سر بگذراند… تعهدات ما را تاریخ‌مان و دین‌مان توصیف کرده اند. مسیح به ما سازگاری و عشق را آموخته. تاریخ از ما ایمان به وطن را می‌طلبد… هلاس [یونان باستان] دارد دوباره زاده می‌شود»[vii].

و هشدار از آن زمان که کس دیگری با بیرق شکوه از دست‌رفته پادشاهی هخامنشی به ایران بازگردد.

ارجاع‌ها:

[i]  اسلاوی ژیژک،‌ فیلسوف اسلوونیایی در بخشی از سخنان‌اش در این ویدئو درباره مخمل آبی به این نکته نیز اشاره می‌کند: https://youtu.be/UHdYm_lpfRI

[ii] Agamben, Giorgio. “From the State of Control to a Praxis of Destituent Power.” Resisting Biopolitics: Philosophical, Political, and Performative Strategies. Ed. S. E. Wilmer and Audronė Žukauskaitė.:. New York and London: Routledge, 2016. 21-29.

[iii] سخنان روحانی پس از اعتراض‌های آبان ۹۸؛ سخنان روحانی پس از اعتراض‌های دی ۹۶

[iv]  علی خامنه‌ای روبروی خبرنگار صداوسیمای جمهوری اسلامی

[v]  اشاره به سخنان ابوالفضل بهرام‌پور در شبکه یک صداوسیمای جمهوری اسلامی

[vi]  لینک

[vii] Mikedakis, Emmi. “Manipulating Language: Metaphors in the Political Discourse of Georgios Papadopoulos (1967-1973).” “Greek Research in Australia: Proceedings of the [3rd] Annual Conference of Greek Studies, Flinders University, 23-24 June 2000”. Ed. E. Close, M. Tsianikas and G. Frazis. Adelaide: Flinders University Department of Languages – Modern Greek, 2001. 76-86.

اشتراک در شبکه های اجتماعی