اهم اخبار
news-details

صدایی از میان خانواده های کشته شدگان: لزوم برپایی جنبش دادخواهی


کامیار احمدی، نویسنده این مطلب، پسرخاله ارشاد رحمانیان، یکی از کشته‌شدگان اعتراض‌های آبان ۹۸ است. ارشاد رحمانیان یکشنبه ۲۶ آبان در جریان اعتراض‌ها پس از گرانی بنزین در مریوان ناپدید شد. پیکر بی‌جان او را ۲۴ آذر در حاشیه سد گاران در ۲۷ کیلومتری مریوان یافتند، درحالی‌که جمجمه و دست و پایش شکسته شده بود و بر کتف و گردنش آثار کبودی دیده می‌شد.

تشکیل جنبش دادخواهی خانواده‌های جانباخته‌گان و مفقودشدگان آبان‌ماه حیاتی است

هر روز ابعاد وسیع‌تری از قتل و عامی که جمهوری اسلامی در آبان‌ماه انجام داد، عیان‌تر می‌شود. هر روز جسدی از اسیران و مفقودین و بازداشت‌شدگان در گوشه و کنار ایران پیدا می‌شود. هر روز مادر یا یکی از اعضای خانواده‌های جانباختگان از کشته شدن جگرگوشه‌اش صحبت می‌کند و سکوت را می‌شکند.

روز ۲۴ آذر پیکر بی‌جان و شکنجه شده‌ی “ارشاد رحمانیان” که بعد از اعتراضات آبان‌ماه مفقود شده بود در حاشیه‌ی سد گاران مریوان پیدا می‌شود. در ۱۵ آذر پیکر بی‌جان “کاوه ویسانی” جوان کامیارانی یکی از بازداشت‌شدگان آبان در بیابان پیدا می‌شود. همین دیروز پیکر نیمه‌جان “شورش قادری” از دیگر بازداشت‌شدگان پیدا می‌شود و… رویترز از کشته شدن ۱۵۰۰ نفر از معترضان در جریان اعتراضات آبان می‌گوید. سایت‌های خبری از دستگیری و مفقود شدن بیش از ۸۰۰۰ نفر خبر می‌دهند. اسیرانی که در سکوت مطلق و بی‌خبری کس نمی‌داند اکنون در سیاه‌چال‌ها جمهوری اسلامی چه بلایی بر سرشان آمد است و یا فردا در کجا پیکر پی‌جان و شکنجه‌شده‌شان پیدا خواهد شد.

رویترز می‌نویسد رهبر جمهوری اسلامی به مقامات بلند پایه نظامی و دولتی گفته است: «جمهوری اسلامی در خطر است و هر کاری که لازم است برای متوقف کردن آن (اعتراضات) انجام دهند». و آنان چنان کردند.

حکومت علاوه بر سرکوب خیابانی و کشتن معترضان در خیابان بار دیگر به ربودن و ترور و انداختن جنازه در بیابان و سدها و قنات‌ها که یک روش دهه شصتی در ایران است، روی آورده است. اما چرا حکومت دست به این عمل می‌زند و چه هدفی دارد؟

همواره در دوره‌های سرکوب، نظام‌های فاشیستی و حکومت‌های دیکتاتوری به این عمل به طور سیستماتیک دست برده‌اند. تاریخ مملو از نمونه‌هایی است از این “ترور سیاه” یا “ترور سفید” یا هرچه که می‌خواهید نام‌اش را بگذارید. این “جوخه‌های مرگ”، این “نیروهای موازی” برای ربودن و شکنجه کردن مخالفین و کشتن آن‌ها بارها در دوره‌های تاریخی در جغرافیاهای متفاوت توسط حکومت‌های فاشیستی و دیکتاتوری بوجود آمده‌اند. برای مثال در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، در آراژانتین، در فلیپین و حتی در تاریخی نزدیکتر در همین سوریه در سال ۲۰۱۱ توسط بشار اسد…

خود حاکمیت جمهوری اسلامی هم تاریخ‌اش ناآشنا نیست با این شیوه ترور و قتل و جنایت سیستماتیک. قتل‌وعام زندانیان سیاسی در دهه‌ی شصت و یا قتل‌های زنجیره‌ای نمونه‌هایی هستند از این ترورها…

رژیم‌های فاشیستی و حکومت‌های استبدادی در دوره‌ی سرکوب معمولاً به دو شیوه عمل می‌کنند: اول همان سرکوب عمومی اعتراضات و خیزش‌ها است که در خیابان صورت می‌گیرد با استفاده از گاز اشک‌آور، باتوم، ضرب‌و‌شتم و گلوله و کشتن معترضان؛ و مرحله‌ی دوم دست بردن به آن چیزی که می‌شود نام‌اش را “ترور سیاه” گذاشت.

خود دست بردن سیستماتیک به این شیوه ترور به دو هدف عمده صورت می‌گیرد: یک آن که جامعه را مرعوب کنند، فضای رعب و وحشت بر جامعه مستولی شود، آن هم با انداختن جسد معترضان و زندانیان بی‌نام و نشان در معابر شهری، رودخانه‌ها، قنات‌ها، سدها و …؛ دوم به قصد فرار از پذیرفتن مسئولیت و شانه خالی کردن از بار به گردن گرفتن یک جنایت… این شیوه برای حکومت بسی آسان‌تر از آن است که زندانیان را دادگاهی کند تا “دادگاهی” آنان را به اعدام و حذف فیزیکی محکوم کند. این روش قطعاً هزینه سیاسی برایشان خواهد داشت، با اینکه خوب می‌دانیم و هیچ ابهامی نداریم که حاکمیتی چون جمهوری اسلامی دست تمام جنایتکارها را از پشت بسته است.

اکنون شکستن سکوت خانواده‌های جانباختگان و مفقودشدگان و دستگیرشدگان مسئله‌ای حیاتی است.

حکومت با این حجم از کشتار و این درجه از سبعیت خواست تا جامعه را مرعوب کند که به گمان من در این امر ناتوان بوده است. حضور و قد علم کردن جنبش دانشجویی در ۱۶ آذر و رساندن این پیام به حکومت که «ما به میدان آمدیم دقیقا بعد از سرکوب خونینی که شما کردید!» یا اعتراضات و تحصن معلمین و بازنشستگان، یا اعتصابات کارگری در گوشه‌گوشه ایران نشان از این دارد که جامعه مرعوب نشده است.

اکنون باید خانواده‌های دستگیرشدگان و خانواده‌های جانباختگان آبان‌ماه سکوت خود را بشکنند و در مورد عزیزان در بندشان و عزیزان جان‌باخته‌شان اطلاع‌رسانی کنند. خود نفس اطلاع‌رسانی باعث می‌شود هم زندانیان و هم خانواده‌ها از حاشیه‌ی امن‌تری برخوردار شوند. با اینکه می‌دانیم که هر روز آنها را می‌برند و در بازجویی‌های مداوم و طولانی آنها را وادار به سکوت می‌کنند و برای مرگ عزیزان‌شان سناریو می‌سازد. می‌خواهند کشته شدن عزیزانشان را تصادف، خودکشی یا قتل نشان دهند.

در گام بعدی، خانواده‌های جان‌باختگان و زندانیان و مفقودشدگان بایستی سعی کنند همدیگر را بشناسند، پیدا کنند و همراهی کنند تا در کنار هم بتوانند جنبشی را سازمان دهند که این جنایت جمعی، این کشتارِ مصداق بارز جنایت علیه بشریت را به جهان نشان دهند.

باید جنبشی برپا ساخت تا بانیان این جنایت را به پای میز محاکمه کشاند. جنایت مشمول زمان نمی‌شود. هنوز پرونده عاملین کشتار سال ۶۷ باز است. اگر این چنین جنبشی شکل بگیرد قطعا این توان را خواهد داشت تا موجب تنظیم کیفرخواستی شود علیه‌ حاکمیت جمهوری اسلامی، به دلیل جنایت جمعی و جنایت علیه بشریت و کشتاری که در آبان انجام داد.

نمونه‌های بسیاری در سراسر جهان در دوره‌های مختلف از تشکیل چنین جنبش‌هایی وجود دارد که یکی از آنها برای مثال «مادران میدان مایو» در آرژانتین است. مادران آرژانتینی که فرزندان‌شان در زمان دیکتاتوری نظامی بین سال‌های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ دستگیر و کشته و مفقود شدند، اقدام به تشکیل انجمنی کردند که بعدها به جنبشی بزرگ تبدیل شد. این مادران در حالی که سعی می‌کردند از سرنوشت فرزندانشان آگاه شوند و بدانند چه بلایی بر سر آنها آورده‌اند، همزمان خود را سازمان دادند.

در همین هفته یکی از شکنجه‌گرها و قاتلین حکومت نظامی آرژانتین به اسم «ماریو ساندووال» بعد از سالها در فرانسه به دام افتاد و به آرژانتین مسترد شد.

آری، جنایت شامل مرور زمان نمی‌شد. همین که امروز شاهد آن هستیم که مادران و خانواده‌ی جانباختگان و مفقودین و دستگیر شدگان به دیدار همدیگر می‌روند و با همکاری یکدیگر در صدد طرح دعاوی هستند، خود نشان از آگاهی دارد و این باید گسترده‌تر شود. ما تجربه مادران خاوران را داریم و این راه باید به جنبشی برای طرح دعوای یک کیفرخواست تبدیل شود.

 

اشتراک در شبکه های اجتماعی