معاون هنری وزیر ارشاد ایران، مدتی پیش با انتشار یادداشتی گلایهآمیز، نسبت به نصب مجسمههای به گفته خودش "نازیبا"ی قاسم سلیمانی در شهرهای ایران اعتراض کرد. واکنشی که چندان شنیده نشد و با در نظر گرفتن اینکه زمان زیاری تا پایان عمر دولت حسن روحانی باقی نمانده، موضوع احتمالا از نظر همکاران دولتی او هم ارزش درنگ نداشت. چون تا امروز حتی یک نفر در این باره واکنشی نشان نداده.
راس هرم قدرت هم آنقدر با انواع بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی داخلی و خارجی دست به گریبان شده که بعید به نظر میرسد گوشاش بدهکار این حرفها باشد؛ تازه اگر گوش شنوا هم پیدا شود، احتمالا به جریانی اهمیت میدهد که مستقیم از زیر عبای رهبر امت بیرون آمده، نه رکن برآمده از صمدوق رای (هرچند صوری) ملت. مثلا «سازمان هنری رسانهای اوج» یا به عبارت دقیق، وزارت فرهنگ و ارشاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
معاون سیدعباس صالحی در یادداشت خود آورده: «در شهرهای مختلف یکی پس از دیگری از تندیسهایی رونمایی میشود که بیش از احساس قدردانی، حس شرمساری در مخاطب برمیانگیزد. تندیسهایی که مشابهت، سهل است، حداقل تناسبهای لازم انسانی را ندارد، تصویرش در شبکههای مجازی به طرفهالعینی منتشر میشود و تماشاچیان محب و مغرض از هر گروه که باشند از زبان خود به عرض اسف میپردازند.»
پاسخ به این پرسش که چرا مدیریت نو رس نظام در خصوص نزول کیفی آثار موسیقی (از هر نظر) یا خالی ماندن گالریها اظهار نگرانی نمیکند، کلید درک ماجرای سقوط همهجانبه فرهنگی – هنری؛ در یک کلام افول زیباییشناختی یک ملت را به دست میدهد. مدیران فرهنگی نظام اسلامی هیچگاه از میدانداری دلالان در زمینه موسیقی پاپ، بیرونقی «ارکستر سمفونیک تهران» در غیاب چهرهای جهانی - ولی غیر ولایی - مانند "علی رهبری"، یا برگزاری حراجهای پرحرف و حدیث سالانه آثار تجسمی با مدیریت چهرههای پرنفوذ در ساختار نظام کلامی به میان نمیآورند؛ در مقابل و البته بهطور طبیعی، این فقط کیفیت اسفناک مجسمههای فرمانده سابق سپاه قدس است که نگرانشان میکند.
فهم چرایی خلق فجایع هنری! مشابه مجسمههای یاد شده، هوش چندانی لازم ندارد اما همین مقوله نشان میدهد بعضی مدیران "گام دوم انقلاب" چگونه سرنا را از سر گشادش مینوازند. بیراه نیست اگر خلق پدیدههایی چنین ناقصالخلقه – که ظرف دههها در سراسر ایران پراکنده شده - را محصول نهایی هنرمندان به اصطلاح "مکتبی" و "متعهد" نزدیک به همین مدیران بدانیم. گروههایی که منتظرند بهانه و «مناسبتی» دست دهد تا از کاسه بسیج و در حقیقت کیسه ملت نانی چرب کنند.
مرور حوادث ضد هنر و هنرمند از ابتدای انقلاب تا امروز، بخصوص در زمینه هنرهای تجسمی، هر ذهنیتی را به نکتهای جلب میکند. اینکه مجسمهها، تندیسها، سردیسها و سازندگان آنها در ایران پس از انقلاب طعم تلخ یورش نیروهای حکومتی را مداوم چشیدهاند.
نه هنرمند، نه آثارش
مجسمه «نیلبکزن» یا «مرد نیلبکزن» از جمله آثار مدرن خلق شده به دست بهمن محصص هنرمند نوگرای ایرانی، درست در سالهای ابتدایی پس از انقلاب نیست شد. این مجسمه در کنار تندیس «فرهاد قفلزن» ساخته پرویز تناولی دو اثری بودند که اطراف بنای دایرهای شکل و کم نظیر «تئاتر شهر» تهران جای گرفتند؛ تا اینکه فرهاد تنها شد.
مدتی بعد مسئولان هنری وزارت ارشاد اعلام کردند مجسمه برنزی مشهور مقابل ساختمان تئاترشهر برای محافظت به انبار مجموعه انتقال یافته. به وضوح دروغ میگفتند، چون گذر زمان ثابت کرد نهتنها محافظتی درکار نبود، بلکه مجسمه پس از انتقال ابتدا به تئاتر شهر و سپس به انبار موزه هنرهای معاصر قطعه قطعه شد. یکی از خبرگزاریهای داخل کشور قضیه را اینگونه شرح میدهد: «اين مجسمه كه بيش از چهار متر دارد، گويا از سالها پيش به كارگاه دكور تئاتر شهر منتقل شده و قرار بوده پس از مرمت دوباره در فضاي اين مجموعه قرار بگيرد، اما گويا بعد از شروع مراحل بازسازيهاي مجموعه تئاتر شهر اين مجسمه به فضاي زير سن تالار اصلي منتقل شده بود. كندهكاريهايي كه روي پاي مجسمه نشان ميدهد اين اثر در سال 1973 در شهر رم توسط بهمن محصص ساخته شده است. در حال حاضر هر دو دست مجسمه قطع شده است و اثري از ني بلند اين مجسمه كه مهمترين ويژگي آن بهشمار ميرفته، نيست.» و باید گفت همه میدانند دلیل جابجایی «مرد نیلبکزن» مراقبت و محافظت نبود؛ اورت مردانه مجسمه باید حذف میشد و سازنده موافقت نمیکرد!
حبيبالله صادقي سرپرست وقت موزهي هنرهاي معاصر تهران آذر ۱۳۸۶ در این زمینه گفته بود «قرار است "نيلبك زن" جايگزين مجسمهي "مرد و زن دهقان" شود كه بهصورت امانت از سوي وزارت كشاورزي بهموزهي هنرهاي معاصر تهران سپرده شده است.» و احتمالا دانستن اینکه چنین اتفاقی هیچگاه رخ نداد برای خواننده سطور امری طبیعی است. صادقی در عین حال از اعلام آمادگی هنرمندان شناخته شده مانند پرویز تناولی برای مرمت مجسمه «نیلبکزن» خبر داد، اما هدف دیگری در کار بود؛ نابودی.
بعدها علاوه بر این دو اثر حجمی، نیمتنههایی از «امیرکبیر»، «شهریار» و «کمالالملک» نیز در محوطه تئاترشهر و بوستانها نصب شد، البته مدتی بعد خبر نیست شدن شبانه آنها، در دوره شهرداری سردار! قالیباف نیز به ماجرایی معمایی بدل شد. ماجرای حمله نمایندگان شهرداری تهران به کارگاه پرویز تناولی در همین دوران طلایی رقم خورد. ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ رسانهها در ایران نوشتند: «۲روز پیش شهرداری تهران در عملیاتی حیرتانگیز جرثقیلهایش را سر وقت مجسمههای او فرستاد. قفل در خانهاش را شکستند و مجسمههایش «هیچ»ها و «دیوار»هایش را جلوی چشمانش روی زمین کشیدند، شکستند و بردند.» شهاب مرادی، از روحانیون حامی قالیباف که در سیمای جمهوری اسلامی درباره مزیتهای ازدواج جوانان صحبت میکرد، به ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران رسیده بود.
اینجا تازه از روزی که موزه «پرویز تناولی» را تعطیل کردند، ۱۰سال میگذشت. احمدینژاد که شهردار تهران شد، گفتند «نمیخواهیم او در تهران موزهای داشته باشد.» قرارداد خرید خانهاش را که قرار بود با مجموعهای از مجسمههایش موزه شخصی او باشد، معلق کردند.
وقتی دایره خودیها تنگ شد
دشمنی با اهل فرهنگ در دوران احمدینژاد گسترش یافت و حلقه خودیهای نظام تنگتر شد. از اینجا به بعد تخریب آثار فقط به هنرمندان نامی قبل از انقلاب - که بد حادثه! آنها را به بعد از انقلاب هم پرتاب کرد- خلاصه نمیشد. با گسترش اعتراضها به نتایج انتخابات جنجال برانگیز سال ۸۸ ، گروهی از نیروهای تندرو خواستار آن شدند که تندیس «نرگس عاشقان» ساخته زهرا رهنورد، فعال سیاسی و همسر میرحسین موسوی از رهبران معترض به تقلب گسترده در انتخابات، از میدان محسنی تهران برداشته شود.
مدتی بعد، مجسمه «مادر و فرزند» در شهرک غرب تهران ناپدید شد. اثر هنرمند مجسمه ساز شعله هژبر ابراهیمی هنرمند پیشکسوت و از شاگردان علی اکبر صنعتی. این مجسمه چیزی حدود 400 کیلوگرم وزن داشت و در میدان صنعت تهران نصب بود. سرقت مجسمه در پی سرقتهای سریالی مجسمههای تهران در سال ۱۳۸۹ انجام شد. آیا دزدیده شدن مجسمهای در این ابعاد به تجهیزات خاص نیاز نداشت؟
در نمونه دیگر، مجسمه میدان انقلاب تهران با طراحی ایرج اسکندری توسط فریدون صدیقی اجرا و سـال ۱۳۶۱ در محل میدان انقلاب نصب شده بود. این اثر براساس چیدمان قطعات بتنی 1متر در 1متر و با ترکیب شکلی حلزونی ساختهشد اما در پی تعمیرات میدان انقلاب برای احداث ایستگاه مترو از میدان انقلاب برچیده شد و بعد از اتمام تعمیرات، به جایش نمادی جدید در این میدان نصب شد. ایرج اسکندری طراح نماد اولیه میدان انقلاب درباره سرنوشت و شیوه نگهداری این اثر هنری ابراز نگرانی کرده است.
مجسمه «مسافر» در میدان راه آهن؛ ساخته امین بلاغی در سال ۱۳۹۴ در میدان راه آهن نصب شد. این مجسمه مسافری را نشان میداد که گویی تکههایی از خودش را در شهر مبدا یا سفرهایش جا گذاشته است. این مجسمه با ابعاد بزرگ چند وقتی است که دیگر در میدان راه آهن نیست.
شرط میبندم مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی در میدان فردوسی هم به دلیل قرار گرفتن در ارتفاع و نصب در یکی از پرترددترین میادین پایتخت تا امروز جان سالم به در برده، وگرنه دشمنی این نظام با هنرمندان حرفهای و آثار ماندگار مرز نمیشناسد. آنها تا اعدام آثار هنری پیش میروند. سرنوشت مجسمهها و نمادهای شناخته شده تهران و سراسر ایران تاسفبار است، ولی معاون هنری وزارت ارشاد درباره آنها هیچ دغدغه ندارد. حالا مردم ماندهاند با خروجی جماعتی بیهنر مکتبی که فرا رسیدن رونسانس زیباییشناسی حاج قاسمی را جشن گرفتهاند.