ناسا حتی به دیکتاتوریِ کارآمد هم منتهی نمیشود
مژگان سرگزی
گردهمایی اصلاحطلبان در حسینیه جماران، با هدف تعیین خط و ربط این جناح سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، اقدامی تازه در مسیر دورتر شدن اصلاحطلبان از مطالبۀ اصلی اکثریت مردم ایران در شرایط کنونی است.
اما پیش از نقد این نشست، توضیحاتی درباره تجمع اخیر اصلاحطلبان ضروری است. پس از ناکامی اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم و استعفای محمدرضا عارف و عبدالواحد موسوی لاری از ریاست و نایبرئیسی "شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان"، این جناح سیاسی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، ائتلافی با عنوان "نهاد اجماعساز اصلاحطلبان" تشکیل داده است که 46 نفر عضو دارد. این اعضا عبارتند از نمایندگان 31 حزب و 15 چهرهای که عضو هیچ یک از احزاب اصلاحطلب نیستند.
بهزاد نبوی رئیس موقت این ائتلاف است و اصلاحطلبان از محمدرضا عارف نیز برای حضور در این ائتلاف دعوت نکردهاند. روزنامۀ کیهان دلیل دعوت نشدن عارف برای حضور در این ائتلاف را قصد عارف برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری عنوان کرده است. اگر این خبر درست باشد، ظاهرا اصلاحطلبان نمیخواهند عارف مثل سال 1392 موی دماغ آنها شود و در آخرین لحظات به ضرب و زور اصرار زید و عمرو کنار برود.
اما دربارۀ "نهاد اجماعساز اصلاحطلبان" ابتدا باید به اسم مخففِ مضحکِ این نهاد اشاره کرد: ناسا! ناسا نام مخفف "اداره کل ملی هوانوردی و فضا" در ایالات متحده آمریکاست. اینکه اصلاحطلبان نام نهاد انتخاباتی جدیدشان را به گونهای انتخاب کردهاند که مخفف آن بشود "ناسا"، یادآور اسمدزدیِ تشکلهای نوپدید جناح راست در انتخابات مجلس ششم است.
در آن انتخابات، یکی از تشکلهای انتخاباتی خلقالساعۀ جناح راست با نام "ایران فردا" پا به عرصۀ رقابت گذاشت. ایران فردا نام مجلۀ خوشنام نیروهای ملیمذهبی بود که به سردبیری مرحوم عزتالله سحابی منتشر میشد. پر پیدا بود که جناح راست بعد از انتخابات دوم خرداد، میدانست کفگیر اعتبارش به ته دیگ خورده و میکوشید با کشرفتن نامهای خوشایند برای مردم، خردهرأیی به کف آرد. هر چند که چنان اقداماتی جواب نداد و جناح راست در آن انتخابات کاملا بازنده شد. الان هم به نظر میرسد اصلاحطلبان به خوبی میدانند کفگیرشان به ته دیگ خورده و میکوشند با عناوین شیک وارد میدان انتخابات شوند.
اما از این نکته جزئی که بگذریم، تلاش اصلاحطلبان برای گرم کردن تنور انتخابات و پیروزی در این کارزار، تلاشی حقیقتا بیهوده است. دو دهه رای دادن مردم ایران، از 1376 تا 1396، به نتیجۀ مطلوب منتهی نشده و در سال 1400 هم حتی اگر اصلاحطلبان بتوانند پیروز انتخابات شوند، تحول مطلوب مهمی در فضای سیاسی کشور ایجاد نخواهد شد. رهبر جمهوری اسلامی اینک سالهاست که دو نهاد دموکراتیک "انتخابات" و "ریاست جمهوری" را خنثی کرده و به خوبی میداند که رئیسجمهور مستقر را، چه خاتمی باشد چه احمدینژاد چه روحانی، چگونه باید مهار کند.
وانگهی گفتمان "اصلاحات دموکراتیک در چارچوب جمهوری اسلامی" نیز دیگر قدرت اقناعیاش را از دست داده است چراکه در آزمون تاریخی خود ناکام مانده است. در واقع آنچه دیروز شوقانگیز و امیدبخش بود، امروزه دیگر چنگی به دل نیروهای اجتماعی مدرن جامعه ایران نمیزند و خریدار چندانی ندارد.
اصلاحطلبان از همان دوران دولت اول خاتمی تا به امروز، زیاد بر این نکته تاکید کردهاند که اصلاحات زمانبر است و فیالمثل اصلاحات در انگلستان 800 سال طول کشید! آنها با این استدلال مردم را به حضور در پای صندوقهای رای دعوت کردهاند. اما این استدلال شبیه استدلال کمونیستهایی است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با وعدۀ تحقق کمونیسم، کارگران را از ورود به بازی انتخابات در "دموکراسیهای بوروژوایی" منع میکردند.
استراتژیهای سیاسی باید نسبتی معقول با واقعیات عینی جامعه داشته باشند. کارگران کشورهای دموکراتیک اروپای غربی، نمیتوانستند نسبت به این واقعیت بیاعتنا باشند که از حق رای دادن و انتخاب نمایندگان واقعیشان و فرستادن آن نمایندگان به پارلمان برخوردارند. نمایندگان طبقۀ کارگر نیز از حق و حقوق کارگران هنگام وضع و اصلاح قوانین در پارلمان دفاع میکردند و نتیجۀ مثبت این روند سیاسی در زندگی کارگران مشهود بود. کمونیستهای انقلابی به کارگران اروپای غربی وعده میدادند که زندگی آنها در یک جامعۀ کمونیستی به مراتب بهتر خواهد بود ولی پاسخ کارگران این بود که ما نمیتوانیم چند دهه بلکه چند سده صبر کنیم تا شاید جامعۀ کمونیستی موعود شما محقق شود.
حال اصلاحطلبان هم، به شکلی برعکس کمونیستهای اروپای غربی در دوران مذکور، استراتژی سیاسیای را در پیش گرفتهاند که ربطی به واقعیات عینی جامعۀ ایران ندارد. یعنی نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه جامعۀ ایران را به تحقق محتوم اصلاحات در صورت استمرار رای دادن نوید میدهند ولی پاسخ مردم ایران شبیه پاسخ کارگران اروپایی است: عمر کوتاه است و رفتار سیاسی ما باید نتیجهای عینی در زندگیمان داشته باشد.
اصلاحطلبان استدلالشان این است که دو سه دهه تلاش برای تحقق اصلاحات، زمان زیادی نیست ولی اولا توجه ندارند که سی سال در عمر یک "فرد" مدتی طولانی است، ثانیا اگر روند تحولات در 26 سال گذشته، یعنی از انتخابات پرمشارکت مجلس پنجم تا انتخابات 1400، روندی امیدوارکننده بود، بسیاری از افرادی که در این دو دهه و اندی رای دادهاند، امروز همچنان انگیزه پیمودن ادامۀ مسیر را داشتند. اما مساله این است که اصلاحات در ایران حتی در تنگنا هم نیست بلکه کاملا شکست خورده است.
الان بیش از بیست سال است که اصلاحطلبان از ضرورت حذف نظارت استصوابی، اصلاح قوانین به سود زنان، اصلاح سیاست خارجی و بسی مطالبات دیگر دم میزنند ولی هیچ یک از این موارد اصلاح نشده است. بنابراین اگر بگوییم گذار به دموکراسی در ایران با اصلاحات قانونی نیروهای مدرن نظام جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد، حرف غریبی نزدهایم.
اما جدا از نکات فوق، از حیث تحلیل رای مردم در این بیست و چند سال، باید گفت که مردم ایران در سال 76 با امید به تحقق دموکراسی به خاتمی رای دادند و چهار سال بعد هم با رأیی بیشتر، مجدداً او را به قدرت رساندند. در سال 88 هم انگیزۀ اصلی نیروهای اجتماعی مدرن جامعۀ ایران در رای دادن به میرحسین موسوی، گذار به دموکراسی بود. ولی پس از آن دیگر محرز شده بود که رهبر جمهوری اسلامی اجازه نخواهد داد اصلاحات دموکراتیک در ساختار سیاسی ایران محقق شود. اگر خاتمی فاقد شجاعت کافی بود، میرحسین چنین نقصانی نداشت و دقیقا به همین دلیل حق ورود به ساختار قدرت را پیدا نکرد.
اما در سال 92 اکثریت اقشار مدرن نه با هدف گذار به دموکراسی بلکه با هدف افزایش کارآمدی نظام سیاسی غیر دموکراتیک ایران در انتخابات شرکت کردند. شرایط اقتصادی ناشی از تحریمهای وضع شده در اواخر دوران ریاست جمهوری احمدینژاد، کارآمدی حکومت را به مساله اصلی مردم بدل کرده بود و به همین دلیل اقشار مدرنتر، به روحانی رای دادند بلکه بهبودی در رابطه ایران و غرب ایجاد کند و سطح کارآمدی دولت و نظام سیاسی افزایش یابد و چرخ اقتصاد بهتر بچرخد. اما مجموعه رویدادهای دوران هشتسالۀ ریاست جمهوری روحانی نشان داد که صندوق رای منجر به شکلگیری "دیکتاتوریِ کارآمد" هم نمیشود.
بنابراین الان نیروهای اجتماعی مدرن و دموکراسیخواه جامعۀ ایران به این جمعبندی رسیدهاند که با رای دادن، نه دموکراسی حاصل میشود نه دیکتاتوریِ کارآمد. در چنین شرایطی، تلاش اصلاحطلبان برای کشاندن مردم پای صندوقهای رأی، آن هم با گفتمان سیاسی نخنماشده و از نفسافتادهای که دیگر برای کمتر کسی جذابیت دارد، مصداق تزریق ملال سیاسی در پیکرۀ جامعۀ ایران است.
رأی مردم در اسفند 94 به کاندیداهایی گمنام در انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، بالاترین همراهی جامعۀ ایران با اصلاحطلبان بود. ولی نه از مجلس دهم خیری حاصل شد و نه از مجلس خبرگان. نظام هم کمربندهایش را محکم بسته و قید مشارکت گستردۀ مردم در انتخابات را زده است. انتخابات مفتضحانۀ مجلس یازدهم موید این مدعاست. بعید است که در انتخابات ریاست جمهوری آتی هم، نظام بیاحتیاطی کند و شانس ویژهای نصیب اصلاحطلبان شود برای ترغیب مردم به شرکت در انتخابات.
از نظر اکثریت افرادی که در سال 94 به لیست کذایی اصلاحطلبان در مجلس دهم رای دادند، فواید رای دادن در انتخابات آن قدر ناچیز است که میتوان از خیر آن گذشت. فایدۀ عمدۀ رای دادن نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه، نصیب نظام میشود و پس از آن نیز نانی در کاسۀ اصلاحطلبان میگذارد. اما این دو فایده، هیچ ربطی به گذار به دموکراسی و یا حتی افزایش محسوس کارآمدی دیکتاتوریِ روحانیت و سپاه ندارد.
بگذریم که شکست اصلاحات و ناامیدی مردم از رای دادن در بیست و چند سال گذشته، از شمار نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه جامعۀ ایران نیز کاسته است. شعار "رضاشاه روحت شاد" و رشد تمایل "بازگشت به عصر پهلوی" در جامعۀ ایران، کم و بیش نشاندهندۀ خدمت استبداد دینی به استبداد سکولار در تاریخ عمیقا ناخوشایند و یأسانگیز نظام جمهوری اسلامی است.
مطلب فوق دیدگاه نگارنده بوده و الزاما بیانگر دیدگاه هجا نمی باشد.