اهم اخبار
news-details

مژگان رضوانیان قربانی خشونت دهه شصت و «شهید دزدی»


سال‌های اولیه دهه شصت شاهد یکی از شدیدترین خشونت ناموجه دولتی در تاریخ معاصر ایران بود. مرجع اصلی این خشونت «تمامیت‌خواهی»، «واپسگرایی» و «انحصارطلبی» جریان بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور بود که خود را در قالب «خط امام» معرفی کرد.

اما در کنار آن برخی از نیروهای اپوزیسیون نیز خواسته یا ناخواسته با «نادیده گرفتن اصول عقلانی»، «تخیل‌گرایی در سیاست»، «عدم اعتقاد به دمکراسی و موازین حقوق بشری» و «باور به اشکال دیگری از اقتدارگرایی (مارکسیسم لنینیسم، اسلام‌گرایی ایدئولوژیک، مائوئیسم)» نیز با خطاهای خود دامنه خشونت را گسترش دادند.

یکی از سیاه‌ترین دوره‌های خشونت آن دوران تعطیلی دانشگاه‌ها در پوشش «انقلاب فرهنگی» بود. ۴۱ سال از انقلاب فرهنگی و تصفیه و پاکسازی دانشگاه‌ها می‌گذرد که پیامدهای منفی آن هنوز باقی است. در این حرکت سیاسی با نفی شیوه‌های فرهنگی و دانشگاهی با استفاده از خشونت فیزیکی و حمایت نیروهای انتظامی، امنیتی و قضائی وقت دانشگاه‌ها تعطیل شدند و در جریان آن هزاران دانشجو و ده‌ها استاد تصفیه شده و حق تحصیل و تدریس را به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی از دست دادند.

اعتراضات به تعطیلی دانشگاه‌ها از سوی گروه‌های مخالف بعد از بسته‌شدن دانشگاه‌ها در ۱۴ خرداد ۱۳۵۹ ادامه یافت. یکی از چالشی‌ترین اعتراضات که به خشونت خونین کشیده شده و سه نفر در جریان آن جان باختند توسط سازمان دانشجویان و دانش‌آموزان «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» معروف به «دال‌دال» در روز ٣١ فروردین ۱۳۶۰ به مناسبت سالروز تعطیلی دانشگاه‌ها موسوم به «انقلاب فرهنگی» و اعتراض به آن و تقاضا برای بازگشایی دانشگاه‌ها سازماندهی شد. تعدادی از اعضای سازمان پیکار و دانشجویان و دانش‌آموزان هوادار این سازمان سیاسی در اطراف دانشگاه تهران به سمت میدان انقلاب راهپیمایی کردند.

در آن حرکت اعتراضی مسالمت‌آمیز گروه‌های فشار وقت الگوی رفتاری شان در حمله به تجمع و استفاده از سلاح سرد و ضرب و شتم فیزیکی را به کار نگرفتند و بر عکس این بار نارنجک ساچمه‌ای در صفوف اول تظاهرکنندگان پرتاب شد و باعث زخمی شدن ده‌ها نفر و کشته‌شدن سه نفر به نام های «آذر مهرعلیان»، «ایرج ترابی» و «مژگان رضوانیان» شد. نارنجک به‌کار گرفته شده از جنس نارنجک‌های ترکش‌زای فلزی بوده که در درون محفظه آن مقدار زیادی ساچمه فلزی به صورت منظم در قرار داده شده که پس از انفجار خرج اصلی، این ساچمه‌ها به اطراف پراکنده می‌شوند و افراد را زخمی می‌کنند. معمولاً از این نوع نارنجک‌ها برای هدف قرار دادن در مناطق باز، خندق، جنگ‌های شهری و درگیری‌های خیابانی استفاده می‌شود.

روزنامه جمهوری اسلامی و مقامات مسئول ادعا کردند که خود سازمان پیکار اقدام به پرتاب نارنجک کرده است تا با ایجاد خشونت مصنوعی به وجهه نظام جمهوری اسلامی آسیب بزند! این ادعا که هیچ مدرک و مستندی در تایید آن ارائه نشد، در حالی مطرح ‌شد که سازمان پیکار قربانی آن خشونت مشمئزکننده بود و ابزاری برای اختفای طرح ادعایی نداشت. اعضای سازمان پیکار در آن اتفاق کشته و زخمی شدند؛ از این رو عقلانی نبود که این سازمان خودزنی کند. البته این سازمان در کردستان همراه با گروه‌های مسلح کرد در درگیری با ارتش وسپاه پاسداران از نارنجک و دیگر ادوات نظامی سبک استفاده کرده بود و احتمالاً مسئولان امنیتی و انتظامی نظام از این موضوع بهره‌برداری کردند. البته این دو موضوع سیاق متفاوتی دارند در کردستان جنگ داخلی شکل گرفته بود در حالی که در تهران مشی مبارزاتی بی‌خشونت بر فضا حاکم بود.

در این مورد حتی اگر سناریوی دیگری نیز در نظر گرفته شود که نارنجک در دست آذر مهرعالیان به صورت اتفاقی منفجر شده است، باز نیز با واقعیت تطبیق نمی‌کند چون حداقل دست او باید قطع می‌شد و یا حتی بدنش چند تکه می‌شد، در حالی که بدن او و ایرج ترابی کاملاً سالم بوده و بر اثر اصابت ترکش، جان خود را از دست دادند. درواقع نارنجک به سوی جمعیت پرتاپ شده و در نقطه‌ای فرود آمده، منفجر شده، و بعد افرادی را کشته و زخمی کرده است. بنابراین نحوه وقوع ماجرا به شکلی است که سازمان پیکار نمی‌توانسته نقشی در آن داشته باشد و تنها قربانی بوده‌است.

البته انتقاداتی می‌توان به تصمیم سازمان «دال‌دال» داشت که تصمیم پرریسک و خطرناکی را در نظر گرفته و احتیاط لازم برای حفظ امنیت و سلامت دانشجویان دبیرستانی را رعایت نکرده‌بود. از نقاط ناراحت‌کننده آن اتفاق کشته شدن مژگان رضوانیان است که یک دانش آموز ١٦ ساله بود. او نوه دختری محمود ثنایی شاعر، داستان‌نویس، ترانه‌سرا و کاریکاتوریست معاصر با تخلص «شهرآشوب» بود.

این موضوع مورد انتقاد برخی از گروه‌های چپ وقت نیز قرار گرفته بود؛ به عنوان نمونه سازمان فدائیان خلق (اقلیت) در نشریه کار طی انتشار یادداشتی در محکومیت جمهوری اسلامی ایران به دلیل ارتکاب این جنایت و اطلاق «تروریسم» به آن، سیاست‌ها و اقدامات سازمان «پیکار» را شدیداً نکوهش کرده بود که به نظر آنان «بدون توجه به واقعیات، بدون گردآوری نیروی کافی، فقط در پی این است که هر روز یک حرکت اعتراضی داشته باشد». البته برخی از اعضای سازمان پیکار نیز با توجه به حساسیت بالای حکومت نسبت به تجمع در اطراف دانشگاه تهران مخالف تعیین آنجا به عنوان محل راهپیمایی یادشده بودند ولی مخالفت آنها به جایی نرسیده بود.

مژگان رضوانیان به شدت زخمی شده و به بیمارستان هزارتخت‌خوابی پهلوی (امام خمینی فعلی) منتقل می‌شود. دکتر «میهن روستا» از اعضای سازمان پیکار که در آن روزها در بیمارستان حضور داشته و تلاش می‌کرده تا اعضا زخمی و مجروح به سلامت از بیمارستان ترخیص شده و به دست مأموران سپاه و کمیته انقلاب اسلامی نیفتند روایت می‌کند که «مژگان رضوانیان در بخش ما بستری بود. ساچمه‌های زیادی به شكمش خورده بودند. عملش کردند. بعد محل عمل عفونت کرد و حالش خیلی بد شد. دکترها کوشش کردند كه نجاتش دهند. یک‌بار دیگر او را عمل کردند. اما متأسفانه اثر نکرد و چند روز بعد درگذشت.»

خانواده مژگان رضوانیان اطلاعی از همکاری وی با سازمان «دال دال» نداشتند، تا اینکه فردای روز واقعه از طریق تلفن مطلع می شوند که که مژگان در بیمارستان امام خمینی بستری شده است. وقتی یکی از اعضای خانواده به بیمارستان می رسد با انبوهی از مجروحین مواجه می شود و مژگان را می‌ بیند که روی برانکارد بوده است. طبق گفته ایشان صورت مژگان سالم بوده اما از گردن به پایین سوراخ سوراخ شده بود. همچنین همواره دو پاسدار مسلح در اطاق حضور داشتند، البته سه روز آخر دیگر آنجا نبودند» در نهایت در بعد از ظهر ۱۹ اردیبهشت، رضوانیان بعد از ۲۰ روز بستری شدن در بیمارستان چشم بر دنیا می‌بندد.

خانواده او بعداً تحت بازجوئی قرار می‌گیرند و در زمان بازجویی فردی که یا از اعضای بازداشت‌شده تواب پیکار بود و یا شاید هم از خود کادر زندان بوده ،به آنها می‌گوید: «ما [سازمان پیکار] خودمان نارنجک را پرتاب کردیم و آنرا به گردن حکومت انداختیم». بدین ترتیب آنها در آگاهی ختم فرزندشان که در روزنامه کیهان منتشر می‌شود در زیر عنوان «شهیدان زنده‌اند الله‌اکبر» می‌نویسند فرزندشان «توسط گروه جنایت‌کار آمریکائی – صدامی پیکار تا پای مرگ مجروح شده بود بعد از ٢٠ روز مقاومت در مقابل مرگ در اثر شدت جراحات وارده وفات یافت». این ذهنیت در خانواده تا مدت‌ها باقی می‌ماند و به شکل مضاعف تحت فشار پروژه وارونه‌سازی واقعیت‌ها و «شهید دزدی» نظام جمهوری‌اسلامی ایران قرار گرفتند.

سرنوشت مژگان رضوانیان نمونه‌ای از زندگی تراژدیک شمار زیادی از جوانان و نوجوانان آرمان‌خواه دهه شصت است که قربانی انحراف انقلاب به استبداد دینی شدند. آنها بخشی از مقاومت در برابر بازسازی استبداد بعد از انقلاب بهمن ۵۷ بودند اما پارادوکس تلخ آن است که خودشان نیز در سازمان‌های «انقلابی» فعالیت می‌کردند که به لحاظ گفتمانی و سیاسی مشی دمکراتیک نداشتند و شکل دیگری از اقتدارگرایی در عرصه عمومی را دنبال می‌کردند.

نقل از رادیو فردا

اشتراک در شبکه های اجتماعی