اهم اخبار
news-details

پرده‌برداری محمدجواد ظریف از امتناع منافع ملی در جمهوری اسلامی


مصاحبه جواد ظریف با سعید لیلاز در چارچوب پروژه «آن سوی دولت» در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری حاوی نکات مهمی درخصوص سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب است.

مستقل از منازعه ایجادشده در درون بلوک قدرت و بازتاب گزینشی مصاحبه در رسانه‌ها، جواد ظریف در این مصاحبه نقدی شالوده‌شکنانه به مسیر طی‌شده سیاست خارجی نظام در چهار دهه وارد کرده است.

بیان این سخنان از زبان فردی که در تمامی چهل سال گذشته در ساختار دیپلماسی و وزارت خارجه فعالیت کرده و هشت سال نیز در رأس آن قرار داشته ‌است، اهمیت بسزایی دارد. البته تعارض‌ها و فقدان انسجام نظری راهبرد و راهکارهای پیشنهادی او را آسیب‌پذیر می‌سازد و در عین حال روشن می‌کند که چرا برون‌دادِ سیاست خارجی جمهوری‌ اسلامی منافع ملموس و پایدار برای مردم ایران و کشور ایجاد نکرده ‌است.

در نگاه ژرف‌کاوانه، پیامد خواسته یا ناخواسته اصلیِ مصاحبه ظریف پرده‌برداری از انسداد ساختاری در سیاست خارجی کشور است که گروگان ذهنیت‌ها و تصمیم غلط نظام در حاکم کردن «میدان» (بخوانید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) و دکترین «جنگ سرد» شده‌ است. او بدون این‌که مرجع مشخصی را تعیین کند اما با تأکید بر «نظام» این برداشت را قوت می‌بخشد که طرف اصلی انتقاد محترمانه‌اش قاسم سلیمانی و یا سپاه قدس نیست بلکه رهبری جمهوری اسلامی مخاطب اصلی اوست.

واکنش تند و دور از انتظار سیدعلی خامنه‌ای و انتساب تلویحی او به آمریکا و بیان «حرف‌های دشمن‌شادکن» نیز ناظر بر درستی این ادعاست؛ درحالی‌که تا پیش از این ظریف مورد حمایت ویژه و اظهارات لطف‌آمیز خامنه‌ای قرار داشت. البته فرماندهان سابق و کنونی سپاه نیز عمدتاً علیه ظریف موضع گرفتند. تندترین برخورد را محمدرضا نقدی داشت که گفت: «محمدجواد ظریفِ ناجوانمردِ بی‌انصافِ خائنِ نمک‌نشناس بدترین تهمت‌ها و اهانت را به اسطوره ما کرد و او را خائن به شمار آورد و ترورش کرد. باید عذرخواهی کند و در این دنیا و آن دنیا پاسخگو باشد.»

ظریف در ادامه نقد نظام تأکید می‌کند که سیاست خارجی کشور گرفتار رشد سرطانی بخش «میدان» برخلاف ترکیب متوازن پنج‌گانه مورد نظر نویسندگان و تصویب‌کنندگان قانون اساسی است که نظامی‌ها را یک رکن در کنار چهار رکن دیگر دیپلماسی، اقتصاد، امنیت و مسائل داخلی (مقبولیت مردمی) به‌عنوان تصمیم‌ساز و سیاستگذار در شورای امنیت ملی در نظر گرفته بودند. ظریف در جایی از مصاحبه تصریح می‌کند که در کشور حاکمیت یگانه به نفع هژمونی نظامی‌ها و به‌تعبیری حامیان «ارزشی» نهاد ولایت فقیه برقرار است. به نظر او «میدان» تصمیم‌گیر است.

تأکید چندباره ظریف که قاسم سلیمانی «جنگ‌طلب نبود» و از توافق با حکومت عربستان سعودی استقبال می‌کرد، دریچه دیگری می‌گشاید که مرجع اصلی مخالفت با تنش‌زدایی با غرب و پایان دادن به درگیری‌های غیرضروری، فرمانده سابق سپاه قدس و کلاً هیچ چهره سپاهی نیست بلکه ولی فقیه و نگرش کلاسیک جمهوری ‌اسلامی پشتیبان این گرایش در سیاست ‌خارجی است.

در جاهایی از مصاحبه به‌صورت جدی این وضعیت را نقد می‌کند که نه‌تنها نظامی‌ها را بر سیاست خارجی حاکم مطلق کرده است بلکه بر «تبلیغات» و «سیاست داخلی» نیز حاکم است و اجازه نمی‌دهد افکار عمومی دریابد که چند نفر به دلیل مداخله در جنگ داخلی سوریه کشته شدند. همچنین اعتراض می‌کند که برای از بین بردن برجام و سیاست خارجی مبتنی بر تنش‌زدایی و تعامل اقداماتی هدایت‌شده انجام شد، از شلیک موشک با شعار نابودی اسرائیل گرفته تا اقدامات ایذایی علیه کشتی‌های آمریکایی و حمله به سفارت عربستان سعودی. او تلویحا «میدان» را در پشت سر همه آن‌ها می‌بیند.

روابط غیرمتوازن با روسیه دیگر وجه نقد عملکردی ظریف به بخش مسلط قدرت را نشان می‌دهد که عملاً ایران در خدمت اهداف سیاست خارجی روسیه قرار گرفته است. او روشنگری می‌کند که روسیه بعد از اتخاذ تصمیم برای مداخله نظامی در سوریه، قاسم سلیمانی را به دیدار با پوتین فراخواند. در این برخورد ظریف دچار خطای استاندارد دوگانه می‌شود و درخصوص چین و امضای نقشه راه تفاهم‌نامه ۲۵ساله بین دو کشور صحبت نمی‌کند که خود او آن را امضا کرده و از آن دفاع می‌کند.

ظریف همچنین مردم ایران را نیز نکوهش می‌کند که «از قدرت نظامی تک‌ساحتی دفاع کرده و از برنده بودن در منازعات و قهرمان بودن در منطقه حمایت کردند». به نظر ظریف این حمایت باعث قربانی شدن «دیپلماسی» شد. اما بررسی اتفاقات رخ‌داده عکس ادعای ظریف را نشان می‌دهد. اکثریت مردم ایران در انتخابات‌های ١٣٩٢ و ١٣٩۶ دیدگاه مدافع خصومت با جهان غرب را رد کردند.

او به نظرسنجی‌هایی در سنجش نظر مردم اشاره می‌کند اما فقط نام «دانشگاه مریلند» را می‌آورد که بی‌اعتباری نتایج آن روشن است. این مؤسسه که به نام «ایران پل» و «دانشگاه مریلند آمریکا» نتایج پیمایش‌هایش را منتشر می‌کند، هیچ ارتباطی به بخش آکادمیک و علمی دانشگاه مریلند ندارد و فقط به‌عنوان یک مؤسسه در این دانشگاه ثبت شده و حمایت‌های مالی خارج از این دانشگاه دریافت می‌کند.

البته در این سخن ظریف بخشی از حقیقت وجود دارد؛ این‌که نگاه دشمن‌محور و برتری‌طلبی در خاورمیانه و قائل به انزوای استراتژیک ایران در جامعه ایران به‌لحاظ تاریخی ریشه‌دار است. برجستگی قاسم سلیمانی در خارج از پایگاه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی ایران محصول همین نگرش بود، ولی در این خصوص نباید دچار اغراق و بزرگ‌نمایی شد. در صورت تبیین درست مسئله و اطلاع افکار عمومی، به‌احتمال زیاد اکثریت مردم ایران بین «هژمونی نظامی‌ها» و «تنظیم سیاست خارجی در چارچوب متوازن و میان‌بخشی مبتنی بر منافع ملی» دومی را انتخاب می‌کنند.

ظریف در بخش دیگر مصاحبه نقد اساسی‌تری را به سیاست خارجیِ اِعمال‌شده بعد از انقلاب بهمن ۵۷ وارد می‌کند. در ادامه دیدگاهی تجدیدنظرطلبانه در چارچوب جمهوری اسلامی را طرح می‌کند که فقط در حوزه کارشناسی طرح شده و هیچگاه عملی نشده است. این دیدگاه بر یک نگاه متکی به انتقاد از درون استوار است.

او می‌گوید سیاست خارجی کشور بعد از تأسیس نظام جمهوری اسلامی در نتیجه استمرار بحران‌ خارجی در چارچوب امنیتی تنظیم و اجرا شده است. معاونت اقتصادی وزارت خارجه بعد از انقلاب تا سال‌ها تعطیل شد و با حضور نیروهای امنیتی در دستگاه دیپلماسی کشور فضای ایجاد فرصت‌های اقتصادی و تقویت رفاه اجتماعی مردم مغفول واقع شد. به‌عبارت دیگر، وزارت خارجه اقداماتش چاره‌اندیشی برای «علاج» کار در زنجیره بحران‌هایی بوده که خاتمه یکی به آغاز دیگری پیوند خورده‌ است.

وجه دیگر نقد شالوده‌شکنانه ظریف اشاره به شکل پارادایمی و راهبرد سیاست خارجی است که از کهنه‌گرایی و زمان‌پریشی رنج می‌برد. او نظام را مورد نقد قرار می‌دهد که هنوز در چارچوب دوران جنگ سرد می‌اندیشد و ارزشی برای قدرت نرم قائل نیست و تصور می‌کند که قدرت نظامیِ صرف باعث اقتدار کشور است و «دیپلماسی» و «مقبولیت مردمی» را به‌عنوان منابع قدرت درنظرنمی گیرد. او بر اساس این نقد اساسی، راهبرد جایگزینی را طرح می‌کند مبنی بر این‌که منابع قدرت ناشی از تلفیق قدرت ‌نرم و سخت در نظر گرفته شود.

این دیدگاه تا حدی شبیه نظریه «قدرت هوشمند» است که در کنار منابع قدرت سنتی چون «توان نظامی»، «جمعیت» و «وسعت سرزمینی» به مؤلفه‌هایی چون «نهادهای کارآمد»، «ائتلاف‌سازی در عرصه خارجی»، «ارتباطات»، «حضور مؤثر در مناسبات جهانی»، «انسجام ملی» و «رفتارها در حوزه دیپلماسی و سیاست داخلی» نیز بها می‌دهد.

در برخوردی مشابه، ظریف منتقدان برجام در چارچوب مهار دولت آمریکا را نقد می‌کند که از دیپلماسی درک درستی ندارند. او به‌درستی تبیین می‌کند که قوانین و توافق‌نامه‌ها فقط مصالحه و رضایت کشورها بر سر مسائل اختلافی را تعیین می‌کنند و «روابط قدرت را تغییر نمی‌دهند». او از این زاویه نظام و «میدان» را نقد می‌کند که در نقد برجام انتظارات غیرمعقول داشتند که موقعیت آمریکا در منطقه و دنیا ضعیف شود!

به باور او «طبقه‌بندی درجات قدرت در عرصه بین‌الملل یک امر عینی» است. او قدرت آمریکا را در امنیتی کردن مسائل می‌بیند و به‌لحاظ نظامی قدرت مسلط دنیاست. جمهوری اسلامی به باور او مزیتش در سطح دیپلماسی و«نظام‌باور» است.

این اظهارات ظریف نکات درستی را بازتاب می‌دهد. اگرچه فرایند رشد او در وزارت خارجه رانتی بوده اما به‌مرور زمان و بر اساس تجربه کاری و مطالعات حرفه‌ای و آکادمیک به مهارت و فهم قابل‌اعتنایی از فنون دیپلماسی رسیده است.

اما راهکار جایگزین ظریف در کنار ضعف مبانی نظری نشان می‌دهد که این نگرش نیز ظرفیتی برای حل اساسی مشکل سیاست خارجی ایران ندارد و به درجاتی خود او نیز در وضعیت مغایر با منافع ملی ایران سهیم است. البته او در مقایسه با اصول‌گرایان و گزینه‌های موجود مزیت دارد و می‌تواند در کوتاه‌مدت دامنه مشکلات را حل کند اما در درازمدت روش وصله‌پینه کردن مورد نظرش تبعات منفی بیشتری دارد.

او رویکرد «مدیریت اختلافات و یا منازعات» با آمریکا و ترک تخاصم را پیشنهاد می‌کند و می‌گوید کلاً «دشمنی» با کشورها را باید از مناسبات سیاست خارجی کشور بیرون گذاشت. در راهکار پیشنهادی او نخست باید فهرست اختلافات متقابل ایران و آمریکا تعیین شود و سپس در چارچوب معیار این‌که کدام‌یک قابل‌حل و کدام اختلاف رفع‌ناشدنی است، دسته‌بندی شوند. دسته اول برطرف شود و سپس به مدیریت اختلاف پرداخت.

او به‌صراحت از رویکرد دولت چین به تعامل با آمریکا در دوره ریاست جمهوری نیکسون یاد می‌کند و آن را الگویی مناسب برای جمهوری اسلامی ایران می‌داند. در راهکار پیشنهادی ظریف، آمریکا کماکان «رفیق» ایران نمی‌شود اما اصل بر تنش‌زدایی و مدیریت تنازعات است. این دیدگاه اگرچه در مقایسه با سیاست موجودِ «دشمنی با آمریکا» مزیت دارد و چندگام به جلو محسوب می‌‌شود اما مشکلات اصلی سیاست خارجی و به‌خصوص پتانسیل برای رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی را چندان فعال نمی‌سازد.

ظریف واقعیت‌های مربوط به تصمیم دولت چین و تفاوت‌های بین دو حکومت را در نظر نمی‌گیرد. در سال ۱۹۸۹ دنگ شیائو پینگ، معمار اصلاحات چین، ضمن پذیرش اقتصاد آزاد در جمع اصول سیاست خارجی چین «برخورد آرام با چالش‌ها، جاه‌طلبی نکردن، هرگز ادعای رهبری نکردن» را اعلام کرد؛ درحالی‌که رهبر چمهوری اسلامی و هسته سخت قدرت جمهوری اسلامی چنین باوری ندارند.

از سوی دیگر، تا روابط ایران و آمریکا عادی نشود، کشور نمی‌تواند فرصت‌های اقتصادی را بهینه کند و روابط متوازنی در سیاست خارجی و بهره‌برداری مناسب از رابطه با اتحادیه اروپا و ساماندهی مسائل منطقه‌ای داشته باشد. ظریف خود در بخشی از مصاحبه ابراز می‌کند که در جریان برجام به دادوستد اقتصادی با آمریکایی‌ها فکر نکرده چون نگران بوده که خطوط قرمز خامنه‌ای را رد کند. در نگاه خامنه‌ای ارزشی برای توسعه و پیشرفت به خودی خود وجود ندارد و این نگاه از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی حاکم شد که اقتصاد اصل نیست.

از این رو ظریف در تعقیب نگاه تجدیدنظرطلبانه و تبعیت عملی مطلق از فرامین خامنه‎ای به بن‌بست می‌رسد که البته تنها وجه بن‌بست او نیست. بن‌بست اصلی ظریف در نگاه گفتمانی اوست که ضمن پذیرش مبانی «انقلاب» و تعریف آن به‌مثابه کانون قدرت نرم و سیاستگذاری در حوزه دیپلماسی می‌خواهد چالش‌ها را مدیریت کند. چنین امری شدنی نیست. پایه اصلی مشکلات در سیاست خارجی و اجبار آن به تمرکز بر مدیریت بحران در ایران بعد از انقلاب، کلان‌ باورهای نظام در چارچوب سنت‌گرایی ایدئولوژیک و بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور است که او آن‌ها را «مبانی انقلاب» و «نظام باور» نام می‌گذارد.

در این چارچوب اساساً واحد «ملی» موضوعیت ندارد بلکه تحت تفوق «اسلامیت و مبارزه با استکبار جهانی» قرار می‌گیرد. اسلامیت نیز به یک برداشت خاص و افراطی تقلیل می‌یابد که تفاوت درخوری با اسلام «طالبان» و «داعش» ندارد.

در خلال این مصاحبه، ظریف از خود چهره‌ای ضعیف ترسیم می‌کند که در مقام یک مجری مجبور شده سیاست‌هایی را اجرا کند که قبول‌شان ندارد، «میدان» به او دیکته کند که در دیپلماسی چه بگوید، «میدان» نه تنها برای دیپلماسی هزینه نکند بلکه برای آن هزینه‌تراشی کند و نقشی در تدوین سیاست‌های منطقه‌ای نداشته باشد. او در چند مورد توضیح می‌دهد که «میدان» و «نظام» حتی اطلاعات را در اختیار او قرار نمی‌دادند و او بعد از وقوع مسائل از طریق مقامات دیگر کشورها در جریان مسائل قرار می‌گرفته است!

اگر فرض کنیم خطاب سخنان ظریف به آینده و تاریخ باشد، این صورت‌بندی باعث رفع مسئولیت از او نمی‌شود و مورد سؤال قرار می‌گیرد که چرا استعفا نداده است. او البته بارها برجام را از «افتخارات کشور» معرفی می‌کند که به‌زعم او کشور را از ته چاه به دلیل قرار گرفتن ذیل فصل ٧ منشور ملل متحد در قطعنامه‌های شورای امنیت بیرون کشید، اما مزایای برجام پایدار نماند. منتفی شدن قطعنامه‌های سازمان ملل نیز به دلیل عقب‌نشینی نظام از فعالیت‌های حساس هسته‌ای بود. هر بار آن فعالیت‌ها ادامه پیدا کند، دوباره کشور در معرض تهدیدات ناشی از اقدامات تنبیهی شورای امنیت سازمان ملل قرار می‌گیرد.

از زاویه‌ای دیگر، کارشکنی‌های داخلی علیه برجام که ظریف در مصاحبه توصیف می‌کند نشان می‌دهد که منشأ اصلی مرگ نباتی و یا کاهش اثرگذاری برجام چه بوده است. او در این مصاحبه سعی می‌کند این پیام را به مخاطب بدهد که او به شکل اصولی خواهان تنش‌زدایی پایدار با دولت آمریکا بوده است اما ناتوانی دولت روحانی در تعمیم برجام به دیگر حوزه‌های اختلاف باعث شکنندگی بیشتر برجام و ناپایداری آن شد.

ظریف در ابتدای مصاحبه توضیح می‌دهد که در رد پیشنهاد تصدی وزارت خارجه به حسن روحانی گفته بود که «بهتر است تداوم مذاکرات و مصالحه هسته‌ای با دولت آمریکا توسط اصول‌گرایان انجام شود چون بحران را آن‌ها درست کردند و اجازه رفع آن را به دیگری نمی‌دهند». او مدعی است که از ابتدا می‌دانسته که قرار است در آخر قربانی شود. اکنون نیز حتی این اتفاق را محتمل می‌داند که بعد از پایان وزارت راهی زندان شود اما «قربانی شدنِ» ادعایی نفع پایداری برای کشور و مردم نداشت و اصل آن به همسان‌پنداری غلط ایران و جمهوری اسلامی ایران برمی‌گردد.

تعارض‌ها و برخورد غیراصولی ظریف در نهایت باعث می‌شود او از هر دو سوی میدان طرد شود؛ هرچند در کوتاه‌مدت ممکن است حمایت‌ها و همدردی‌هایی با او از سوی بخشی از جامعه انجام شود.

نقل از رادیو فردا

اشتراک در شبکه های اجتماعی