شرایط کنونی رابطۀ ایران و آذربایجان محصول سی سال گذشته است. بعد از فروپاشی شوروی، ایاز مطلباف رییسجمهور آذربایجان بود که از قبل از فروپاشی شوروی در این مقام قرار داشت. اوایل سال ۱۳۷۱ ایاز مطلباف کنار رفت و طبق قانون اساسی آن موقع، رییس مجلس (یعقوب محمداف) کفیل ریاست جمهوری شد. در اردیبهشت ۱۳۷۱ نشستی در تهران بین هاشمی رفسنجانی و یعقوب محمداف و رییسجمهور وقت ارمنستان برگزار و بیانیهای دربارۀ آتشبس بین ارمنستان و آذربایجان برگزار شد. همزمان با صدور بیانیۀ آتشبس تهران، شهر شوشا توسط ارمنیها اشغال شد. آنجا هم شایع شد که ایران باعث سقوط شوشا شده است در حالی که ایران تقصیری نداشت. به نظر میرسید که روسیه با ستون پنجم خودش کاری کرد که شوشا سقوط کند. شوشا یک بلندی مشرف به خانکندی است و به آن راحتی نباید سقوط میکرد. احتمالا روسها با استفاده از عوامل نظامی خودشان کاری کرده بودند که شوشا سقوط کند تا میانجیگری ایران بین آذربایجان و ارمنستان با شکست مواجه شود.
یکی دو ماه بعد انتخابات ریاست جمهوری در آذربایجان برگزار شد و رهبر جبهۀ خلقیها، ابوالفضل علیاف (معروف به ایلچی بیگ) رییسجمهور شد. علیاف و طرفدارانش بحث آذربایجان شمالی و جنوبی را مطرح میکردند و کلا ضد روس و ضد ایران بودند. علیاف گفت آذربایجان شمالی و جنوبی باید یکی شوند و تبریز پایتخت آذربایجان واحد شود و من پرچم آذربایجان واحد را هم آنجا خواهم برد. او گفت در این صورت ما اراضی خودمان را بدست میآوریم و ارمنستان هم وسط آذربایجان شمالی و جنوبی قرار میگیرد و محو میشود. تزش این بود. همین باعث شد روابط ایران و آذربایجان شکرآب شود. البته جبهۀ خلقیها یکسال بیشتر حکومت نکردند.
در خرداد ۱۳۷۲ ایلچی بیگ با کودتا کنار رفت. داستانش طولانی است. منظورم این است که از آن زمان جریاناتی علیه ایران شروع شد و همین موجب شد که روابط ایران و آذربایجان از بدو تاسیس کشور آذربایجان خراب شود. بهرغم اینکه بعدا در دوران حیدر علیاف ادعای وحدت آذربایجان شمالی و جنوبی از سوی دولت آذربایجان مطرح نمیشد، ولی همچنان کسانی این ایده را در کشور آذربایجان مطرح میکردند و حتی برایش کنگره برگزار میکردند و همین مایۀ نگرانی همیشگی ایران نسبت به تمایلات موجود در کشور آذربایجان بود. ایران هم چون حکومت اسلامی دارد، اسلام سیاسی را در آذربایجان تقویت میکرد. آذربایجان یک کشور شیعه است و برخی از آن کشور به حوزههای علمیه ایران میآمدند و درس میخواندند و سپس به کشورشان برمیگشتند. این هم مایۀ نگرانی دولت آذربایجان شد.
این دو عامل مذکور، موجب شد اعتمادسازی لازم بین ایران و آذربایجان صورت نگیرد اگرچه روابطشان ادامه داشت. حتی زمانی که من سفیر بودم، روابط به سطح نظامی هم رسید و برای نخستین بار وزرای دفاع دو کشور در سال ۱۳۸۳ سفرهای متقابلی داشتند. در سطوح تجاری هم بین دو کشور همکاری وجود داشت، ولی مجموع روابط ایران و آذربایجان هیچ وقت چنان که باید عمیق نشد. یعنی جنبه استراتژیک پیدا نکرد. دلیلش هم دو اختلافی بود که ذکر کردم. در واقع اشتراکات تاریخی و فرهنگی و مذهبی به جای اینکه عامل اتحاد بین ایران و آذربایجان شود، عامل افتراق بین این دو کشور شد.
علاوه بر این، رابطۀ آذربایجان با آمریکا و اروپا خوب بود و از این حیث تفاوت آشکاری بین سیاست خارجی آذربایجان و ایران وجود داشت. در اولین کنسرسیوم نفتی آذربایجان، ایران هم قصد عضویت داشت ولی شرکتهای اروپایی و آمریکایی با عضویت ایران در این کنسرسیوم مخالفت کردند. البته بعدا حیدر علیاف ده درصد از پروژۀ گازی شاهدنیز را به ایران واگذار کرد و شرکتهای آمریکایی و اروپایی را در این پروژه مشارکت نداد تا بالانسی نسبی بین ایران و غرب برقرار سازد.
این جریانات به این صورت پیدا کرد که در ایران عدهای بابت حمایت از اتحاد آذربایجان شمالی و جنوبی و در آذربایجان هم اسلامگرایان بازداشت شدند. در ایران بعضا مقامات دولتی نسبت به دستگیری اسلامگرایان آذربایجان اعتراض کردهاند ولی اعتراضها عمدتا غیر دولتی بود. اما مقامات دولتی آذربایجان نسبت به دستگیری کسانی که در ایران تجزیهطلب قلمداد میشدند، اعتراضی نمیکردند و بیشتر احزاب و روزنامهها معترض بودند.
آذربایجان این انتقاد را هم مطرح میکرد که ایران به ارمنستان کمک میکند و نمیخواهد تمامیت ارضی ما تامین شود. در روزهای اخیر نیز این بحث در رسانههای آذربایجان دوباره مطرح شده و میگویند ایران نمیخواهد قرهباغ آزاد شود. الان هم ایران مانور برگزار میکند، رسانهها و احزاب و نمایندگان مجلس آذربایجان میگویند چرا زمانی که بیست درصد از اراضی ما در اشغال ارمنستان بود، ایران هیچ مانوری برگزار نکرد؟ میگویند چرا آن موقع ایران نگفت تغییرات ژئوپلتیک را نمیپذیرد؟ بویژه اینکه آن موقع آذربایجان بخشی از مرزش با ایران را از دست داده بود. به هر حال این نقد هم مطرح است و آنها میگویند ایران نمیخواهد ما تمامیت ارضیمان را بدست آوریم و نقشی دوگانه بازی میکند و الان هم که مشغول تهدید ماست.
همچنین بحث کریدور "زنگه زور" مطرح است. این تحلیل وجود دارد که اگر کریدور زنگه زور کشیده شود، مرز ایران و ارمنستان از دست میرود. البته به نظر من این مرز از دست نخواهد رفت. بالاخره ایران در ناحیه نوردوز در کنار ارمنستان است و ضمنا از کریدور زنگه زور هم میتواند استفاده کند؛ اگر مذاکره صورت بگیرد و مشکلات موجود حل شود. طبق اظهارات الهام علیاف حدود ۶۰ تریلی از به خانکندی در منطقۀ قرهباغ رفته که تحت اشغال ارمنستان و نظارت روسیه است. او میگوید حضور تریلیهای ایرانی در این اراضی، یعنی رسمیت دادن به اشغال این اراضی و پذیرش جدایی آنها از آذربایجان. علیاف میگوید ما شفاهی و کتبی این موضوع را به ایران تذکر دادیم و سفیر ایران را خواستیم، ولی ایران به حرف ما گوش نکرد. او در واقع میگوید که مجبور شدهاند در محور مغری-ایروان، در گوریس قاپان پست بازرسی و گمرک ایجاد کنند که عوارض خاک بگیرند و بعد به تریلیهای ایرانی اجازه عبور بدهند. برای عبور از جاده گوریس قاپان باید ۱۳۰ دلار پرداخت میشد و همین باعث شده کامیونهای ایرانی دیگر در این مسیر تردد نکنند. آذربایجان مخالفتی با حرکت کامیونهای ایرانی به ارمنستان ندارد ولی میگوید نباید از جایی بروند که تحت اشغال ارمنستان است. ضمنا میگوید خانکندی کلاً ۲۵ هزار نفر جمعیت دارد؛ بنابراین چرا باید ۶۰ تریلی و کامیون ایرانی به این منطقه کمجمعیت برود؟ ایران به این منطقه سوخت میرساند. یعنی گازوئیل و گاز. آذربایجانیها میگویند ایران سلاح هم به این منطقه میبرد و سلاحهای روسی را نیز از همین مسیر برای ارمنستان ترانزیت میکند. همۀ این ملاحظات و انتقادات موجب شده افکار عمومی آذربایجان هم نسبت به ایران حساس شوند.
در جنگ ۴۴ روزۀ اخیر ترکیه وارد قضیه شد و این نگرانی برای ایران پدید آمده که ترکیه و آذربایجان یکی شدهاند تا ترکیه از طریق نخجوان و کریدور زنگه زور به آذربایجان و دریای خزر و آسیای مرکزی راه پیدا کند و این دو کشور میخواهند این محور را فعال کنند. همچنین این ملاحظه وجود دارد که اگر مرز ایران و ارمنستان از دست برود، ایران برای رفتن به اروپا وابسته میشود به خاک ترکیه و آذربایجان، و در این صورت این دو کشور میتوانند بازی درآورند. گرچه برای ایران راه ارمنستان به عنوان آلترناتیو مطرح است ولی این گزینه تا به حال فعال نشده و تریلیهای ایران هیچ وقت از این مسیر نرفتهاند؛ چون راه خوبی نیست. تونل لازم دارد و جادۀ درست و حسابی هم ندارد.
من نمیدانم نظر مقامات ایران چیست، ولی حتی اگر راه ارمنستان هم فعال شود، تریلیهای ایرانی برای رسیدن به اروپا باز هم باید از راه ترکیه بروند؛ چون اصلا صرف نمیکند که کامیونهای ایرانی از ارمنستان بروند گرجستان و از آنجا به سمت اروپا بروند. ترکیه با ارمنستان ۶۰۰ کیلومتر مرز دارد و رفتن به اروپا از طریق ترکیه، برای کامیونهای ایرانی بهصرفهتر است. وقتی که راه ارمنستان-گرجستان-اروپا برای ما بهصرفه (و حتی امکانپذیر) نیست و باید از ترکیه به اروپا برویم، دیگر دلیلی ندارد که کامیونهای ما وارد خاک ارمنستان شوند و بعد به ترکیه بروند؛ از همین خاک ایران به ترکیه میروند و راهی اروپا میشوند. بنابراین این بحث که از ارمنستان میخواهیم به اروپا برویم، اساسا مشکل دارد.
مورد دیگر اینکه ایران نباید این قدر زود به مسئله رابطۀ اسرائیل و آذربایجان حساسیت نشان میداد. بزرگ کردن این موضوع و حرف زدن به گونهای که گویی اسرائیل نقش زیادی در آذربایجان دارد و ایران از این بابت هراس زیادی دارد، به سود منافع ملی و سیاست خارجی ما نیست. بگذریم که نقش اسرائیل در آذربایجان آن قدرها هم پررنگ نیست.
با شناختی که من از این منطقه طی سی سال گذشته دارم، باید بگویم که اساسا آذربایجان پایگاه نظامی به اسرائیل نمیدهد. بله، از اسرائیل استفاده میکند، مثلا پهپاد و سلاح خریده از اسرائیل. تا الان حدود ۴ میلیارد دلار از اسرائیل تسلیحات خریده است. ممکن است اسرائیل در نزدیکی مرزهای ایران در پروژههای کشاورزی کار کند ولی کدی وجود ندارد که تایید کند آذربایجان به نیروهای امنیتی و نظامی اسرائیل اجازۀ حضور داده است. البته دربارۀ سرقت اسناد هستهای یا ترور دانشمندان ایران این ادعا مطرح است که فاعلان این اقدامات در آذربایجان آموزش دیده بودند. ممکن است این حرفها درست باشد ولی سندی در تایید آنها ارائه نشده. ضمنا معلوم نیست این اقدامات با هماهنگی دولت آذربایجان صورت گرفته باشد. در ایران هم اتفاقاتی خارج از اراده و نظارت دولت افتاده است. کسانی که در ایران آدم اسرائیلیها شدهاند و به خرابکاریهای اسرائیل کمک کردهاند، مگر با هماهنگی دولت ایران این کارها را انجام دادهاند؟ بالاخره همۀ دولتها در خاک دولتهای متخاصم یارگیری میکنند. بنابراین لزوما نمیتوان گفت دولت آذربایجان در قضایایی از این دست، دست داشته است. گرچه ممکن است اتفاقاتی افتاده باشد و من چنین احتمالی را به کلی رد نمیکنم، اما این وقایع آن قدر بزرگ نبوده که میز رابطۀ ایران و آذربایجان را به هم بزنیم.
آذربایجان سی سال است میخواهد اراضیاش را آزاد کند. ترکیه هم میخواهد از آن جا استفاده کند. روسیه هم در پشت صحنه اقداماتی انجام میدهد و ایران هم همیشه چوب روسیه را خورده است. روسیه سکوت کرده و چیزی نمیگوید. نیروهای حافظ صلح روسیه اجازه دادند تریلیهای ایران بروند خانکندی. روسیه این کار را انجام داد تا بین ایران و آذربایجان تنش ایجاد شود. ما با ترکیه مشکلی نداریم. پیوند و تجارت خوبی داریم و فقط کمی در سوریه با هم مشکل داریم. در مسئلۀ کردها که ایران با ترکیه همپیمان است. مشکل سوریه هم دیر یا زود حل میشود. ما که نباید رابطهمان را با آذربایجان و ترکیه به هم بزنیم، با این توجیه که اسرائیل به این منطقه آمده است. اینکه اسرائیل و آذربایجان به هم نزدیک شدهاند، یک دلیلش این است که ایران هم مقصر است. همین مانور و تهدیدات فعلی هم باعث میشود آذربایجان بیش از پیش به اسرائیل نزدیک شود.
ایران و آذربایجان باید اعتمادسازی کنند. من مطمئنم مشکلاتشان تا حد زیادی قابل حل است. اینکه آذربایجان را تهدیدی علیه خودمان بدانیم و این موضوع را بزرگ کنیم، به نفع ما نیست. واقعا این طور هم نیست که آذربایجان و ترکیه بخواهند علیه ایران عمل کنند. مسئله رقابت بر سر یک راه و یک مسیر حمل و نقل است. جالب است که ارمنستان هم در این زمینه به سود ایران موضعی نگرفته است. ما باید بگذاریم ارمنستان به این موضوع اعتراض کند که راه آذربایجان و ترکیه به رویش بسته است. مقامات ارمنستان که قبلا میگفتند راه ایران راه تنفس ما است، الان چرا موضعی نمیگیرند؟ مسائل زیادی وجود دارد که با دقت باید باز شوند. نباید با عجله عمل کرد چون ممکن است کار خرابتر شود. راه حل مشکل ایران و آذربایجان، مذاکره و دوستی است. باید مراقب روسها هم باشیم. روسیه میخواهد بازی را به هم بزند تا ثبات در این منطقه نباشد تا بتواند همچنان به عنوان نیروی حافظ صلح در اراضی مورد اختلاف آذربایجان و ارمنستان حضور داشته باشد. روسیه میخواهد هزینۀ این بیثباتی را ایران بپردازد ولی ایران باید دقت کند که متحمل چنین هزینهای نشود.
نظرات طرح شده در این یادداشت، لزوما دیدگاه جمهوریایرانی نیست