چطور جلوی خشونت اعتراضات را بگیریم؟
در مورد شخصیت گاندی، آنچه در حافظه تاریخی جهان ثبت شده، یک رهبر «خشونتپرهیز» است؛ اما یک واقعیت دیگر که به صورت پیشفرض در دل این گزاره وجود دارد گاه نادیده گرفته میشود: «گاندی بر خشونتپرهیزی تاکید داشت و تا حد خوبی هم موفق شد، اما نه از کنار گود، بلکه دقیقا در مرکز تجمعات و راهپیماییها»!
* * *
«ادوارد لوئیس» یک نویسنده فرانسوی است. در خانوادهای فقیر، پرجمعیت و به روایت خودش متحجر به دنیا آمد، اما رشد کرد و به یک روشنفکر طبقه متوسط بدل شد. او، خودش را به نوعی قربانی برخی رویکردهای متحجرانه وضعیت فرودست خاستگاه اجتماعیاش میداند و این تصاویر را در رمانهایش بازتاب داده است. با این حال، به دنبال شروع اعتراضات «جلیقهزردها» در فرانسه، به این جنبش پیوست و در آن مشارکت کرد. نشریه «نیویورکر» در مصاحبهای مفصل این تناقض را با او در میان گذاشت: «چطور کسی که خودش قربانی گرایشهای متحجرانه، مردسالار و گاه نژادپرستانه بوده است به جنبشی پیوسته که خاستگاه آن اقشار فرودست است و بسیاری از اعضایش همین شعارهای ارتجاعی را تکرار میکنند»؟
پاسخ لوئیس بسیار قابل توجه است. (متن کامل را از اینجا بخوانید) به صورت خلاصه، استدلال او این است که: رسانهها این تظاهرات را درست نمیبینند. همیشه در آغاز اعتراضات آن را رمانتیک میکنند که این اشتباه اولشان است. بعد ناگهان متوجه میشوند که این معترضان فحش میدهند! اهل خشونت هستند و گرایشهای ارتجاعی و ای بسا فاشیستی دارند. اینجاست که ورق بر میگردد و همه شروع میکنند به برچسب زدن. این، دومین اشتباه بزرگی است که مرتکب میشوند.
نویسنده فرانسوی با اشاره به زندگی خودش میگوید من این آدمها را میشناسم. انگار همهشان هممحلیهای خودم هستند. خانوادههای پرجمعیت با چندصد یورو درآمد در ماه که کفاف نمیدهد. او حتی برخی از روایتهای رسانهها را تایید میکند و میگوید اتفاقا درست است؛ بسیاری از این آدمها گرایشهای ارتجاعی دارند؛ اما با توهین و تحقیر و تخطئه هیچ مشکلی حل نمیشود. اگر روشنفکران طبقه متوسط و نخبگان جامعه به این اعتراضات نپیوندند، اتفاقا باید منتظر نتایج شبهفاشیستی هم باشیم. ولی اگر امثال من بپیوندیم، خیلی راحت میتوانیم سویههای منفی مساله را کاهش دهیم، رنگ مسالمتآمیز و مترقی به مطالبات بدهیم و گرایشها را به سمت مشکلات اصلی و زیربنایی تغییر دهیم.
* * *
تجربه مشاهدات شخصی من از اعتراضات سال ۸۸، کمی با آنچه به صورت کلان ثبت و ضبط شد متفاوت است. بسیاری، نقطه آغاز و نشانه اصلی آن جنبش را راهپیمایی میلیونی و آرام ۲۵خرداد میدانند. اما اگر جزییات وقایع را به یاد بیاوریم، باید گفت که در روزهای ۲۳ و ۲۴ خرداد، موجی از واکنشهای کور، خودجوش، پراکنده و اغلب خشونتآمیز در تهران بروز پیدا کرد که من خودم از نزدیک شاهدش بودم. انبوهی از شیشههای شکسته، ایستگاههای اتوبوس تخریب شده و حتی بانکهای آتش گرفته، نتیجه فوران یک خشم کور و تلنبار شده بود.
با این حال، در روز ۲۵ خرداد به ناگاه همه چیز دگرگون شد. روزی که میرحسین موسوی از اعتراضات حمایت کرد و خودش به میان معترضین آمد. آنجا بود که همه گویی آرام گرفتند. حتی از میانه راهپیمایی میلیونی و به درخواست شخص میرحسین، معترضان به کلی سکوت اختیار کردند. در واقع همگی نشان دادند برای نظرات رهبرانی که خودشان در وسط جمعیت باشد احترام و اعتبار قائل هستند. شاید، همان احساسی که معترضان خشمگین هندی با دیدن راهپیمایی آرام گاندی، و سیاهپوستان زجردیده آمریکایی با مشاهده آرامش فعال مارتین لوترکینگ تجربه میکردند.
با درس گرفتن از تمامی این تجربیات و روایتهای عینی، من امروز گمان میکنم که اگر نگران خشونت هستیم، ابدا کافی نیست که از یک سو دستگاه سرکوب را به آرامش و از سوی دیگر شهروندان را به خویشتنداری دعوت کنیم. با نصیحت و اندرز از راه دور نمیتوان برای دیگران شیوه رفتاری تعیین کرد. این نصیحتنامهها، اگر تا کنون برای اصلاح حکومت کارگر بوده، در تغییر رفتار معترضان خشمگین نیز موثر خواهد افتاد.
به باور من، تنها شیوه موثر، هم برای کاهش خشونت و هم برای جلوگیری از انحراف مطالبات مردمی به پیامدهای ارتجاعی یا ویرانگر، یک مشارکت و کنشگری فعال است تا از یک سو با حضور گسترده و نظارت عمومی ماشین سرکوب را به عقب رانده و وادار به تسلیم و مدارا سازد و از سوی دیگر برای معترضان نقش یک الگوی مترقی اما عینی و ملموس را بازی کند.
اشتراک در شبکه های اجتماعی