اهم اخبار
news-details

۹ سالگی حصر و خلق قدرت در خیابان


حصر خانگی میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی با عبور از ۹ سالگی وارد دهمین سال شد، تا بعد از آیت‌الله حسن قمی طولانی‌ترین حبس خانگی در ایران بعد از انقلاب نصیب رهبران نمادین جنبش سبز شود. نهمین سالروز حصر از برخی جهات متفاوت است و شباهت بیشتری با سالیان اولیه دارد.

موضع‌گیری شبه‌انقلابی میرحسین موسوی در جریان اعتراضات آبان ۹۸ که به نظام هشدار داد در صورت عدم جبران فجایع رخ داده سرنوشتی مشابه نظام شاهنشاهی پهلوی در انتظارش خواهد بود و همچنین اعلام فقدان صلاحیت رهبری خامنه‌ای از سوی مهدی کروبی باعث شده است تا سخت‌گیری‌ها بر محصوران افزایش یابد. حتی حسین کروبی پسر مهدی کروبی نیز در بازداشت به سر می‌برد.

این روزها دیگر صحبت از رفع حصر در نهادهای حاکمیتی نیست. دولتمردان اعتدالی بدون هر گونه پرده‌پوشی در کنار حصرکنندگان ایستاده‌اند و روحانی دیگر سخنی نیز در خصوص وعده رفع حصر بر زبان نمی‌آورد. در واقع دولت روحانی به نام محصوران شکل گرفت اما در عمل به کام حصرکنندگان شد.

اکنون دیگر اندک تردیدها هم زایل شده که میدان دادن به ریاست جمهوری روحانی تمهیدی از سوی هسته سخت قدرت برای جایگزینی خط مشی بنفش به جای سبز در کنش سیاسی معترضان به وضع موجود بود و آنها اطمینان داشتند که گفتمان اعتدال دچار سترونی درونی است و توان تغییر شرایط را ندارد و فقط فرصت می‌دهد تا نظام از بحران سال ۸۸ با یک وقفه زمانی بیرون بیاید.

ایستادگی شجاعانه و ستایش‌برانگیز موسوی، کروبی و رهنورد در برابر استبداد دینی و مداخلات خامنه‌ای در حکمرانی دو قطبی سازش‌ناپذیر دمکراسی و اقتدارطلبی را تحکیم ساخته است. آنها در طول ۹ سال گذشته بر حقانیت مواضع جنبش سبز پافشاری کرده و تقاضا برای تعامل از سوی اصولگرایان، اصلاح‌طلب‌های دولت‌محور و اعتدالی‌ها با هدف تعدیل مواضع و برخورداری از آزادی را نپذیرفته‌اند. امتناع موسوی و رهنورد از دادن پیامی مشابه اصلاح‌طلبان و اغلب ملی-مذهبی‌ها در خصوص کشته شدن قاسم سلیمانی از این لحاظ روشنگر است.

تصمیم قاطع رهبران نمادین جنبش سبز در دفاع از مواضع تاریخی خود و ضرورت تغییرات ساختاری و گسترده سیاسی باعث شده که دیگر رفع حصر که در دو سال گذشته محتمل به نظر می‌رسید، آینده مبهمی پیدا کند. اما هر سه محصور در بند ولایت استبداد اعتنایی به این مسئله ندارند و توپ در زمین نظام سیاسی است.

کروبی در طول ۹ سال گذشته فعال بوده و تقریباً نسبت به مسائل سیاسی مهم واکنش نشان داده است. اما میرحسین موسوی فقط یک بار سکوت خود را شکست که بازتاب گسترده‌ای داشت و موجی در جامعه ایجاد کرد. رهنورد نیز به تناوب موضع‌گیری‌هایی در دفاع از حقوق زنان و آزادی‌های سیاسی داشته است.

اما مستقل از اینکه محصوران چه جایگاهی در عرصه سیاسی کنونی ایران دارند، نسبت آنها با گسترش عمق استراتژیک اعتراضات خیابانی در کشور موضوع اصلی این نوشتار است.

حصر آنها دقیقاً از زمانی شروع شد که در راستای همراهی با بهار عربی، فراخوان برای حضور خیابانی مردم دارند تا موازنه قوا تغییر یافته و مسیر برای گذار به دمکراسی و مشارکت سیاسی همگانی فراهم شود. پیش از آن هم اساساً میرحسین موسوی و مهدی کروبی با حمایت خود از حضور خودجوش معترضان به نتایج اعلام شده انتخابات در سال ۸۸ باعث شکل‌گیری جنبش سبز شدند.

بنابراین چهره جدید موسوی، کروبی و رهنورد که بعد از سال ۸۸ در عرصه سیاسی ایران پدیدار شد، از بدو تکوین پیوند وثیقی با اعتراضات خیابانی و خلق قدرت اجتماعی خارج از سازوکارهای رسمی و قانونی نظام جمهوری اسلامی داشت. این اتفاق خصیصه اصلی متمایز آنها با اصلاح‌طلبان دولت‌محور و پارلمانتاریست به رهبری محمد خاتمی بود. سرمایه‌گذاری نظری و عملی آنها و تأکید بر اعتراضات جامعه محور و ایستادن در کنار مردم در شکاف حکومت-ملت باعث سخت‌گیری نظام بر آنها شد که از این زاویه احساس خطر می‌کرد.

از سال ۸۸ به بعد به مرور فضای اعتراضات به سمت بروز عمومی و شکل جنبشی متمایل شد. این رویکرد در دی ماه ۹۶ جهش بزرگی پیدا کرد و آبان ۹۸ آشکار ساخت که وجه غالب اعتراضات شده است. امروز اغلب نیروهای ناراضی در ایران تسخیر خیابان‌ها را چاره کار تغییر موازنه قوا به ضرر اقتدارطلبان حاکم ارزیابی می‌کنند. نگرشی که کماکان به مذاکره و چانه‌زنی با حکومت دل خوش کرده، در سال‌های اخیر با ریزش مستمر پایگاه اجتماعی مواجه شده است.

این سمت‌گیری توجیه منطقی و عقلانی دارد. وقتی نهادهای سیاسی دچار انسداد و تصلب می‌شوند و بخش مسلط قدرت راه اصلاح و تغییر را می‌بندد، ناگزیر خیابان‌ها بستر مناسب برای خلق قدرت اجتماعی و شکل‌دهی جنبش برای ترمیم و یا استقرار نهادهای جدید کارآمد می‌شوند.

البته خیابان تصویری دوگانه دارد. از یک سو می‌تواند محملی برای مصاف مردمی به جان آمده از ستم، تبعیض، ناکارامدی و نابرابری باشد تا سرنوشت خود را تغییر دهند. از سوی دیگر محل تجلی اقتدار قدرت حاکم هم هست که تصمیم‌گیران اصلی حکومت چگونه فضای خیابان‌ها را مدیریت می‌کنند. کجاها را بیشتر کنترل می‌کنند. کجاها دورتر ایستاده‌اند و یا اندک شمار هستند.

در واقع خیابان‌ها محل تصادم میکروفیزیک و ماکروفیزیک قدرت هستند. اما مدیریت و فرادستی قدرت دولتی در خیابان‌ها بر بستر عقیم‌سازی و مهار قدرت اجتماعی محذوفان و به حاشیه رانده‌شدگان استوار است. اگر تعبیر میشل فوکو از قدرت را عاریه بگیریم قدرت را باید در شکل کثرت نیرو و منابع تصور کرد که در لحظه معینی به یک تعادل ناپایدار رسیده که محصول اندرکنش و مواجهه منابع گوناگون قدرت و مبارزه‌ها و رویاروهایی بی‌وقفه نیروهای اجتماعی و سیاسی است. نباید مقهور جنبه روبنایی قدرت شد و ماهیت پویا و دگرگون شونده قدرت را نادیده گرفت.

مردمی که به خیابان‌ها می‌آیند آگاهانه و یا ناآگاهانه به دنبال تغییر نقطه تعادل و دگرگونی در مناسبات نیرو هستند. از این رو حکومت‌های جبار و غیردمکراتیک اهمیت زیادی به تسخیر و کنترل خیابان‌ها می‌دهند. جمهوری اسلامی و نهاد ولایت فقیه هنگامی بر کشور ایران استیلا یافت که توانست خیابان‌ها را با اتکا به جامعه توده‌ای سرکوبگر (امت حزب‌الله) و قوه قهریه در اختیار بگیرد. اکنون نیز به واسطه انسداد ساختاری سیاست، راه نجات و سربلندی کشور از خیابان‌ها می‌گذرد منتهی در چارچوب رهیافت عقلانی و مبتنی بر برنامه‌ریزی مدبرانه. خیابان با شورش کور و ماجراجویی نه تسخیر می‌شود و نه به خلق قدرت اجتماعی دگرگون‌ساز منتهی می‌شود.

موفقیت در اعتراضات خیابانی نباز به سازمان‌یافتگی مناسب، انسجام در صفوف نیروهای تشکیل‌دهنده جنبش و پیوند مناسب بین رهبری و بدنه حرکت و در نهایت رعابت فنون و قواعد مربوطه است. از این رو در ۹ سالگی حصر جا دارد به نقش موسوی، رهنورد و کروبی در استفاده از اعتراضات خیابانی و گسترش آن در عرصه سیاسی ایران توجه کرد که به سهم خود کنش تغییرات ساختاری را تقویت کرده‌اند.

اشتراک در شبکه های اجتماعی