علی افشاری
تصمیمات دولت آمریکا در گنجاندن سپاه در فهرست سازمانهای تروریست و همچنین عدم تمدید معافیتها برای مشتریان انرژیهای فسیلی ایران شرایط جدیدی را در مناسبات ایران و آمریکا ایجاد کرده است. ویژگی این دوره که بر گسترش برخورد تهاجمی ترامپ استوار است، افزایش تنش در سطحی کمسابقه است که میتوان گفت فضا به سمت بالا گرفتن تهدید رویارویی نظامی متمایل شده است. اگرچه هنوز قطعیتی در این خصوص وجود ندارد و انتخاب هر دو طرف و یا دستکم اولویت شان جنگ نیست.
البته دولت ترامپ هنوز تمامی برگهایش را رو نکرده و علیرغم تأکید بر سیاست امتناع از برخورد نظامی با جمهوری اسلامی در پی ایجاد فشار حداکثری از طریق تحریم و تنگتر کردن حلقه انزواست. بر مبنای برخی شنیدهها گام بعدی دولت آمریکا لغو معافیتها برای برخی از برنامههای صلحآمیز هستهای ایران است که امکان همکاریهای اقتصادی، فنی و علمی با ایران در سطح جهانی را سختتر میکند.
اگرچه مجموعه این اقدامات و تمایل برخی از کارگزاران ارشد دولت آمریکا به تغییر جمهوری اسلامی باورپذیری ادعای رسمی دولت آمریکا مبنی بر هدف تغییر رفتار از طریق ایجاد فشار و رسیدن به توافقی جدید با عقبنشینی بیشتر جمهوری اسلامی در حوزههای هستهای و موشکی را با تردید مواجه ساخته، اما ژرفکاوی سمتگیریهای هیئت حاکمه آمریکا و شرایط ملتهب منطقه نشان میدهد کماکان تحقق گزینه نظامی دور از واقعیت به نظر میرسد.
دولت آمریکا حداقل در سال ۲۰۱۹ امیدوار به تأثیر تحریمهای یکجانبه سنگین بر اقتصاد بحرانی و رنجور از بیماری مزمن و ساختاری ایران است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی نیز امیدوار به خنثیسازی فشارها و اثبات ناکارآمدی آنها در به تسلیم کشاندن حکومت ایران است. آنها بر روی تغییر سیاسی در آمریکا در انتخابات ۲۰۲۰ حساب کردهاند و در کل تمایلشان بر امتناع از مذاکره و تعامل با ترامپ و کارگزاران دولت اوست.
آنها همچنین بر روی تجارب قبلی در دور زدن تحریمها، همکاری اتحادیه اروپا در عملی شدن کانال مبادله کالای اینستکس، همکاریهای دوجانبه با کشورهای ترکیه، روسیه، عراق و پاکستان برای حذف دلار از مبادلات تجاری، سیاستهای انقباضی و ریاضتی در داخل کشور از طریق اقناع و یا وادار کردن جامعه و استفاده از ابزار جنگهای نیابتی سرمایهگذاری کردهاند تا دوره سخت ریاست جمهوری ترامپ به پایان برسد.
در این راهبرد جمهوری اسلامی نه تنها تمایل به تقابل نظامی و راهبردی ندارد بلکه میکوشد با احتیاط و جزماندیشی به گونهای اقداماتش را در عمل سامان دهد که منجر به تحریک و بهانهجویی دولت آمریکا نشود.
تحریم سپاه به عنوان مهمترین نهاد نظامی و از بازیگران اصلی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، حکومت را در منگنه قرار داده است. از یک طرف ناگزیر به نشان دادن واکنش مناسب و دفاع از موقعیت داخلی و خارجی سپاه است و از سوی دیگر آگاه است که هر گونه رفتار تند و مبتنی بر درگیری وضعیت را بدتر کرده و باعث استفاده دولت آمریکا برای برخورد بیشتر با سپاه میشود. درگرفتن برخورد نظامی بین ایران و آمریکا با توجه به روحیه ماجراجوی ترامپ ریسکهای بزرگ و محاسبه نشدهای دارد که مقامات تصمیمگیر اصلی نظام به خوبی از حساسیت موضوع و شدت مخاطرات آن آگاه هستند.
از این رو آقای خامنهای بر مبنای الگوی رفتاری جمهوری اسلامی در چهار دهه نظام را در این مقطع حساس به گونهای مدیریت میکند که در برابر تهاجم ترامپ در سطح کلامی و جنگ روانی برخوردهای متناسب و چه بسا تندتری صورت بگیرد تا نظام در داخل و خارج از مرزها مانور تبلیغاتی بدهد که منفعل نشده و اقدامات دولت آمریکا در تغییر مواضع و سیاستهای جمهوری اسلامی بیفایده است. اما به موازات در حوزه عمل احتیاط و محافظهکاری بیشتری مورد توجه قرار میگیرد. رفتار دوگانه از ویژگیهای اصلی مدیریتی و رفتاری خامنهای است.
در این چارچوب سردار حسین سلامی پیش از موعد در رأس فرماندهی سپاه قرار گرفت که ویژگی اصلیاش ابراز مواضع تند و تهاجمی است که البته بیشتر از جنس رجزخوانی بیپشتوانه است. همچنین جواد ظریف و حسن روحانی حملات کلامیشان را با عدول از چارچوبهای دیپلماتیک علیه آمریکا شدت بخشیدهاند به گونهای که دولت اعتدال گفتمان رقبای انتخاباتیاش در سالهای ۹۲ و ۹۶ را در سیاست خارجی به کار گرفته است.
دیگر نهادهای حاکمیتی و مسئولان نیز در حرف و سخن آمریکاستیزی را شدت بخشیده و به گونهای جلوه میدهند که توطئهها و نقشههای آمریکا محکوم به شکست است و نظام از این رویارویی سربلند بیرون میآید. رجزخوانی و جنگهای کلامی در نظام تا جایی گسترش یافته که سرتیپ پاسدار شکارچی، سخنگوی ستاد نیروهای مسلح، مدعی شده که نظام آنقدر گلوی آمریکا را فشار میدهد تا خفه شود!
اما در حوزه عمل و اقدام، ماجرا کاملاً متفاوت است و بر خلاف هیاهوها و حملات کلامی، نوعی محفاظهکاری و خویشتنداری مشاهده میشود. اقدامات تقابلی در مجلس و دولت از سطح برخوردهای نمادین و نمایشی بالاتر نرفت. تصمیمگیران نظام هم میدانند تروریست تلقی کردن سنتکام از سوی جمهوری اسلامی تأثیر قابل اعتنایی در موازنه قوای نظامی و امنیتی منطقه و دنیا ندارد. این اقدام یک تهدید توخالی است و پشتوانه اجرایی ندارد. بخصوص که تهدید عزیز جعفری فرمانده سابق سپاه هنگامی که زمزمه تروریست تلقی کردن سپاه از سوی دولت آمریکا مطرح بود و مدعی شده بود در این صورت، آمریکا باید پایگاههای نظامیاش را از دو هزار کیلومتری مرزهای ایران دور کند، کاملاً فراموش شده و نادیده گرفته شد! به جای آن دولت موظف شد تا از طریق دیپلماتیک و سیاسی تلاش کند تا آمریکا مراکز نظامی خود در منطقه را تعطیل کند!
تهدید به بستن تنگه هرمز که امری قدیمی در موضعگیریهای جمهوری اسلامی است نیز مشروط به اقدام دولت آمریکا برای ممانعت از انتقال نفتکشهای ایرانی در این آبراه بینالمللی شده است. در حالی که دولت آمریکا دستکم در کوتاهمدت چنین طرحی ندارد و برنامهاش برای صفر کردن فروش نفت ایران از طریق اعمال مجازاتهای اقتصادی و راهکارهای سیاسی است. هدف آنها اثرگذاری بر تقاضا برای خرید نفت ایران و منصرف کردن مشتریان است نه اینکه جلوی عرضه را بگیرد.
سخنان جواد ظریف در حاشیه اجلاس سازمان ملل نیز در این خصوص روشنگر است که اظهار داشت «حضور ایالات متحده در خلیج فارس را ثباتزدا میدانیم، اما اگر به قواعد تعامل، بازی و کانالهای ارتباط و قواعد جاری پایبند باشند، ما اقدامی انجام نخواهیم داد. کشتیها میتوانند از تنگه هرمز عبور کنند».
اگرچه سخنان وی دو پهلوست اما این شیوه ابهامگویی فرهنگ کارگزاران جمهوری اسلامی است که به لحاظ تاریخی بیشتر مفری برای گریز از عملی کردن تهدیدهای کلامی را فراهم ساخته است.
اما اظهار نظر روشنتر سخنان خامنهای بود که اعلام کرد جمهوری اسلامی در حد نیازش نفت خواهد فروخت و کاهش وابستگی به درآمد نفتی را فرصت محسوب کرد. با توجه به اینکه به صفر رساندن فروش نفت ایران مبالغهآمیز و یک برخورد شعاری است، اظهارات خامنهای را میتوان اینگونه تفسیر کرد که نظام کاهش فروش نفت را به عنوان یک واقعیت گریزناپذیر پذیرفته و به دنبال حداقلسازی آن است. این رویکرد نیز به نوبه خود اخلال در رفت و آمد نفتکشها در تنگه هرمز را منتفی میسازد.
از سوی دیگر بستن تنگه هرمز و یا ایجاد اخلال در عبور از آن با توجه به اینکه گذرگاهی استراتژیک برای تولیدکنندگان نفت در خاورمیانه است و آنها را به بازارهای آسیایی، اقیانوس آرام، اروپا و آمریکای شمالی وصل میکند، تهدیدی بیپشتوانه است و حتی در صورت اجرا اجماع جامعه بینالملل باعث میشود تا ظرف مدت کوتاهی باز شده و شکست سنگینی بر حکومت تحمیل شود. بستن تنگه هرمز چین و روسیه را در کنار آمریکا قرار داده و شکاف بین اروپا و آمریکا بر سر نحوه مواجهه با جمهوری اسلامی را کاهش میدهد.
در این چارچوب عدم ایجاد محدودیت و یا مزاحمت برای ناوهای آمریکایی در خلیج فارس علی رغم برخی موضعگیریهای تحریککننده نظامیان آمریکایی در هنگام عبور از تنگه هرمز قابل درک است.
بنابراین نظام برای مقاومت و خودداری از مذاکره با ترامپ که به معنای دادن امتیازات زیاد و پرداخت هزینههای سنگین در چارچوب انتظارات کنونی دولت آمریکاست، سیاست دوگانه «تشدید حملات کلامی» و «محافظهکاری عملی» را انتخاب کرده تا بتواند به رویارویی با فشارهای دولت آمریکا بپردازد.
اما سرنوشت کار تنها به تمایل رهبری جمهوری اسلامی و توافق هر دو جناح به ایستادگی در برابر تهاجم ترامپ نیست، بلکه واقعیتهای میدانی و سرنوشت زورآزمایی دو طرف تعیینکننده است. متغیرهای متعدد نامعلومی وجود دارند که اجازه نمیدهند پیشبینی دقیقی از فرجام این زورآزمایی داشت.
به نظر میرسد گلوگاه اصلی توانایی حکومت در انتقال ارزهای صادراتی به داخل کشور و به بیان روشنتر فرار از تحریمها و محدودیتهای بانکی و مالی است. البته کاهش فروش نفت خام هم چالش بزرگی است و کسری بودجه سنگینی را بر دولت تحمیل میکند. اما اگر امکان فروش میعانات گازی و فرآوردههای پتروشیمی وجود داشته باشد و بتوان منابع ارزی را به داخل کشور منتقل کرد آنگاه تا حدی فشار کسری بودجه در پرتو تحمیل شرایط ریاضتی بر اقتصاد کشور و گسترش صرفهجوییها و تعطیلی پروژههای عمرانی دولت قابل تحمل میشود.
در عین حال این فرضیه به صورت جدی مطرح است که اگر در ماههای آینده فشار دولت آمریکا از آستانه تحمل نظام عبور کرده و بحرانها و ابرچالشهای داخلی باعث گسترش اعتراضات و نارضایتیها شود، آنگاه نظام ناگزیر از تداوم نرمش قهرمانانه و توافق بر سر برجام ۲ خواهد شد.
بررسی سوابق جمهوری اسلامی در مواجهه با دولت آمریکا نشان میدهد که موضعگیریهای ظاهری صرفاً ملاک نیست. آیتالله خمینی در اوج ابراز اظهارات آتشین علیه «شیطان بزرگ» سه مسیر مخفی مذاکره برای توافق بر سر گروگانها ایجاد کرده بود. خامنهای نیز رویکرد مشابهی را در دوره مذاکرات مخفی پیشا برجامی انجام داد. اما این فرضیه موقعی محقق میشود که نظام از تابآوری در برابر فشارهای دولت آمریکا و متحدان منطقهایاش کاملاً مأیوس شود که الان آشکارا از این نقطه فاصله داشته و فعلاً تمرکزش بر سازماندهی مقاومت و ایستادگی است.