04 آبان 1404

جمهوری ایرانی

رضا بیدرانی

  • 558
Font size:
Print

 

"آقای بالای ایوان" انتقام سخت نمی‌گیرد

رضا بیدرانی

ترور محسن فخری‌زاده، قطعا پیامدهای گوناگونی برای نظام جمهوری اسلامی خواهد داشت که به مرور زمان آشکار خواهند شد. از پیامدهای احتمالی‌اش در صنعت هسته‌ای نظامی ایران تا پیامدهای اطلاعاتی و امنیتی‌اش در نظام جمهوری اسلامی.

اما یک پیامد ویژه این ترور، قطعا کاهش بیش از پیش مشروعیت علی خامنه‌ای نزد نیروهای حزب‌اللهی و تندروی طرفدار انقلاب اسلامی است.

رهبر جمهوری اسلامی البته سال‌هاست که مشروعیتش را نزد نیروهای اجتماعی دموکراسی‌خواه جامعۀ ایران از دست داده است. از دوم خرداد 76 به این سو، و بویژه از زمان شکل‌گیری جنبش سبز، اقشار دموکراسی‌خواه جامعۀ ایران به این نتیجه رسیده‌اند که علاوه بر نظریه ولایت فقیه، شخص علی خامنه‌ای هم یکی از موانع اصلی گذار به دموکراسی در جامعۀ ایران است.

در جریان اعتراضات جنبش سبز، بسیاری از مومنین و حتی بخشی از حزب‌اللهی‌های طرفدار نظام جمهوری اسلامی، منتقد خامنه‌ای شدند چراکه نحوۀ مواجهۀ او با میرحسین موسوی و دفاع مطلقش از محمود احمدی‌نژاد و البته سرکوب گسترده مردم معترض را خلاف عدالت تشخیص دادند.

اما از آغاز دهه 1390، مجموعه‌ای از وقایع موجب تسریع کاهش مشروعیت خامنه‌ای نزد شهروندان حزب‌اللهی شد. تقابل احمدی‌نژاد با خامنه‌ای و سایر ارکان نظام جمهوری اسلامی، واقعه‌ای بود که بصیرت رهبر جمهوری اسلامی را نزد برخی از طرفداران این نظام زیر سوال برد.

پس از روی کار آمدن دولت روحانی، مذاکره با غرب و امتیازات متعددی که نظام جمهوری اسلامی در برجام به کشورهای غربی داد، دومین واقعه مهم در کاهش مشروعیت خامنه‌ای نزد حزب‌اللهی‌ها بود. اگرچه از آغاز مذاکرات منتهی به برجام تا همین امروز، صدای غالب در جریان حزب‌اللهی کشور این است که ظریف و روحانی مقصر شکل‌گیری برجام بودند، ولی بخشی از تندروهای غرب‌ستیز نیز قبول دارند که برجام بدون اذن خامنه‌ای نمی‌توانست شکل بگیرد.

این گروه از تندروها، که روح‌الله حسینیان یکی از آن‌ها بود، برجام را موجب ضعف جمهوری اسلامی و خامنه‌ای را نیز در این امر سهیم می‌دانند. انتقادات پی در پی آن‌ها از روحانی و ظریف، فقط ناشی از کورچشمی سیاسی نیست بلکه انتقاد از خامنه‌ای هم محسوب می‌شود. در واقع آن‌ها نمی‌توانند صریحا از خامنه‌ای انتقاد کنند ولی وقتی مدام به ظریف و روحانی بابت ورود برجام به کارنامه جمهوری اسلامی می‌تازند، کم و بیش در مقام انتقاد از بالاترین مقام جمهوری اسلامی نیز هستند.

عامل سوم در کاهش مشروعیت خامنه‌ای نزد تندروهای حامی نظام، رشد روزافزون فساد در جمهوری اسلامی است. نیروهای اجتماعی حزب‌اللهی به چیزی به نام "عدالت اسلامی" باور دارند و طبیعتا رشد چشمگیر فساد را در تضاد با عدالت اسلامی می‌دانند. وقتی این رشد چشمگیر، روزافزون و پایان‌ناپذیر هم باشد، عجیب نیست در تدبیر و عدالت رهبری نظام تردید کنند. نامه جمعی از طلاب به خامنه‌ای در سال 96 و انتقادشان از وی که چرا صدایش در مبارزه با فساد، دیگر مثل سابق بلند و رسا نیست، یک نمونه از سرخوردگی حزب‌اللهی‌ها از رهبر جمهوری اسلامی است.

عامل چهارم در کاهش مشروعیت خامنه‌ای نزد بخش قابل توجهی از هوادارانش طی دو سه دهه گذشته، سرکوب بیرحمانه اقشار محروم جامعه در دی ماه 96 و آبان 98 است. سرکوب مستضعفین و قلب معنای واژه "مستضعف" از سوی خامنه‌ای در جریان اعتراضات مربوط به افزایش نرخ بنزین، چیزی نیست که از چشم حزب‌اللهی‌های هوادار عدالت اقتصادی دور مانده باشد. کسانی که نتوانستند این موضع خامنه‌ای را برای خودشان توجیه کنند، طبیعتا امروزه منتقد او هستند. در بین نیروهای اجتماعی حزب‌اللهی، این عده قطعا در اکثریت نیستند ولی اقلیت می‌تواند "کثیر" باشد.

عامل پنجم، نحوه واکنش جمهوری اسلامی به کشته شدن قاسم سلیمانی است. حاج قاسم جنایتکار جان‌برکفی بود که فقط جان‌برکف بودنش به چشم جماعت حزب‌اللهی می‌آمد. ارتش آمریکا این سردار نظام را چنان کشت که – به قول ظریف – فقط یک دست از او باقی ماند؛ اما خامنه‌ای با آن "انتقام سخت" مسخره‌اش، بسیاری از حزب‌اللهی‌ها را مأیوس کرد. یأسی در که گفتار و کردار دختر قاسم سلیمانی نیز مشهود بود.

ماجرای ترور محسن فخری‌زاده نیز تکرار "تراژدی حاج قاسم" است. خامنه‌ای از آمریکایی‌ها بابت کشته شدن حاج قاسم انتقام نگرفت و اگر از اسرائیلی‌ها نیز بابت ترور فخری‌زاده انتقام نگیرد، موج تازه‌ای از ناامیدی را در اردوگاه حزب‌الله می‌دمد.

روز شنبه، روزنامه وطن امروز با تیتر "نزنیم می‌زنند" به ترور فخری‌زاده واکنش نشان داد و کیهان هم با تیتر "چشم در برابر چشم، صهیونیست‌ها منتظر باشند". کیهان که مدعی بود 134 سرباز آمریکایی در حمله به عین‌الاسد کشته شده‌اند، روز یکشنبه این هفته اعتراف کرد واکنش جمهوری اسلامی به کشته شدن قاسم سلیمانی "بازدارنده" نبوده و این بار باید شهر حیفا اسرائیل را چنان بزنند که "تلفات انسانی سنگین" داشته باشد. رجزخوانی مقامات نظامی و سیاسی اصولگرا نیز در یکی دو روز گذشته، طبیعتا بر انتظارات و توهمات جریان حزب‌الله می‌افزاید.

از آنجایی که بسیار محتمل است جمهوری اسلامی از کنار ترور فخری‌زاده نیز بگذرد و واکنش درخوری به اقدام اسرائیل نشان ندهد، طرفداران این نظام به درستی بیش از پیش به این نتیجه می‌رسند که برای علی خامنه‌ای، به عنوان یک "فرد" اهمیتی ندارند و او آن‌ها را صرفا به عنوان "توده حامی نظام" می‌خواهد.

اما علاوه بر این، بی‌انتقام ماندن ترور فخری‌زاده، خامنه‌ای را نزد نیروهای انقلابی نظام جمهوری اسلامی بیش از پیش به رهبری منفعل و ترسو بدل می‌کند. رهبری که فقط شعارهای تند و انقلابی می‌دهد ولی در عمل بسیار محافظه‌کار و غیر انقلابی است. رهبری که اگرچه می‌گوید "انقلابی" است نه "دیپلمات"، اما در عمل رفتارش به دیپلمات‌ها بیشتر ماننده است تا انقلابیون.

علی خامنه‌ای در اردیبهشت 1377 در دانشگاه تهران حضور یافت و در سخنرانی‌اش برای دانشجویان، روشنفکران را افراد بی‌عملی قلمداد کرد که دقیقا به دلیل بزدلی سیاسی‌شان، برای رهبری مردم قابل اعتماد نیستند. او با ارجاع به "آی بی‌کلاه، آی باکلاه"، نمایشنامه مشهور غلامحسین ساعدی، روشنفکر را "آقای بالای ایوان" دانست که "مطلقا خطر نمی‌کند."

خامنه‌ای در 22 اردیبهشت 1377 در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، در نقد روشنفکران چنین گفت: «گاهي نشانه هاي خيلي کوچکي از آنها پيدا مي شد؛ اما وقتي که دستگاه يک تشر مي زد، برمي گشتند مي رفتند! يکي از نمونه هاي جالبش، آدم معروفي بود که چند سالي است فوت شده است - حالا نمي خواهم اسمش را بياورم؛ کتابش را مي گويم؛ هر کس فهميد، که فهميد - اين شخص، قبل از انقلاب نمايشنامه اي به نام: «آ باکلاه، آ بي کلاه» نوشته بود. آن وقتها ما اين نمايشنامه را خوانديم. او نقش روشنفکر را در اين نمايشنامه مشخّص کرده بود. در آن بيان سمبليک، منظور از «آ بي کلاه» انگليسيها بودند و منظور از «آ باکلاه» امريکاييها! در پرده اوّل، نمايشنامه نشان دهنده دوره نفوذ انگليسيها بود و در پرده دوم، نشان دهنده دوره نفوذ امريکاييها و در هر دو دوره، قشرهاي مردم به حسب موقعيت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر - که در آن نمايشنامه «آقاي بالاي ايوان» نام دارد - به کل برکنار مي ماند! مي بيند، احياناً کلمه اي هم مي گويد، اما مطلقاً خطر نمي کند و وارد نمي شود. اين نمايشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز براي دانشجويان و جوانان صحبت مي کردم؛ اين کتاب به دست ما رسيد، من گفتم که خود اين آقاي نويسنده کتاب هم، همان «آقاي بالاي ايوان» است! در حقيقت خودش را تصوير و توصيف کرده است؛ به کلّي برکنار! بنابراين، بدترين کاري که ممکن بود يک مجموعه روشنفکري در ايران بکند، کارهايي بود که روشنفکران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامي انجام دادند؛ به کل کنار رفتند! نتيجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بريدند ... زندانها از مردم، از روحانيون، از دانشجويان، از طلبه ها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود ... اين چهره هاي معروفي که همه مي شناسيد، زندان رفتند و ساعتهاي متمادي زير شکنجه فرياد کشيدند؛ اما آن آقايان نه! ... آن مجموعه آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد که يک قشر غير قابل اعتماد راي رهبري فکري مردم است.»

 

 الان هم، جدا از اینکه زندان‌ها از دانشجویان و کارگران و آحاد مردم پر است، علی خامنه‌ای برای طرفداران خودش، عملا نقش همان "آقای بالای ایوان" را بازی می‌کند. یعنی او در بزنگاه‌های حساسی که باید "انتقام سخت" بگیرد و مسئولیت بپذیرد، "مطلقا خطر نمی‌کند" و "به کل برکنار می‌ماند". "احیاناً کلمه‌ای هم می‌گوید"!

برکنار ماندن خامنه‌ای از پذیرش مسئولیت برجام و افزایش قیمت بنزین و کشتار مردم محروم در دی 96 و آبان 98، خطر نکردنش در انتقام گرفتن از آمریکا بابت کشتن قاسم سلیمانی، بالانشینی و حرّافی خالی از عملش، از چشم بسیاری از طرفداران شش‌آتشه نظام جمهوری اسلامی پنهان نمانده و نارضایتی آشکار تندروهای جمهوری اسلامی بابت اتخاذ سیاست "صبر استراتژیک" در قبال ترور محسن فخری‌زاده، در واقع تبلور نارضایتی‌های متراکم دست کم ده سال اخیر حزب‌اللهی‌های ناثروتمند از طرز رهبری "آقای بالای ایوان" است. نارضایتی از رشد فقر و فساد و تبعیض، پذیرش برجام، سرکوب مستضعفین و ترسیدن از "دشمن" در مواقع حساس.