علی افشاری
در تصور غالب و روایت مشهور در تاریخ معاصر ایران، رضاشاه و حلقه نیروهای سیاسی و روشنفکر نزدیک به او در دوران اواخر ساطنت احمدشاه قاجار، به عنوان بنیانگذاران ایده جمهوریخواهی شناخته میشوند که بعد از ناکامی و در مشورت با مراجع تقلید وقت (آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نائینی) به ناچار به دنبال تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی میروند.
با تشکیل جمهوری انقلابی گیلان توسط میرزا کوچکخان و متحدان مارکسیستش، و راهاندازی «فرقه جمهوری انقلابی» با محوریت تقی ارانی در آلمان موج دوم جمهوریخواهی راه افتاد که به سرانجام نرسید. تشکیل جمهوری مهاباد نیز مشابه جمهوری گیلان تحتالشعاع ابهامات بر سر تجزیهطلبی راهی به مقصود نیافت.
در چارچوب روایت مشهور موج بعدی جمهوریخواهی با دکتر حسین فاطمی شروع میشود که بعد از کارشکنیهای دربار محمدرضا شاه و بخصوص شکست شبهکودتای ۲۵ مرداد، خواهان انحلال سلطنت و تشکیل نظام جمهوری مشابه نظام سیاسی فرانسه در ایران میشود و سرانجام جان بر سر این موضعگیری مینهد. او از این رو به «شهید جمهوریخواهی» ایران مشهور است.
نقطه اختتام این روایت تشکیل جمهوری اسلامی به عنوان فرجام تلاشهای انقلابی بر علیه حکومت شاهنشاهی پهلوی دوم است. اگرچه جمهوری اسلامی شکل نامتعارف و ناقصی از جمهوری است اما عملاً در ذهنیت جامعه و دنیا به عنوان نوعی جمهوری جا افتاده است. البته واقعیت امر این است که جمهوری اسلامی جمهور ناجمهور بوده و مناسبات آمرانه در قدرت را در شکل خلافت به قرائت شیعی بازسازی کرده است.
در ادامه شرح داده میشود که واقعیتها و فکتها بر نادرستی تصویر پیشگفته دلالت میکنند. عمر جمهوری در ایران بیشتر از مشروطه چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ سیاسی است. حتی برخی از مشروطهخواهان در نهضت مشروطه جمهوریخواهانی بودند که در شرایط خاص جامعه ایران، هدف از مشروط کردن حکمرانی مطلقه پادشاهان قاجار را اداره کشور بر اساس خواست جمهور مردم تلقی میکردند. در واقع آنها جمهوریخواهیشان را در پوشش مشروطهخواهی دنبال میکردند و مشروطهای را تبلیغ میکردند که محتوایش مشابه جمهوری باشد.
البته بر سر تعریف از جمهوریت تصور واحدی بین قائلان وجود نداشته است و همچنین میزان انطباق تصور از جمهوری با موزاین دمکراسی و حقوق بشر نیز محل بحث است که از حوصله این یاداشت خارج است.
نخستین بار مفهوم جمهوری که یک واژه عربی است که به عنوان معادل فارسی کلمه رپوبلیک (Republic) به معنای «همگان» و یا «بدنه اصلی یک قوم» همراه با امواج مدرنیته در دوران سلطنت فتحعلی شاه وارد عرصه عمومی ایران شد. از زاویه دیگر جمهور و جمهوریت بعد از شکست در جنگ با روسیه در چارچوب فعالیتهای اصلاحطلبانه برای رهایی از عقبماندگی برجستگی یافت. دانشجویانی که توسط عباس میرزا ولیعهد به اروپا برای تحصیل و انتقال علوم و فنون جدید عازم شده بودند، در بازگشت مفاهیم مدرن را به ایران آوردند. علاوه بر آن رفت و آمد نمایندگان و سفرای ایران به اروپا و آمدن هیئتهای اروپایی نیز به نوبه خود این روند را تقویت کرد. بدین ترتیب مفاهیم جدید در حکمرانی و از جمله جمهوری، کنستیتوسیون (قانون اساسی)، آزادی، دمکراسی وارد ایران شد و اساس سنتهای سیاسی چند هزار ساله ایران را به چالش طلبید.
به نظر میرسد نخستین اشاره به جمهوریت در سفرنامه میرزا صالح شیرازی آمده باشد. او دولت برخاسته از انقلاب فرانسه را دولت بدون پادشاه معرفی میکند. اساساً در آن ایام تعریف از جمهوریت بیشتر متکی به نظام بدون پادشاه با الهام از نظام حکومتی فرانسه بود که در آن یک نفر بر جامعه فرمانفرمایی نمیکند. در کنار آن ابتنای حکومت بر خواست مردم و مشارکت عمومی در حکمرانی مد نظر بود. همچنین تأکید بر اداره کشور بر اساس عرف و عقل جمعی جامعه بدون توجه به مناسبات پیشامدرن مانند مذهب، نژاد و پادشاهی (تبار ویژه) بوده است.
در آن دوره جمعی از روشنفکران ایرانی نظام سیاسی جدید در قالب جمهوری را طرح کردند. اکرچه در آن موقع معلوم نیست تا چه میزان این دیدگاهها در بین نخبگان و نیروهای سیاسی وقت دامنگیر بوده است، اما در حدی بوده که بعد از مرگ محمدشاه قاجار، بنا به روایت جهانگیر میرزا (شاهزاده قجری و فرزند عباس میرزا) در کتاب «تاریخ نو» عدهای از رجال حکومتی دور میرزا نصرالله صدرالممالک اردبیلی جمع میشوند تا با انحلال نظام سلطنتی قاجار نظام سیاسی مبتنی بر جمهوری تأسیس شده و امورات دولتی بر مبنای مصلحت جمعی تدوین شود.
اما هم شرایط و موازنه قوا مساعد تحقق این خواست نبود و هم صدرالممالک پذیرای این پیشنهاد نشد که معلم محمدشاه قاجار بود و پیشنهاد صدراعظمی او را نیز رد کرده بود. دکتر عباس امانت نقش کنت دوسرتیرباز وزیر مختار فرانسه را در شکلگیری اولین حرکت جمهوریخواهی در ایران اثرگذار میداند که باعث شد روابط ایران با دولت فرانسه در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه تیره شود.
صدرالممالک اردبیلی که در ابتدا دروس فقاهت و علوم سنتی را در حوزه علمیه اصفهان آموخت و سپس به تصوف گرایش پیدا کرد و عارفی مشهور شد و در عین حال شاعر برجستهای نیز بود، نیمنگاهی به صدر اعظمی ناصرالدین شاه داشت که به آن دست نیافت. سوءظن امیرکبیر و تمهیدات ناصرالدین شاه جوان برای تثبیت سلطنتش منجر به تبعید صدرالممالک و هوادارانش به کرمانشاه شد که در نهایت بعد از پایان تبعید در سفری که از کربلا به کرمانشاه برمیگشت به نحوی مشکوک میمیرد.
در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه تلاشها برای بسط مفهوم جمهوری ادامه مییابد. میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی از پیشگامانی بود که به طور مشخص در مورد جمهوری و مبانی و مزیتهای آن و تفاوتش با بنیادهای سیاسی سنتی ایران صحبت کرده و مطالبی را در کتاب «احمد» منتشر کرد. بعد از او میرزا ملکم خان ناظمالدوله ایده جمهوریخواهی را نه تنها در سطح نظری وگفتمانی توسعه داد، بلکه با تبیین و جریانسازی در «انجمن فراموشخانه» حرکتی تقریباً سیاسی را نیز پایه گذارد. شنیدن اخبار این مباحث و بخصوص شایعه وجود طرح رئیسجمهور کردن جلالالدین میرزا (فرزند فتحعلی شاه) شاهزاده عالم و روشنفکر قجری در فراموشخانه (بنا به ادعای داریوش رحمانیان در کتاب چالش جمهوری و سلطنت در ایران) باعث وحشت ناصرالدین شاه شد و علی رغم موافقت اولیه، دستور تعطیلی فراموشخانه و سختگیری بر ملکم خان را صادر کرد.
شاه و دربار، اشاعه جمهوری را به منزله مرگ سلطنت تلقی میکردند و طبیعی بود از هر وسیلهای برای زمینگیر کردن آن استفاده کنند از این مقطع به بعد «جمهوریخواهی» در ایران تبدیل به جرم سنگین شد و از سوی حکومت همطراز با «بابیگری» و «فساد و انحراف عقیدتی» قلمداد شد. بنا به برخی از روایتها سید جمالالدین اسدآبادی نیز تمایل به جمهوریخواهی داشته است. تا پایان سلطنت ناصرالدین شاه، فضا برای جمهوریخواهی بسیار سنگین بود و قائلان و مروجان هزینه سنگینی باید پس میدادند.
ناصرالدین شاه سفر ایرانیان به کشورهایی که نظام جمهوری داشتند را قدغن کرده بود. او حتی کلاس آموزش زبان فرانسه یک معلم فرانسوی خارج از دارالفنون را تعطیل کرد چون بیم آن داشت که «در حین تدریس ممکن است از مملکت جمهوری فرانسه مذاکراتی شود». افراط در برخورد با جمهوریخواهی در دوران سلطنت سلطان صاحبقران تا جایی گسترش یافت که به حربهای برای سرکوب مخالفان و مزاحمان سیاسی و عقیدتی نیز تبدیل شد.
موج دیگر جمهوریخواهی بعد از مرگ ناصرالدین شاه و جلوس مظفرالدین شاه به سلطنت پدید آمد. این بار شهر همدان شاهد شکلگیری جنبش جمهوریخواهی به رهبری شیخ احمد کرمانی بود. او مدتی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه در زندان به سر برده بود و با میرزا رضا کرمانی که ناصرالدین شاه را ترور کرد، نیز روابطدوستانهای داشت. او همراه با سیدحسن صاحبالزمانی، مردم وقت همدان را تشجیع میکنند حال که ناصرالدین شاه مرده است، دیگر مملکت شاه ندارد و فرصت برای تأسیس جمهوری مناسب است.
اما این جنبش جمهوریخواهانه توسط نیروهای نظامی مظفرالدین شاه سرکوب شده و بعد از آن فشارها بر جمهوریخواهان افزایش مییابد. حرکت بعدی جمهوریخواهی در قالب «انجمن معارف» است که به دستور شاهی که بعدها فرمان مشروطیت را امضا کرد، تعطیل شد. دامنه افکار جمهوریخواهی در آن دوره آنقدر وسیع بود که رسالهای با حمایت عوامل دربار در دفاع از حکومت مطلقه و رد جمهوریخواهی منتشر شده و در سطح وسیعی پخش میشود. در این رساله طرح جمهوریخواهی در ایران توطئه فرانسویان توصیف شده که به دنبال همسوسازی و یارگیری از ایرانیان هستند. در مجموع برخودهای سنگین سیاسی، امنیتی و حیثیتی باعث میشود تا ایده جمهوریخواهی از آن به بعد عمدتاً در پوشش مشروطهخواهی و حتی اسلامخواهی دنبال شود.
به عنوان مثال ناظمالاسلام کرمانی در کتاب بیداری ایرانیان ذکر کرده که علمای شیراز به محمدعلی شاه در دوران ولیعهدی طی نامهای اعلام کرده بودند که «ایران یک دولت مطلقه مستبده نیست، بلکه جمهوری اسلامی است» که به زعم نویسندگان «از دیرباز علما و ملت هر شهری که به حکومت شورش کردند، دولت با مصلحت جمهور حاکم را عزل کرده و بدین ترتیب جمهور ایران، مایه رشک جمهور فرانسه و آمریکا است»!
آیتالله سیدحسین طباطبایی از علمای دینی مشروطهخواه که متهم به جمهوریخواهی شده بود، نیز در سخنانی اعلام کرد: «ما از دولت جز عدالتخانه چیزی نخواستهایم، حالا بعضی میگویند ما مشروطه خواهیم یا جمهوریطلب میباشیم... ما تنها عدالتخانه میخواهیم. مجلسی که جمعی در آن باشند و به درد مردم برسند».
ناظمالاسلام کرمانی نیز معتقد بود که هنوز مردم ایران به آن درجه از رشد نرسیدهاند که جمهوری و یا مشروطه در ایران حاکم شود.
آخوند خراسانی مرجع بزرگ شیعه نیز در بیان دفاعیت نظری از مشروطه، حکمرانی در دوران غیبت امام زمان را از آن جمهور مردم مسلمان میداند. بدین ترتیب از این مقطع به بعد جمهوریخواهی به دلیل نبود شرایط مساعد از یک سو و هزینه بالای سرکوب در کنه و ژرفای مشروطهخواهی دنبال میشود.
همانطور که توضیح داده شد، پیشینه جمهوریخواهی عرفی در ایران افزون بر مشروطهخواهی است که به دلایل مختلف تا بهمن ۱۳۵۷ به موفقیت نائل نشد و بعد از انقلاب نیز جمهوری معیوب و ناقصالخلقه متولد شد که فقط نام جمهوریخواهی را یدک میکشید. اینک بعد از گذشت ۱۷۰ سال، بیش از هر زمان دیگری جامعه و کشور ایران مستعد استقرار نظام جمهوری عرفی مقید به موازین دمکراسی و سکولاریسم است.