اهم اخبار
news-details

نقش روزنامه اعتماد در قتل روح‌الله زم


نقش روزنامه اعتماد در قتل روح‌الله زم

برانوش نیک‌بخش

 

پس از بازداشت روح‌الله زم در مهر ماه 1398، بسیاری از چهره‌ها و رسانه‌های اصولگرا شادمان شدند و به سپاه پاسداران تبریک گفتند. شادی اصولگرایان از بازداشت و اعدام روح‌الله زم، چیز عجیبی نیست. اما در همان ایام، برخی از چهره‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلب (یا غیر اصولگرا) هم ضروری دیدند که دستگیری زم را به سپاه پاسداران تبریک بگویند.

مثلا محمود واعظی، معاون حسن روحانی، در اینستاگرامش نوشت: «بازداشت سرشاخه کانال تلگرامی آمدنیوز که راه نفاق و جدایی میان ملت و حکومت را با چنگ‌انداختن به هر دستاویزی دنبال می‌کرد بدون شک اقدامی مبارک است...دست‌مریزاد به برادرانمان در سپاه برای انجام ماموریت‌هایی که از آن‌ها انتظار می‌رود.»

اما یکی از عجیب‌ترین موارد تبریک بابت دستگیری روح‌الله زم، وقتی شکل گرفت که غافلی از قافلۀ اصلاح‌طلبان به جمع تبریک‌گویان پیوست. الیاس حضرتی در روزنامه اعتماد (23 مهر 1398) با انتشار سرمقاله‌ای با تیتر "برادران، دست‌مریزاد"، روح‌الله زم را "مزاحمی التهاب‌آفرین و بدخواه کشور" قلمداد کرد که شرش از سر مردم ایران کم شد.

البته کسانی که حضرتی را می‌شناسند نیک می‌دانند که او سواد چندانی برای نوشتن ندارد و سرمقاله‌هایی که در روزنامه اعتماد منتشر می‌شود، به قلم این و آن است. سرمقاله "برادران، دست‌مریزاد" نیز به قلم سردبیر وقت روزنامه اعتماد، علی میرفتاح است.

خوانندگان سرمقاله‌های میرفتاح در مجله کرگدن و روزنامه اعتماد، قلم او را می‌شناسند و اگر یکبار دیگر سرمقاله "برادران، دست‌مریزاد" را بخوانند، از دایرۀ واژگان و نحو نوشتار و محتوای نوشته درمی‌یابند که سرمقاله مذکور را میرفتاح نوشته است نه حضرتی.

میرفتاح که درنوشته‌هایش در مجله کرگدن رسما از آدولف هیتلر دفاع کرده، فاشیست نسبتا خوش‌قلمی است که گرچه بویی از آزادیخواهی نبرده، ولی دستی در ادبیات قدیم دارد و با شعر و داستان آشناست و به همین دلیل در مجموع با نثری خوشایند در سراسر عمر ژرونالیستی‌اش مشغول نفی دموکراسی و جامعۀ باز و دفاع از انواع و اقسام دیکتاتوری‌ها و دیکتاتورهای غرب‌ستیز بوده است. 

در همین سرمقاله مورد بحث، میرفتاح پس از اظهار شادمانی بابت دستگیری روح‌الله زم، حرف‌های همیشگی‌اش در مذمت شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان را تکرار می‌کند. کافی است سرمقاله مذکور را فقط از این حیث با سایر نوشته‌های میرفتاح در روزنامه اعتماد مقایسه کنیم تا به راحتی تایید کنیم که "برادران، دست‌مریزاد" محصول قلم میرفتاح است.

اما پیش از آنکه پیشتر برویم، بد نیست نگاهی بیندازیم به بخش‌هایی از سرمقاله روزنامه اعتماد در روز سه‌شنبه، 23 مهر 1398:

«از خبری که دیروز منتشر شد، خیلی ها خوشحال شدند. نه فقط دل بچه حزب اللهی ها و انقلابی ها از به دام افتادن سردمدار «آمدنیوز» شاد شد، بلکه مردم کوچه و بازار هم از اینکه شنیدند شر مزاحمی التهاب آفرین و بدخواه کشور از سرشان کم شد، احساس خرسندی کردند. مردم ایران البته مهربانند و از به مخمصه افتادن دیگران شاد نمی شوند، اما متاسفانه قصه روح الله زم متفاوت از دیگران است. او به راه خطا رفت، به پند خیرخواهان اعتنا نکرد، از روزگار درس نگرفت و بر خبط و خطاهای مستمرش بلکه بر مزاحمت های شرم آورش اصرار ورزید. کاری که آمدنیوز می کرد، کار رسانه ای نبود، ربطی هم به مردم ایران نداشت. آمدنیوز نه تنها صدای مردم و جریان های سیاسی را بازتاب نمی داد، بلکه حتی نمی توانست منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی را نمایندگی کند... این شبکه گاهی با انتشار دروغ های راست مانند سعی می کرد بین مردم و مسوولان شکاف ایجاد کند و اعتماد عمومی را از بین ببرد. اغلب سرویس های جاسوسی بیگانه که علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی فعالند، در اولین اقدام خود از تنگناها و خلاهای رسانه ای داخل کشور سوءاستفاده می کنند و به اسم اطلاع رسانی و با تظاهر به بیان واقعیت سعی می کنند مردم را- خاصه ساده دلان را- بفریبند و پیوندهای آنان را با جریان رسانه ای داخل ببرند. شبیه آنچه در آمدنیوز اتفاق افتاد در شکل و شمایلی دیگر و با ظاهری فریبنده تر در چند شبکه ماهواره ای قابل ردیابی است. آنها البته به زمختی و صراحت آمدنیوز نیستند و اهداف خود را زیر لایه های پرزرق و برق اطلاع رسانی و ترویج دموکراسی پنهان می کنند. اما مخاطب هوشمند فارسی زبان کافی است به منشا بودجه های مشکوک این شبکه ها و خط و ربط های سیاسی شان توجه کند تا دریابد زیر کاسه «اطلاع رسانی» نیم کاسه دشمنی و عداوت نهفته است... فهم این نکته بسیار مهم نیز ضروری است که ما امروز با نظام سلطه در یک جنگ رسانه ای تمام عیار قرار گرفته ایم. و مراکزی چون آمدنیوز و بعضی از شبکه های ماهواره ای در حکم توپخانه و پیاده نظام این جنگ رسانه ای عمل می کنند و تا آنجا که زورشان برسد، توان داخلی و خارجی ما را مورد حمله قرار می دهند. از این جهت نه فقط موظفیم که مردم را نسبت به نیت و عمل رسانه های معاند آگاه کنیم، بلکه سزاوار است با انجام عملیات ضدجاسوسی، فرصت و امکانات و ابزار دشمن را از بین ببریم. کاری که برادران غیور سپاه کردند در واقع یک عملیات بسیار بسیار مهم است که محاسبات و مناسبات دشمن را بر هم می زند. اینکه آمدنیوز متلاشی و رییسش دستگیر شد، چیزی جز قله کوه یخی نیست که قابل رویت است. اصل و عظمت کار در آن بخش های ناپیداست که پاسداران گمنام امام زمان توانستند، سرویس های اطلاعاتی اروپا و حامیان مالی- فکری آمدنیوز را بفریبند و ایشان را در دام بیندازند. از این جهت به برادران پاسدار خسته نباشید عرض می کنم و از صمیم قلب توفیق و سربلندی شان را آرزو می کنم.»

علی میرفتاح در 16 بهمن 1397 نیز از موضع یک "امنیتی‌کار فرهنگی" دست به قلم شده بود و البته با نام خودش یادداشتی در نقد یکی از هنرپیشه‌های نه چندان مطرح کشور نوشته بود که چرا خبر منتشره در فضای مجازی در خصوص فروختن گوشت سگ در مشهد را در فلان نشست خبری در جشنواره فیلم فجر بازگو کرده است. خبری که ایسنا به نقل از روزنامه "قدس"، متعلق به آستان قدس رضوی، منتشر کرده بود. میرفتاح در یادداشتش تلویحا خواهان برخورد نیروهای قضایی و امنیتی با این بازیگر کم نام و نشان شد: «جوانکی که نمی دانم کیست، می گویند بازیگر است، در جلسه رسانه ای جشنواره، چشمش که به چهار تا دوربین و خبرنگار و موبایل افتاده، باد توی صدایش انداخته و بی ربط و زشت و زننده نمک ریخته و مدعی شده که "گوشت سگ کیلویی سی و چند هزار تومان با کارت ملی و…" من اگر در آن جلسه بودم حتما ساکت نمی نشستم و از مسوولان جشنواره می خواستم چنین فرصت مغتنمی برای خزعبل‌گویی یک سلبریتی تازه سر از تخم درآورده فراهم نکنند و جلوی یاوه گویی اش را بگیرند. نه فقط جلوی او را باید بگیرند بلکه جلوی سیاسی شدن متظاهرانه و سطحی سینما و سینماگران را بگیرند... من اگر مسوولیت امنیتی یا قضایی داشتم حتما از او برای این مزخرفی که گفته سند و مدرک می خواستم و هزینه تشویش اذهان عمومی را هم برای او و هم برای دیگر مزخرف گوها بالا می بردم.»

علی میرفتاح روزنامه‌نگاری "در خدمت قدرت" است و ژورنالیسم را با دفاع از فاشیسم مذهبی اشتباه گرفته و از موضعی همانند موضع حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان، خواهان برخورد نیروهای امنیتی با منتقدین جمهوری اسلامی می‌شود، ولی به هر حال مسئولیت سرمقاله "برادران، دست‌مریزاد" نهایتا متوجه الیاس حضرتی است. حضرتی سواد و قلم نوشتن سرمقاله‌ای متناسب با خوش‌رقصی برای سپاه پاسداران را نداشته و از سردبیرش خواسته به جای او چیزکی بنویسد که برادران را خوش آید.

اکنون که روح‌الله زم اعدام شده، علی میرفتاح که سال‌ها تحت ریاست محمدعلی زم در حوزه هنری کار کرده و سابقه انتشار مجله"مهر" را نیز در کارنامه خودش دارد، گویا دچار عذاب وجدان شده و در اینستاگرامش یادداشتی در نکوهش شادی بابت اعدام روح‌الله زم نوشته است. الیاس حضرتی نیز نه حاضر است اعدام زم را تایید کند، نه می‌تواند چیزی بنویسد به جبران سرمقاله‌ای که در مهر ماه 1398 در روزنامه‌اش به نام خودش منتشر کرد.

حضرتی و میرفتاح نظام جمهوری اسلامی را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند متهمی که نظام جمهوری اسلامی به شدت از عملکرد او عصبانی است و توسط سازمان اطلاعات سپاه با فریب از فرانسه به عراق کشانده می‌شود و در عراق ربوده می‌شود و مخفیانه به ایران منتقل می‌شود، احتمال اعدام شدنش زیاد است. در چنین شرایطی، تبریک به سپاه پاسداران بابت ربودن و دستگیری روح‌الله زم و پیشی جستن از قوه قضاییه و منتشر کردن فهرستی از اتهامات سنگین برای او در سرمقاله یک روزنامه مثلا اصلاح‌طلب، هیچ معنایی ندارد جز آب ریختن در آسیاب اعدام احتمالی روح‌الله زم. چنین کاری را که کیهان و وطن امروز هم انجام می‌دهند. پس در چنین موارد خطیری، فرق روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد و روزنامه‌های تندروی جریان راست رادیکال چطور باید متجلی شود؟

واقعیت این است که الیاس حضرتی به عنوان یک "اصلاح‌طلب درجه 2"، برخلاف افرادی نظیر حجاریان، حتی به دموکراتیزاسیون در نظام جمهوری اسلامی نیز اعتقادی ندارد. او به دلایل گوناگون در این جناح قرار گرفته. چنانکه امیر محبیان به دلایل گوناگون در آن جناح قرار گرفته. بحث درباره این دلایل، خارج از موضوع این یادداشت است و می‌توان در یادداشت دیگری به آن پرداخت؛ ولی این دلایل (یا بهتر است بگوییم این "عوامل") عمدتا محصول تصادف‌اند.

علاوه بر این، الیاس حضرتی خوب می‌داند که اصولگرایان با قوه قضاییه‌ای که در اختیار دارند، هر آن ممکن است او را به اتهام فساد و رانت‌خواری گرفتار هزار و یک مشکل کنند. مجموع این ملاحظات سبب شده بود که حضرتی چندصباحی برای برخورداری از حاشیه امنیت، فردی حزب‌اللهی را سردبیر روزنامه خودش کند. هم از این رو میرفتاح سردبیر اعتماد شد و با نوشته‌هایی سرشار از غرب‌ستیزی و حزب‌اللهی‌گری، نوعی سپر امنیتی برای مدیر مسئول روزنامه اعتماد ایجاد کرد.

پس از رد صلاحیت حضرتی در انتخابات مجلس یازدهم، کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد و حضرتی تصمیم گرفت فتلیه اصلاح‌طلبی را در روزنامه‌اش بالا ببرد و همین سبب جدایی میرفتاح از روزنامه اعتماد شد.

هر چه بود، این دو فعال رسانه‌ای در شادمانی بابت دستگیری روح‌الله زم اشتراک نظر داشتند و به سهم خودشان قطعا در قبال اعدام او نیز مسئولیت اخلاقی دارند. حضرتی و میرفتاح نیک می‌دانستند که در جمهوری اسلامی از "رأفت اسلامی" خبری نیست و منتقدی مثل روح‌الله زم، باید در انتظار احکامی شدید و غلیظ باشد. این دو فعال رسانه‌ای دست کم می‌توانستند "تقوای سکوت" داشته باشند و اگر نمی‌توانند چیزی در نکوهش دستگیری روح‌الله زم بگویند، لااقل از یاوه‌گویی در ستایش اقدام سپاه پاسداران نیز پرهیز کنند.

اما واقعیت این است که حضرتی و میرفتاح کارگزاران سیاسی و فرهنگی نظام جمهوری اسلامی‌اند و در بزنگاه‌های حساس، مثل دستگیری زم و وقایع آبان 98 و کشته شدن قاسم سلیمانی و سقوط هواپیمای اوکراینی، در کنار نظام می‌ایستند و می‌کوشند با خوش‌رقصی برای کانون قدرت، امنیت خودشان را در حاشیۀ قدرت تضمین کنند.

 

 

نوشتار فوق صرفا نظر نگارنده بوده و الزاما منعکس کننده دیدگاه هجا نمی باشد

اشتراک در شبکه های اجتماعی