از دی ماه گذشته به این سو جمهوری اسلامی ایران هم در سطح داخلی و هم بین المللی با افزایش فشارهای جدی علیه خود روبرو شده است. هنوز روشن نیست خطر فراگیری خیزش های داخلی و خطر جنگ که هر دو تهدیدی علیه هستی نظام به شمار می رود به گسترش تضادهای دو جناح منجر خواهد شد یا عزم آنان را برای نزدیکی به یکدیگر به قصد خنثی کردن این تهدیدات افزایش خواهد داد. روش گرایش مسلط بر نظام در رویارویی با این دو تهدید در اساس متفاوت است. در داخل با خودداری از تن دادن به خواست مردم در صدد فرسوده کردن، مرعوب کردن، مهار و محو این خیزش ها است. سخت گیری فزاینده در بیشتر حوزه ها و مجازات سنگین نویسندگان و فعالان کارگری، دانشجویی، زنان، اتنیکی و فعالان هر “ناجنبشی” که می رود به جنبشی زنده بدل گردد، انعطاف ناپذیری نظام را در هراس از همگانی شدن اعتراضات نشان می دهد. در حوزه بین المللی اما به رغم برخی پیش روی ها در جنگ داخلی سوریه و علیه داعش درعراق و دیگر ماجراجویی هایی نظامی و هماوردطلبی ها، اکنون سیاست “خویشتنداری” در برابر تهدیدات نظامی و قدرت نمایی آمریکا و متحدان منطقه ای آن را در پیش گرفته است. این یادداشت به جایگاه فراگیرشدن خیزش های عمومی مسالمت آمیز همچون رویکرد سوم و کم هزینه ترین راه عبور از دوگانه تمکین به نظام یا خطر جنگ می پردازد.
با بالا گرفتن اعتراضات ساختارشکنانه ای که نه تنها از گفتمان اصلاح طلبی بلکه از گفتمان آزادی خواهی علیه نظام سیاسی نیز فراتر رفته و خواست های رفاهی،عدالت جوییانه و رفع تبعیض را دربرگرفته، ایران وارد مرحله نوین و بازگشت ناپذیری شده است. دیگر کمتر کسی برای “چانه زنی دربالا”، دل بستن به شرکت در انتخابات برای اصلاح نظام و هراس افکنی از “شر بدتر” همچون مجوزی برای تمکین به “شر کمتر” تره خورد می کند.
جنبش خیابان واعتصاب به دو ستون اصلی اعتراضات زنجیره ای محرومان و عصیان زدگان بدل شده اند. این اعتراضات در لحظه کنونی از توان برای برهم زدن توازن قوا برخوردار نیستند. تداوم این اعتراضات نیز به معنای فراگیرشدن دامنه آن نیست، هرچند خصلت زنجیره ای آن حفظ شده است. به تعبیر گرامشی نوعی “جنگ های موضعی” بین شهروندان و حکومت در جریان است که در آن هریک به فتح سنگر تازه ای می اندیشد. خصلت عمدتا دفاعی، اقتصادی، معیشتی و محیط زیستی این مبارزات (مبارزه برای جلوگیری از بدتر شدن شرایط) را نیز باید نادیده گرفت. با این همه در صورت تداوم این اعتراضات، تحقیر ترس به اپیدمی عمومی بدل می شود که می تواند زمینه ساز فراروئیدن اعتراضات به خیزش همگانی و حتی به یک انقلاب مسالمت آمیز شود.
عنصر ترس و نگرانی همچنان نقش مهمی در فراگیر نشدن خیزش ها دارد. نباید توان حکومت در سرکوب را دست کم انگاشت یا به دشواری تشکل یابی، هزینه بالای آن و فقدا ن رهبری در شرایط کنونی بی اعتنا بود. همچنین همبسته نبودن و سراسری نبودن اعتراضات، پراکندگی و واگرایی بخش هایی از آن، مانع از تبدیل اعتراضات به خیزش سراسری هدفمند می شود.
با این همه، همین سطح از مبارزات زنجیره ای نه تنها صاحبان قدرت بلکه اصلاح طلبان را نیز به وحشت انداخته است. به گونه ای که آشکارا نگرانی خود را از “خیابان” و “شورش نان” که آن را تنها عصیانی کور می خوانند بارها بیان کرده اند. اما نه تنها جامعه به این هشدارها بی اعتنا است، بلکه با بی رنگ شدن شتابان گفتمان اصلاح طلبی و دولت روحانی، خواست تغییر نظامی که مشروعیت خود را یکسره از دست داده، همه روزه فراگیرتر می شود. پدیده خواندن ترانه “ساسی مانکن” در مدارس، تازه ترین جلوه تمام عیار فروپاشی فرهنگی و ارزش های ایدئولوژیک و دینی نظام حتی در نزد خردسالان جامعه است که به رغم در دست داشتن تمامی ابزارهای قدرت، قادر به شستشوی مغزی آنان نیز نیست. خواست گذار از نظامی که مورد انزجار همگانی است امروز حوزه همرایی پنهان و آشکارجامعه است. در پس جنبه سلبی این همرایی، اما دو رویکرد و گرایش سخت متضاد درحال گسترش است.
۱. گردش به چپ: این رویکرد با آمیختن دمکراسی، عدالت، رفع تبعیض، برابری جنسیتی، حفظ محیط زیست و صلح طلبی، در سالیان اخیر حضورمحسوس تری یافته است. ردپای این گرایش به وِیژه در اعتراضات اخیر دانشجویی، اعتصاب کارگران هفت تپه و فولادسازی و معلمان به روشنی دیده می شود که حکومت نیز ضمن اشاره به آن خواهان سرکوب قاطع آنان شده است. اعتراضاتی که با شعارهایی همچون “نان، کار، ازادی”، “آزادی زندانیان سیاسی”، رد خصوصی سازی، نفی تبعیض، خواست لغو حجاب اجباری، همبستگی با دیگر جنبش های اجتماعی، تاکید بر تشکل یابی مستقل کارگری و مطالبات رفاهی، سمت وسوی خود را کم وبیش آشکار ساخته است. بخشی از مبارزات گروه های اتنیکی تحت ستم نیزدر این راستا قرار دارد.
طبقه متوسط اما در اعتراضات اخیر حضور چشمگیری از خود نشان نداده است. شاید اندک نفوذ باقی مانده اصلاح طلبان در طبقه متوسط یا نگرانی ضد آرمانی یا ترس از سوریه ای شدن ایران دلیل این امر باشد. روشن نیست آیا این گونه نگرانی ها و تردیدها یا تفاوت شعارها و خواست ها یا شکننده تر شدن موقعیت طبقه متوسط بر اثر گسترش تحریم ها، بحران اقتصادی فزاینده و رشد شکاف های طبقاتی، حضور آنرا نسبت به خیزش ۸۸ کم رنگ تر کرده است؟
رادیکالیزه شدن اعتراضات و گردش به چپ در بخشی از آن، در متن گسترش بحران های اقتصادی و شکاف طبقاتی، نابرابری جنسیتی، انواع تبعیض های اتنیکی، دینی، جنسی و… اجتماعی، آلودگی روز افزون محیط زیست، و ماجراجویی حکومتی متعلق به پیشاتاریخ ایران که امنیت ملی را به خطر انداخته، دور از انتظار نیست. اما این تنها رویکرد و چالش داخلی علیه نظام نیست.
۲ . برآمد نوستالژی گرایی و ناسیونالیسم. با فراگیرشدن انزجار همگانی از اسلام گرایی حاکم، علاوه بر بازماندگان طبقه حاکمی که درپی انقلاب به زیر کشیده شد اند، بخش گسترده ای از مردم ناراضی نیز جذب گفتمان های نوستالژیک، ناسیونالیستی و پوپولیسم راستی شده اند که با ابراز پشیمانی از انقلاب، رجعت به گذشته را راه خلاصی از حال نکبت بار به قصد پی ریزی آینده ناروشن و موهوم و “احیای عظمت از دست رفته” می یابند. در این رویکرد، تمام کسانی که در رخداد انقلاب ۵۷ مشارکت داشته اند نیز آماج نقد و گاه نفرت پراکنی قرار می گیرند. افراطی ترین نمایندگان این گرایش علنا از ضرورت مبارزه همزمان با “ارتجاع سرخ و سیاه” سخن می گویند. در بین گروه های اتنیکی تحت ستم اما نوستالژی گرایی بیشتر با هویت طلبی همراه است. افراطی ترین این گرایشات اما نه از تولید نفرت قومی وملی و نه از تکیه آشکار به قدرت های خارجی نیز برای دست یابی به خواست هایشان ابایی ندارند.
داوری درباره جایگاه و چشم انداز شکاف های درونی طرفداران گذار از سیطره اسلام گرایی در ایران چندان ساده نیست. با این همه برآمد نیروهای سیاه در منطقه و در سطح جهان، نیروهای دمکراتیک و به ویژه چپ را به شدت تحت فشار قرار داده است.
ویژگی های اصلی این گرایش نوستالژیک را چنین می توان برشمرد . ۱ – ایده آلیزه کردن و غبطه به گذشته “پر افتخار” از دست رفته و میل به بازگشت به آن. ۲ – برتری طلبی ملی، قومی و گاه “نژاد ی” (آریایی)- ۳ – سکسیسم و تمایل به”مردانگی سلطه جو” در رقابت با الگوهای عقب مانده تر “مردانگی نوستالژیک” اسلام گرایان ۴- پاترنالیسم (قیمومیت گرایی) ۵-اقتدارگرایی ۶- نارواداری، افراط گرایی و تمایل به خشونت ورزی ۷- چپ ستیزی ۸- “دگرهراسی” و نفرت از دیگری که با رواج لمپنیسم، ولگلاریسم، کینه توزی و انتقام جویی و دیگر ویژگی های فوق بخت گذار مسالمت آمیز به دمکراسی، رفع تبعیض و عدالت اجتماعی در ایران را کاهش می دهند.
با روی کارآمدن ترامپ، فشارهای بین المللی علیه نظام چه از طریق تحریم های گسترده اقتصادی و چه با تهدیدات نظامی به تدریج و به ویژه در دوران اخیر شدت یافته است. سیاست نظام در این زمینه (نه جنگ و نه مذاکره) برپایه انکار خطر جنگ و همزمان خودداری از تجدید نظر در سیاست آمریکا ستیزی، اسرائیل ستیزی و تنش زایی در منطقه استوار است. با این همه دل نگرانی از خطر حمله نظامی آمریکا و اسرائیل رهبران نظام را به نوعی “خویشتن داری” و زمینه سازی برای عقب نشینی سوق داده است. اظهارات اخیر ترامپ که ایران با رهبران کنونی ایران هم می تواند “بزرگ” باشد، نشان از وجود تمایلی در وادار کردن جمهوری اسلامی به مذاکره در کنار تهدیدات نظامی دارد.
به جای گمانه زنی درباره انگیزه و معنای اظهارات ضد ونقیض سران جمهوری اسلامی و سران آمریکا دراین روزها، می توان به روشنی مدعی شد سیاست های تاکنونی از هر دو سو، زمینه افزایش تنش در منطقه و خطر حمله نظامی به ایران را افزایش داده است. تنها با عقب نشینی جمهوری اسلامی و تن دادن به مذاکره از یکسو و تغییر سیاست های تهدید آمیز ترامپ از سوی دیگر بخت خطر حمله نظامی به ایران کاهش می یابد.
هرچند روشن نیست نظامی که سیاست های تاکنونی آن و حضور نظامی اش درمنطقه امنیت ملی کشور را با مخاطره روبرو کرده است، تا چه حد ممکن است بتواند اعتماد بین المللی در دست یابی به صلح پایدار را برانگیزد. به ویژه آن که دستگاه ترامپ و متحدان آن در منطقه نیز نشانی از سیاستی اعتماد آفرین در تضمین صلحی پایدار از خود نشان نداده اند. در چنین فضای پر تنشی، سیاست نه مذاکره و نه جنگ، شاید در کوتاه مدت پاسخ گوی “قدرت نمایی” حکومت باشد، اما پاسخگوی تمایل مردم ایران و منطقه به امنیت، صلح و دمکراسی نیست.
در سیاست گذاری عقلانی گاه بهترین گزینه دست یابی به ایده آل ها نیست، بلکه اجتناب از بدترین گزینه ها و احتمالات، خود می تواند انتخابی عقلانی باشد. در این میان رفع خطر جنگ از طریق مذاکره گرچه به خودی خود مثبت است، اما سیاست صلح بدون دمکراسی تنها به تثبیت جمهوری اسلامی منجر می شود و هم از این رو منتقدان نظام باید از آن فراتر روند.
صدای سوم یا سیاست سوم به جای تمکین به اقتدار نظام یا حمایت از جنگ، از طریق تقویت خیزش های مردمی و جلب حمایت جهانی از آن برای به عقب راندن نظام در زمینه نقض حقوق بشر، بخت گذار مسالمت آمیز و دفع خطر جنگ را تقویت خواهد کرد. بسیاری این رویکرد را خوش بینانه و ذهنی دانسته و بر بی پژواکی صدای سوم در فضای قطبی شده کنونی تاکید می ورزند. فضایی که برخی درآن به بهانه مخالفت با جنگ، تمکین به جمهوری اسلامی را پیشه کرده و برخی دیگر چشم دوختن به قدرت های خارجی را تنها راه پایان بخشین به حیات جمهوری اسلامی ایران می یابند.
طنز تاریخ درآنجا است که دعوت از قدرت های خارجی برای حمله به ایران با ایدئولوژی اولتراناسیونالیستی بخشی ازهمان اپوزیسیون راست “برانداز” درتضاد قرار گرفته و تشتت در صفوف آنان را دامن زده است.
با این همه، بخش گسترده تری از مردم ناراضی ایران، در متن اوضاع پیچیده کنونی، گیرکردگی سیاست، بی افقی و نبود آلترناتیو، خشمگین از نظام و دل نگران از انقلاب و بی اعتماد به اپوزیسیون، بیشتر به ناراضیان نه تنها سرخورده از نظام بلکه گاه سرخورده از کل سیاست ورزی رایج بدل شده اند. بی تفاوتی این گروه به خطر جنگ بیش از آن که ناشی از علاقه آنان به حمله نظامی به کشور باشد، ناشی از دست کم گرفتن احتمال بروز آن است. این گرایش می تواند همچنین ناشی از سرخوردگی مردمی باشد که نتیجه تمام تلاش های دستکم نیم قرن اخیر را تباهی و بدتر شدن اوضاع یافته اند.
در متن توازن قوای کنونی، تمایل مردم، حکومت و دستگاه ترامپ به پرهیز از در گیری نظامی، ضرورت مذاکره برای تامین توافقی بین المللی را به نظام تحمیل خواهد کرد. توافقی که گرچه از خطر جنگ و حمله نظامی بهتر است، اما در آن نه از دمکراسی خبری است ونه امنیت پایداری را در بر خواهد داشت و سخت شکننده است. هم از این رو برآنم بهترین راه دست یابی به صلح، دمکراسی و امنیت درگرو برآمد خیزش های سراسری و تقویت صدای سوم در گذار مسالمت آمیز از این نظام است!