آرزوی مهدی کروبی در خصوص بقای نظام جمهوری اسلامی و برطرف شدن عیوب نظام، اگرچه این روزها دیگر اهمیت چندانی ندارد، ولی مختصر افرادی را که هنوز دغدغهشان "رفع حصر" است، ناامید کرد. آرزوی بقای نظام پس از سرکوب خونبار اعتراضات چهار سال اخیر و البته بیآبرو شدن نظام در ماجرای شلیک به هواپیمای اوکراینی و مدیریت کرونا، سخن پرتی بود که طبیعتا چنگی به دل میانهروترین مردمان مخالف جمهوری اسلامی هم نمیزند.
واقعیت این است که در ماجرای حصر رهبران جنبش سبز، علی خامنهای در مواجهه با مخالفان داخلیاش (یعنی اصلاحطلبان و اعتدالیون) برندۀ بازی شده است. اگر حصر رهبران جنبش سبز در همان سالهای نخست دولت اول روحانی یا تا قبل از مرگ رفسنجانی پایان مییافت، معنا و مدلول سیاسی خاصی داشت. اما خامنهای مانع از وقوع این تحول شد تا به هاشمی و روحانی و اصلاحطلبان پس از انتخابات سال ۹۲ آن قدرها هم دچار خودپیروزپنداری نشوند.
مخالفت خامنهای با رفع حصر رهبران جنبش سبز، جدا از بزدلی نهادینه شده در نظامهای غیر دموکراتیک (در مواجهه با رهبران اپوزیسیون)، احتمالا برخاسته از نوعی هوشمندی تاکتیکی هم بود. روحانی در سال ۹۲ با ۱۸ میلیون رای برندۀ انتخابات شد و در سال ۹۶ با ۲۴ میلیون رای. رشد آرای او نشانۀ امیدواری مردمی بود که در سال ۹۲ به او رای داده بودند. در واقع در سال ۹۶، ۲۴ میلیون ایرانی هنوز به دولت روحانی امیدوار بودند و رفع حصر در چنین شرایطی مطلوب خامنهای نبود.
کاهش محدودیتهای حصر زمانی آغاز شد که دولت روحانی چهار سال دومش را سپری میکرد و مدتها بود که در افکار عمومی لجنمال شده بود. در چنین شرایطی، خامنهای با احتیاط فراوان به رفع حصر نسبیِ مهدی کروبی رضایت داده است. دولت دوم روحانی به عنوان بدترین دولت در تاریخ جمهوری اسلامی ارزیابی میشود. مهمترین حامیاش، هاشمی رفسنجانی، به شکلی مشکوک درگذشته است. میانهروهای نظام شکستی مطلق را در انتخابات ریاست جمهوری اخیر تجربه کردند که یک آبروریزی سیاسی تمامعیار بود. در چنین شرایطی، کروبی اولین سخنرانی پساحصریاش را انجام داده و مثل یکی از خوابماندگان اصحاب کهف، بدون اینکه بداند در بطن و متن جامعه چه میگذرد، برای نظام آرزوی بقا کرده و هیچ توضیحی هم نداده است که عیوب این نظام، پس از ۲۴ سال ناکامی اصلاحطلبان (از دوم خرداد ۷۶ تا سال ۱۴۰۰)، چطور ممکن است رفع شود.
در توصیف دیکتاتورها، این جمله مشهور است که "دیکتاتورها به لحاظ تاکتیکی باهوشاند ولی به لحاظ استراتژیک ابلهاند". علی خامنهای هم با هوشمندی، اولا مانع رفع حصر در وقت لازم شده و این مطالبۀ ملی را مشمول مرور زمان کرده و اهمیت آن را از بین برده، ثانیا نقش مهمی در لجنمال شدن دولتی ایفا کرده که با شعار رفع حصر روی کار آمد، ثالثاً حصر را حتی در شرایط کنونی هم به صورت قطرهچکانی رفع میکند. در یک کلام، او پتانسیل رفع حصر برای برانگیختن نیروهای اجتماعی معترض را از بین برده، ولی این هوشمندی تاکتیکی، چیزی از بلاهت استراتژیک رهبر جمهوری اسلامی کم نمیکند؛ چراکه مجموع مواضع خامنهای از دوم خرداد ۷۶ تا به امروز، فقط یک پیام برای ملت ایران داشته است: نظام جمهوری اسلامی اصلاحپذیر نیست.
در چنین شرایطی، مهدی کروبی آرزو کرده نظام باقی بماند و عیوبش برطرف شود. رفع عیوب نظام یعنی تن دادن هستۀ مرکزی قدرت به لوازم دموکراتیزاسیون. لوازمی که طی ۲۴ سال گذشته با هدررفت کلی امید و انرژی و هزینۀ انسانی، محقق نشده است. محمد خاتمی در سال ۷۶ با شعارهای قانونگرایی، تقویت جامعۀ مدنی، توسعۀ سیاسی و بهبود روابط خارجی ایران وارد انتخابات ریاست جمهوری شد. در طول دوران ریاست جمهوریاش هم تلاش کرد تا نظارت استصوابی را تعدیل کند و اختیارات رئیس جمهور را افزایش دهد و مطبوعات آزاد را نهادینه سازد. اما هیچ یک از این موارد نه در دوران خاتمی نه پس از او متحقق نشدند. تنها عاملی که مانع عبور او از جمهوری اسلامی است، ناتوانی او در عبور از هویت سیاسی خودش است. او این هویت را به حقیقت و عدالت ترجیح میدهد.
کروبی با تحمل بیش از ده سال حصر، قطعا سیاستمدار شجاع و مقاومی است ولی شجاعت و مقاومت وقتی در خدمت منافع ملی نباشند، ارزشی ندارند. احمد زیدآبادی هم فرد مقاومی بوده که در دوران طولانی زندانش، به خواستههای نظام تن نداد و مثل ابطحی و عطریانفر عمل نکرد. اما او نیز مثل کروبی امیدوار است نظام اصلاح شود و امیدش هم به دولت ابراهیم رئیسی است. بعضی افراد اصولا اهل کوتاه آمدن نیستند. کروبی در حصر از مواضعش دربارۀ انتخابات سال ۸۸ کوتاه نیامد، بیرون حصر هم از امیدواری به اصلاح نظام کوتاه نمیآید. عباس عبدی هم چهل سال پس از حمله به سفارت آمریکا، در گفتوگو با بیبیسی همچنان از آن اقدام دفاع کرد و نشان داد که اهل کوتاه آمدن نیست! اما پافشاری کروبی و عبدی بر مواضعشان، نهایتا چیزی جز دفاع از خمینیسم نیست.
در دهۀ ۱۳۵۰ بسیاری از مردم ایران به دلایل گوناگون خمینیست شدند و نتیجۀ سلوک سیاسیشان هم به زیان ایران تمام شد. کسانی که هیچ نفعی نصیبشان نشد، از خمینیسم زودتر بریدند اما کسانی که با خمینیست شدن به منافع ویژهای رسیدند و اسم و رسمی پیدا کردند، طوق منفعت یا هویت بر گردن عقلانیتشان افتاده و همچنان از بقای نظام سیاسی خمینی دفاع میکنند و به دیگران وعده میدهند که این نظام اصلاحپذیر است.
ویلفردو پارتو، جامعهشناس سیاسی، بر این نکته تاکید کرده است که مشی سیاسی افراد لزوما برآمده از عقلانیت نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد محصول عواطف و احساسات و غرایز آنهاست. عوامل غیر عقلانی متعددی میتوانند فرد یا افرادی را دههها بر مدار سیاسی نادرستی قرار دهند. بحث دکتر شریعتی در خصوص چهار زندان انسان (طبیعت، تاریخ، جامعه، خویشتن) نیز به کار تامل در احوال شیخ مهدی کروبی و سایر اصلاحطلبان میآید. این افراد در واقع نمیتوانند از زندان "خویشتن" بیرون بیایند. هم از این رو پس از دو دهه و نیم تلاش برای اصلاح جمهوری اسلامی، همچنان بر ایدهای آزمودهشده و شکستخورده پافشاری میکنند بدون اینکه به این نکته توجه کنند که اصرارشان بر آزمودنِ آزموده، اگر گوش شنوایی پیدا کند، عمر یک نسل دیگر را تلف میکند و سرمایههای انسانی و فرصت ایران برای گذار به دموکراسی را هدر میدهد.
در پیش گرفتن این خط مشی سیاسی، عمیقا غیر مسئولانه است. به همین دلیل است که الان پس از تجربۀ ۱۶ سال ریاست جمهوری خاتمی و روحانی، هیچ یک از اصلاحطلبان حاضر نیستند مسئولیت اصلاح نشدن جمهوری اسلامی را به عهده بگیرند. در حالی که سالها از امکان چنین اصلاحی دفاع میکردند.
نظرات طرح شده در این یادداشت، لزوما دیدگاه جمهوریایرانی نیست