اهم اخبار
news-details

چرا رابطه کشورهای غربی و روسیه پس از پایان جنگ سرد، به چنین کابوسی برای اردوگاه کشورهای غربی ختم شد؟


چرا رابطه کشورهای غربی و روسیه پس از پایان جنگ سرد، به چنین کابوسی برای اردوگاه کشورهای غربی ختم شد؟

#اختصاصی

فرهاد یگانه‌


از مرکز تحقیقات و نوآوری ایداون دانشگاه لوند سوئد و عضو همبستگی‌جمهوری‌خواهان‌ایران (هجا)

زمانی که روسیه در سال ۱۹۹۷ برای پیوستن به گروه هفت دعوت شد، این اقدام به عنوان یک گام بزرگ در جهت عضویت این کشور در ناتو در نظر گرفته شد. اما اکنون قضاوت تاریخی نشان می‌دهد که این تصمیم برای هر دو طرف اشتباه محض بوده است.
آن زمان قدرت‌های غربی این دعوت را به‌عنوان پیشروی به سوی روسیه فرض کردند تا انگیزه روسیه به سمت یک روش حکومتی بازتر، پاسخ‌گوتر و مبتنی بر قاعده را فراهم کنند، اما طرف روسی آن را به منزله بستن پرونده شکست خود در جنگ سرد دانست و به تلاش غرب برای تحت الشعاع قرار دادن روسیه تحت قوانین دموکراتیک، به عنوان نوعی از استکبار و دیکته اجباری از سوی غربی‌ها به خود نگریست.


پوتین در آن زمان گفت که روسیه به «صندلی تاشو» در میز قدرت جهانی سقوط کرده است!


در سال ۱۹۹۳ زمانی که یلتسین از تانک برای انحلال پارلمان روسیه استفاده کرد، روسیه به یک کشور لیبرال‌دموکرات تبدیل نشد بلکه حتی تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۹۶ و جنگهای خونین در چچن بین سالهای ۱۹۹۴-۱۹۹۵، این روند مماشات را تا آنجا پیش برد که قدرت های غربی هیچ کدام از آن اقدامات ددمنشانه را عهدشکنی طرف روسی در حوزه دموکراسی و حقوق بشر ارزیابی نکردند و در ادامه این مسیر کشتار مخالفان، روزنامه‌نگران، اهل قلم، معترضین و فساد سیستماتیک در رویه حکومتی روسیه را تعمدا نادیده گرفتند.


بله! یقینا این خطای بزرگ غربی‌ها بود که موقعیت اخلاقی بالایی را که در آغاز دهه ۱۹۹۰ از آن برخوردار بودند به این صورت ارزان در مقابله با روسیه از دست دادند.


حکومت الیگارشی که در دوران ریاست جمهوری یلتسین ریشه دوانیده بود، تناسب بسیار بدی با اصول غربی لیبرال‌دموکراسی داشت.


الیگارش‌ها نیازی به چرخش نخبگان در قدرت، مطبوعات آزاد، پاسخگویی حاکمان و حمایت از اقلیتهای قومی‌مذهبی و گرایش‌های مختلف را در خود احساس نمی‌کردند. ظهور اقتدارگرایی در دوران پوتین گامی اجتناب‌ناپذیر در راستای این تحولات بود.
سقوط کمونیسم اهرمهای قدرت را در سطح میانی بوروکراسی سنتی و قدیمی کمونیستی و دولتی در دستان خود گرفت و بسیاری از دشمنی‌های شوروی با ناتو و ایالات متحده را حفظ کرد تا بدانجا که ظهور نظم جهانی لیبرال را تهدیدی برای منافع ملی روسیه در نظر گرفت. آنها به راحتی آشوب و نارضایتی مردمی دهه ۱۹۹۰ را به کینه توزی علیه غرب تبدیل کردند. پس از حملات ناتو به صربستان در سال۱۹۹۹، این امر کاملا در کشور روسیه نهادینه گشت‌.


پوتین، پس از اینکه در سال ۲۰۰۰ رئیس جمهور شد، آخرین تلاش خود را برای بهبود جایگاه روسیه در گروه ۸ انجام داد. او به جورج بوش در جنگ علیه تروریسم پیشنهاد کمک کرد، برخی اصلاحات بازار پسند در اقتصاد ارائه کرد و ایده پیوستن به ناتو را مطرح کرد.


اما هیچ یک از اینها برای غرب کافی نبود تا روسیه را حتی قدمی به لیبرال‌دموکراسی نزدیک‌تر کند. این در حالی بود که توجه ایالات متحده به افغانستان و عراق معطوف بود و بدین صورت از تحولات روسیه غافل مانده‌بودند. در ایالات متحده آمریکا در دوره‌های مختلفی اغماض و مماشات با روسیه وجود داشته است، اما دونالد ترامپ نوعی همکاری دوجانبه با پوتین را در نفی دموکراسی و نفی حقوق‌بشر رواج داد که حقیقتا ارتجاعی به نظر می‌رسید. البته آمریکا در دوران ریاست جمهوری اول اوباما و دوران بوش تلاش کرد که از اپوزیسیون روسیه حمایت کند که در نهایت با رفتار سرکوبگرانه دولت روسیه اینگونه حمایت از جامعه مدنی روسیه هم به نتیجه مطلوب نرسید.


روند وقایع بعدی پوتین را متقاعد کرد که برای تضمین قدرت خود، یک مسیر تقابلی با غرب را در پیش بگیرد.


در اواسط دهه ۱۹۹۰ مدتها قبل از به قدرت رسیدن پوتین، روسیه از مسیر ناتو خارج شده بود اما کشورهای غربی عامدانه این موضوع را جدی نمی‌گرفتند‌. تا که امروز به اجبار باید شاهد صف‌آرایی کل ارتش روسیه در مرزهای اوکراین دموکراتیک و آزاد باشند و راه‌کاری عملی هم برای مقابله با این تزار نورسیده روسی به روی میز خود نداشته باشند.


اکنون روسیه که توان رویارویی مستقیم با ایالات متحده آمریکا و قدرتهای بزرگ اروپایی را ندارد، تا بن دندان مجهز شده‌ است تا همه کشورهای اروپای بلوک شرق سابق خود را در معرض تهدید بالقوه نظامی قراردهد.


همچنین روسیه در تلاش است که سیاستهای امنیتی خود را به کشورهای غربی مهم اسکاندیناوی شمال اروپا که عضو ناتو نیستند مانند سوئد و فنلاند، دیکته و تحمیل کند و کشورهای عضو ناتو را در آن منطقه حساس - مانند نروژ و دانمارک - در معرض تهدید مستقیم خود قرار دهد تا با شکستن اتحادیه اروپا، حاکم بلامنازع در اروپای تحت سیطره خودگردد.

اما تا زمانی که کشورهای غربی برای دفاع از محور دموکراسی و حقوق بشر، با هم متحد و همکار باقی بمانند، این رویای کاذب پوتین هرگز به واقعیت نخواهد پیوست‌.

اشتراک در شبکه های اجتماعی