رضا علیجانی: جنبش سبز، جنبشی آزادیخواهانه و سکولار بود
۱۰ سال از جنبش خردادماه ۱۳۸۸، موسوم به «جنبش سبز» گذشته است. در تمام این سالها، این جنبش مورد تحلیل و قضاوت بوده است. به باور یک عده، نقطه عطفی در تاریخ ایران محسوب میشود و سرآغاز به بار نشستن اعتراضات مردمی است و از سوی عدهای دیگر، یک شورش کور و بی نتیجه و مهلتی برای اصلاح طلبان در ایران تلقی میشود تا چند روزی به ادامه حیات حاکمیت کمک کنند. حامیان جمهوری اسلامی هم که آن را «فتنه» میخوانند، میگویند این جنبش از سوی «دشمنان اسلام و ایران» هدایت شده بود.
«رضا علیجانی»، روزنامهنگار، فعال سیاسی و عضو «شورای فعالان ملی مذهبی» است. «ایرانوایر» درباره جنبش سبز و نقاط ضعف و قوت این جریان از او پرسیده است:
به نظر شما، اعتراضات به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، جنبشی اجتماعی بود یا شورشی ناتمام؟
- پاسخ این پرسش به منظر ما بستگی دارد. متناسب با برخی از ممیزههای شناسایی جنبشهای اجتماعی در جامعهشناسی و علوم سیاسی، میتوان آن اعتراضات را جنبش خواند. آن اعتراضات، نظم و انسجام نسبی، رهبری نسبی، خواستههای مشخص و برای مدت زمان نسبتا قابل توجهی استمرار داشت. خاستگاه اعتراضات شبیه شورشهای اجتماعی بود اما ماهیتا جنبش بود. در ابتدا عکسالعمل خشمگین و نتیجه بهتزدگی جامعه نسبت به نتایج انتخاباتی بود اما به تدریج نظم و نسقی پیدا کرد. حتی به منشور جنبش سبز منجر شد و توانست به صورت تقریبا مستمر، هشت ماه دوام بیاورد. بعد از یک سال و اندی، در آخرین راهپیمایی که رهبران جنبش سبز فراخوان دادند، دوباره توانست ظهور و بروز خودش را نشان دهد. بنابراین، میشود آن را یک جنبش دانست.
اکنون ۱۰ سال پس از آن، هنوز جنبش سبز موضوعیت دارد یا آن را باید به عنوان جنبشی که به تاریخ پیوسته است، تحلیل کرد؟
- جنبش سبز به صورت فیزیکال به پایان رسیده است اما حامل و حاوی مطالباتی بود که هنوز موضوعیت دارند و میتوانند در جنبشی در آینده بازتولید شوند. علاوه بر این، رهبرانِ در حصر جنبش سبز به مثابه یک پرچم مقاومت، اگر در جنبش فرضی آینده با مطالبات آزدیخواهانه، دموکراسی طلبانه و مشارکت جویانه، یعنی عمدتا مطالبات طبقه متوسط فعال شوند، میتوانند جنبش سبز را بازنمایی کنند. این البته یک احتمال است. اما آنچه یقین است، برآورده نشدن مطالبات جنبش سبز است. این مطالبات همچنان جزو مطالبات طبقه متوسط فرهنگی در ایران باقی خواهند ماند.
پس به باور شما، جنبش سبز از مطالبه انتخابات آزاد فراتر رفته و با توجه به مطالبات بنیادی آن، در چارچوب یک جنبش دمکراتیک قابل تحلیل است؟
- جنبش سبز، جنبش متکثری بود که طیفهای مختلفی در آن فعال بودند و مطالبات و رویکردهای سیاسی متنوعی را نمایندگی میکردند که البته زیر مخرج مشترکی قابل جمع بودند. من ضمن تاکید بر اهمیت بدنه اجتماعی که حامی آن مطالبات بود، جنبش سبز را ترکیبی از بدنه و رهبران آن میدانم با مطالباتی بیشتر سیاسی و دموکراسیخواهانه معترضانی که عمدتا جزو طبقه متوسط شهری بودند. در مقام قیاس اعتراضات دیماه ۱۳۹۶، بیشتر متکی بر نارضایتی اقتصادی بود. البته بین این دو جنبش لولای مشترکی وجود دارد؛ یک قشر اجتماعی مشترک؛ یعنی ناراضیان اجتماعی در هر دو جنبش که البته پایگاه طبقاتی متفاوتی داشتند؛ معترضان به سبک زندگی که طبقات بالاتر آنها در جنبش سبز و طبقات پایینترشان در اعتراضات دیماه حضور یافتند.
این را در پرانتز اضافه کنم که در ایران سه نوع ناراضی داریم؛ ناراضی سیاسی، ناراضی اجتماعی و ناراضی اقتصادی که البته با هم تداخل دارند و فصل مشترک آنها هم ناراضیان اجتماعی است که در هر دو جنبش حضور داشتند. هر دو جنبش به فاصله کوتاهی از مطالبات اولیه خود به شعار «مرگ بر دیکتاتور» رسیدند و این نشان میدهد که این دو جنبش آسیبشناسی و مانعشناسی مشترکی با هم دارند. از این جا به پرسش شما پل میزنم؛ درست است که جنبش سبز با شعار «رای من کو» شروع شد اما کمتر از یک هفته به شعار مرگ بر دیکتاتور رسید و مانع رای خودش را که مشخصا در رابطه با یک انتخابات بود، ساختاری تحلیل کرد. بر این اساس، میتوان گفت جنبشی آزادیخواهانه و سکولار هم بود.
جنبشی به تعبیر شما با مطالبات و شعارهای دمکراسی خواهانه و سکولار چرا فارغ از شعارهای رادیکال خیابانی معترضان، نتوانست همه جریانهای منتقد و مخالف جمهوری اسلامی دمکراسیخواه و سکولاریسم را درون خود جذب کند؟
- نخست اینکه نیروهای سیاسی از جنبش سبز جاماندند. هیچ حزب، جریان سیاسی، جنبش و یا خرده جنبشی نمیتواند ادعا کند جنبش سبز از درون آن برآمده است. همانطور که اعتراضات دیماه همه را غافلگیر کرد. اما از منظر جامعهشناختی، این آدمها که به خیابان آمدند، به نوعی، اصلاحات را اصلاح کردند؛ جهشی راهبردی در اصلاحات. یعنی به صندوق رای همچون یکی از ابزارهای اصلاحات، خیابان را هم افزودند. معترضان زاییده احزاب نبودند. هرچند برخی از آنها پرورش یافته یا متاثر از جلسات حزبی، نشریات سیاسی، رسانههای خارجی و خرده جنبشها و نهادهای مدنی و صنفی بودند اما یک مطالبه مشترک آنها را به هم مرتبط کرد و این یعنی جامعه به سمتی میرود که بدون رهبری واحد یا سازماندهی واحد، همچون نهضت مشروطیت، حول یک مطالبه واحد خود را سازماندهی کند. اینجا هم هیچ نیروی سیاسی خاصی جنبش سبز را به وجود نیاورده بود. جنبش سبز یک جنبش خیابانی با سازماندهی شبکهای بود که بدنه اجتماعی اصلاحطلبان، سرنگونیطلبها، لاییکها، جبهه ملی و ملیمذهبیها در آن حضور فعال داشتند اما سازماندهنده و مبدع و یا صاحب این جنبش نبودند. به این ترتیب به نظر من، جنبش سبز از قضا یک جنبش رنگینکمانی بود و نسبت به اصلاحات هم از لحاظ ترکیببندی، مطالبات و هم خط مشی و راهبرد، یک قدم رو به جلو بود. صندوق رای همچون یک حق و خیابان به عنوان محافظ آن حق بود.
اما جنبش سبز نه از نظر طبقاتی و نه به لحاظ اتنیکی، رنگینکمانی نبود. علاوه بر غیبت طبقات پایین و فرودست در جنبش سبز، چرا کُردها، تُرکها، عربها و بلوچها درگیر و جذب جنبش سبز نشدند؟
- جنبش سبز قطعا محدودیتهای خاص خودش را داشت. به محدودیت طبقاتی پیشتر اشاره کردم؛ مثلا در تهران اعتراضات عمدتا از خیابان «آذربایجان» و میدان «انقلاب» به بالا رخ میداد و یا به چند شهر بزرگ محدود ماند. شهرهای کوچکتر هم چند تظاهرات اتفاق افتاد اما با سرعت بیشتری جمع شدند. در یک سری از شهرها با جنبش سبز همدلی وجود داشت همچون اعتراضات دیماه ۱۳۹۶. اما اگر در شهری آن اعتراضات رخ نداد، نمیتوانیم بگوییم در آن شهر مردم با اعتراضات دیماه همدل نبودند. در جنبش سبز هم در آذربایجان یا کردستان یا جاهای دیگر، مثل خیلی از شهرهای کوچک، من عدم شرکت را بیشتر ناشی از مسایل امنیتی میدانم تا بیتفاوتی نسبت به جنبش سبز. این را در مقیاس کلان میگویم. اما اگر به طور خاصتر در مورد نسبت جنبشهای اتنیکی با جنبش سبز صحبت کنیم، میتوان گفت آنها همدلی خاصی با جنبش سبز نداشتند. میدانیم در آغاز انقلاب، شعار «حزب دموکرات کردستان ایران»، «دموکراسی برای ایران» و «خودمختاری برای کردستان» بود؛ یعنی نسبتی بین آن جنبش خاص و عام برقرار میکرد. اگر این تفکیک را در نظر داشته باشیم، شاید بتوان گفت مساله یا اولویت نهادهای خاصی که صرفا اتیکت هویتطلبانه دارند، مسایل ملی نیست. یعنی اگر مشکلی باشد، باید در آن سوی خط دنبالش گشت و از آنها پرسید چرا مطالبات اتنیکی و هویتی بدون داشتن تعارض با جنبش دمکراسی خواهی، نسبتی برقرار نمیکنند. اگر درست به خاطرم مانده باشد، در منشور جنبش سبز هم نکاتی درباره حقوق اقوام آمده بود که البته ناقص و نارسا بود.
در شرایط سیاسی فعلی و در جامعهای که جنبش اعتراضی دیماه ۱۳۹۶را تجربه کرده است، فکر میکنید در صورت رفع حصر رهبران جنبش سبز، ممکن است این جنبش دوباره ظاهر شود یا باید گفت جامعه از آن عبور کرده است؟
- جامعه ایران با داشتن هر دو قشر کم درآمد با اولویت مطالبات اقتصادی و طبقه متوسط با اولویت مطالبات سیاسی دمکراسیخواهانه، جامعه متکثری است و به این ترتیب گمان نمیکنم عبور جامعه از جنبش سبز گزاره دقیقی باشد. البته اصلاحطلبان و بخشی از نیروهای سیاسی متصل به طبقه متوسط در اعتراضات دیماه به لحاظ سیاسی مردود یا تجدید شدند چون از آن اعتراضات حمایت نکردند. اما جامعه ایران، جامعهای است که میتواند به علت تکثر درونی، ابزارها را با هم ترکیب کند. من اسم این را تحولخواهی میگذارم که از اصلاحطلبی و سرنگونی طلبی متفاوت است. یعنی با تحلیل مشخص از شرایط مشخص، هم به صندوق رای بها میدهد، هم مانند کاری که کارگران و معلمان میکنند، مطالبهگری مدنی و صنفی میکند و هم به اعتراض خیابانی و اعتصاب شغلی بها میدهد. یعنی از هر چهار ابزار استفاده میکند. اما در پیوند با صندوق رای که مطالبه اولیه جنبش سبز بود، جامعه ایران پس از این جنبش، چندین انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهرها و روستاها را تجربه کرده و تجربهاش البته موفق نبوده است. متاثر از اعتراضات، آقای خامنهای از تقلب در انتخابات عقبنشینی کرد چون او، اطلاعات سپاه و آن باند اطلاعاتی نظامی این درس را گرفتند که نمیتوان با جامعه شوخی کرد. برای همین انتخابات را از قبل از صندوق رای سختگیرانهتر کردند. اما مردم میبینند پس از بردن انتخابات هم فارغ از تو زرد از آب درآمدن «حسن روحانی»، نظام با کارشکنی در کار نهادهای منتخب، عملا آنها را از کار میاندازد. به این ترتیب، خامنهای و تحلیلها و رویکردش باید در انتخابات بعدی برای بار چهارم سیلی بخورد. ایشان یک بار در دوم خرداد، یکی بار در جنبش سبز و یک بار در دیماه ۱۳۹۶ سیلی خورده است؛ یعنی شوک به او وارد شده است. به گمان، من در انتخابات بعدی با عدم مشارکت مردم شوک چهارم هم به او وارد خواهد شد.
بعد از این شوک یا به تعبیر شما، سیلی چهارم، چه رخ خواهد داد؟ واکنش سیستم چه گونه خواهد بود و مردم پس از آن چه خواهند کرد؟
- مردم ایران بسیار پیشبینیناپذیر هستند. ایرانیان به قول مهندس «بازرگان»، روحیه سازگاری دارند که گاهی اوقات شگفتانگیز و حتی عصبانیکننده است که دیگر چه بلایی باید سر مردم بیاورند تا اعتراضی بکنند. اما این مردم مثل فنر در حال فشرده شدن هستند. زمان فشرده شدن این فنر طولانی است اما وقتی آن فنر آزاد میشود و میپرد، انرژی زیادی را آزاد میکند و همان قدر که در جمع شدن صبور بوده، در آزاد شدن و جهیدن بسیار عجول و کوتاه مدت است. این را میتوان در همه جنبشهای تاریخ معاصر دید. این فنر وقتی میپرد که احساس میکند طرف مقابل که حاکمیت است، ضعیف شده است. این روانشناسی تاریخی ایرانیان است. من میدانم قطعا اوضاع اینگونه نخواهد ماند. ممکن است تشدید فشارهای اقتصادی روی مردم یا یک حادثه کوچک این فنر را آزاد کند. من امیدوارم دو پویش بزرگ ناراضیان اقتصادی و ناراضیان سیاسی به هم پیوند بخورند. مفصل آنها هم جنبش معلمان است که پایی در اقتصاد و پایی در فرهنگ دارند و نیز جنبشهای دانشجویی و جوانان. به هرحال، من به این تغییر ایمان دارم چون لباسی که حکومت به تن جامعه ما کرده، به شدت تنگ است. این لباس تنگ در این بدن فربه شده دوام نمیآورد اما کی و چه گونه را سخت میتوان پیشبینی کرد.
اشتراک در شبکه های اجتماعی