یکی از بنمایههای بنبست کنونی سیاست در ایران درحقیقت غیبتِ دیرپایِ همین سیاست است؛ غیبت سیاست همچون امری علمی، غیبتِ سیاست بهعنوان امری جدی و در بطنِ خود شریف. و همین امر سبب بیماریِ دیرپایِ «سیاست» در ایران شده است و طبیبنمایان این بیماری (و نه پزشکان دلسوز و وطنخواه) هم چیزی جز افزودن بر این بیماری و طولانی کردن عمر آن نکرده و نمیکنند.
یکی از آخرین نمودهای سر باز کردن این بیماری را در همین چند روز شاهد بوده و هستیم.
از پایان شهریور امسال با واقعهی تلخ و هولناک ازدسترفتن جانِ مهسای ایران خیزش بزرگی سربرآورد که نهتنها ایران که جهان را تکان داد. در این مدت زنان و جوانان و مردان ایران با شجاعتی بینظیر با نیروهای سرکوبِ حکومتِ انسانستیزِ اسلامی جنگیدند و حماسه آفریدند. این خیزش بزرگ را نهتنها جریانهای سیاسی شناختهشده به وجود نیاوردند که سهل است در آن نقشی نداشتند.
در خارج کشور نیز حرکت بزرگی در پشتیبانی از این شکل گرفت که نمونههای تظاهرات ۵۰ هزار نفری ایرانیان در تورنتو و ۸۰ هزار نفری در برلن نمادهای آن هستند.
در این سالهای طولانی در خارج ایرانیان مقیم کشورهای گوناگون همواره از مبارزات مردم پشتیبانی کردهاند و درحدِ خود کوشیدهاند یاور آنان باشند اما این بار، حرکتِ پشتیبانی ایرانیان از جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» از لونِ دیگری بود. افزونبر حرکت بزرگ و خودجوش یا سازمانیافتهیِ ایرانیان در دهها و دهها شهر و در کشورهای گوناگون، تظاهرات نمادین در تورنتو و برلن را باید بهطورِخاص، همانگونهکه پیشازاین نیز نوشته ام، قدردان خانوادههای محترم جانباختگان فاجعهی هواپیمای اوکراینی و سخنگوی آنان حامد اسماعیلیون باشیم. و یکی از زیباترین و غرورآفرینترین ویژگیِ این حرکتها و تظاهراتها و... همبستگی و اتحاد و یکدلی ایرانیان بود در پشتیبانی از مبارزان شجاع داخل و افشایِ بیشتر چهرهی سرکوبگرِ حکومتِ مرگطلبِ اسلامی.
اما، همان بیمارییی که از آن سخن گفتیم این بار به شکل دیگری سر باز کرد. جریان و کسی که هیچ نقشی در «جنبش مهسا» نداشته است و در جریان پشتیبانی بزرگ خارج کشور نیز نه از بانیان بوده است نه از سازماندهندگان بهیکباره بهکمک دو، سه شبکهی تلویزیونی که میشناسیم به میدان آمد و «مرجع»(!) شد، خودخوانده؛ و خواهان «وکالت»! برای صحبت با دولتهای خارجی برای سرنگونی حکومت اسلامی و نجات ایران و مردم ایران! ازقرار از جنس همان گفتوگویی که با مک کین (سناتورِ خواهان بمباران ایران) انجام شد.
حق هرکس است که برای خود و نظر و طرحی که برای آیندهی ایران دارد مبارزه کرده و برای رسیدن به آیندهی مطلوب خویش کوشش کند. اما، این ماجرا چیز دیگری است. درواقع «بهترین» از این نمیشد دست به تفرقه در صفهای همدلانهی ایرانیان زد و آن را ازهم پاشاند. و «بهترین» از این نمیشد بهجایِ اندیشیدن عالمانه و دلسوزانه و وطنخواهانه برای آیندهی ایران و رایزنی برای یافتن و طرحِ ملیِ چندخواستهی اصلی و مشترک همهی مردم ایران، از همه جای ایران بیهیچ استثنایی، و ساختن زیربنای فکری و عملیِ رهبریِ جمعی موردِ پذیرشِ اکثریت جامعه (و پیشازهمه ایرانیان مقیم داخل) برای گذر از حکومت اسلامی، طرحی ابتر و ازپیشمرده را پیش کشید؛ آن هم تنهاوتنها برای منفعت خود و خانوادهی خود و جریان هواهخواه خود؛ کوششی ناشیانه برای مصادرهبهمطلوب کردن جنبش داخل و حرکتهای اعتراضی خارج کشور.
هرکسی هم به این سخره گرفتن مردم واکنش نشان داد با موج عظیم تهمت و ناسزا و تهدیدهای خطرناک هواخواهان ناسزاگویِ بهمیدانفرستادهشد روبهرو شد. و طُرفه آنکه هرکسی این بازیِ خطرناکِ تفرقهافکنانه را نکوهش کرد متهم شد که میخواهد «تفرقه» بیاندازد میان مبارزان! دیگران را کودکان نابالغ پنداشتند و با پرخاش و ناسزا گفتند که «ایشان که دستِ همکاری دراز کرده است! تفرقه نیاندازید و مرجعیت ایشان را بپذیرید و وکالت بدهید! » دوستان، فعالان پهنههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی ایران، نمیگوییم که از چنین بازیِ خطرناک تفرقهانگیزی ناراحت نباشید و یا... اما، این بازی تماشایی است! به فکرِ کار اساسی باشیم که چیزی جز کوشش برای علاج این بیماری نیست. تا از این دنیایِ «ابتذالِ سیاست یا سیاستِ ابتذال» رها نشویم از چنین پیآمدهایی خلاصی نخواهیم داشت!
نقل از زمانه