همیشه با شنیدن نام مصطفی چمران یاد این خاطره شخصی میافتم.حدود ۱۲ سال پیش بود، احمدی نژاد و انصارش چونان فاتحان بیگانهی تاریخ جامعه مدنی و سیاسی ایران را به خیش کشیده بودند و سناریوی نابودی طیف پیشرو باقدرت آغاز شده بود. در این بین دانشگاهها وضعیت اسفناکتری داشت و پاکسازی از بالا تا پایین در حال انجام بود. آخرین نیروها و دفاتر باقیمانده از دفتر تحکیم و انجمنها درحال تسویه بودند و پروژه حاکمیت یگانه به سرعت دنبال می شد. درب انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان هم بعد از ۴ دهه تخته شده بود. فضای خوفناکی درجامعه حاکم بود.
من که چند ماه قبل فارغ التحصیل شده بودم و در تهران دوران خدمت را میگذراندم مایوسانه بدنبال دیدار با دوستان انجمنی و فعالین جنبش دانشجویی بودم (چندی از بزرگان به حبس نایل آمده بودند و برخی هم که در سازمان ادوار گرد آمده بودند بعد از حملهی خشن امنیتیها به دفترمرکزی در کمای موقت بودند).
یکی از روزهای مهر ماه ۸۶ که برای دیدار دوستی به دانشگاه تهران رفته بودم چشمم به عنوان همایشی خورد که در بزرگداشت مصطفی چمران و به درخواست بسیج دانشجویی برگزار میشد. جالبتر از عنوان همایش (چ مثل چمران) مهمانان همایش بودند.
سناریوی اصلی که بوسیله هواداران احمدی نژاد طرح شده بود دعوت ازچهرههای چپ شناخته شدهی دنیا به تهران و در نهایت ایجاد رابطه این همانی بین دولت نهم با دولتها و چهرههای انقلابی چپ جهان و تقویت نفوذ درآمریکای لاتین بود.
هدف ظاهری برنامه هم تقدیر از مبارزان جهان وطنی و شبیهسازی چه گوارا و چمران درحضور خانواده هردو شخصیت بود. آلیدا و کامیلو دختر و پسر "چه" هم مهمان همایش بودند.
مراسم که آغاز شد، بعد از هدیه دادن چفیه و چند جلد کتاب به مهمانان و روبوسی مرسوم، چند سخنران اول اکثرا به ارائه تحلیل خود درباره شباهت این دو مبارز پرداخته و برنقاط اشتراک مبارزات آنها به نفع مظلومین مانور میدادند.کمی که همایش پیش رفت تصاویری ازچمران که نشانگر تأثیرپذیری و شباهت او و برخی دیگر از انقلابیون با مبارزان چپ بود به نمایش گذاشته شد و در ادامه حاج سعید قاسمی بهعنوان سخنران اصلی پشت تریبون قرار گرفت تا از نقش معنویت در مبارزه عليه استکبار سخن براند. او که مدام فرزندان "چه" را خواهر آلیدا و برادر کامیلو خطاب می کرد و شور انقلابی تندی هم گرفته بود با پیش کشیدن بحث - عدالت طلبی مذهبی - و استناد به چندین مقاله که سعی شده بود نقش مذهب و عرفان را در آمریکای لاتین مهم جلوه دهد به نقش ایمان درشخصیت چه گوارا اشاره کرد!
در ادامه با تحریف آشکار زندگی او و بحث در مورد انگیزههای متافیزیک چه گورا به متنی از یک کتاب فارسی ترجمه شده استناد کرد که چه گوارا را تحت تاثیر یک شخصیت مذهبی معرفی میکرد!
بعد از این صحبتها و سخنرانی برادر دکتر چمران، دختر چه گوارا پشت تریبون رفت.نخستین جمله او چنین بود: "بنام خلق سوسیالیست کوبا، سلام"
بهت برچهره سخنرانان عیان شد. سپس با چهرهای شگفتزده با اشاره به سعیدقاسمی گفت: احتمالاً شما در ترجمه مشکلاتی دارید زیرا چه گوارا یک مارکسیست لنینیست بود و هیچگاه از خدا سخن نگفته است. پدر من معتقد بود حقیقت مطلقی در کار نیست و من نمیدانم شما از کدام حقیقت مطلق سخن میگویید!
گفتن این جمله سالن را به سکوت محض فرو برد تا این که تشویق اندک دانشجویان هوادار "چه" سکوت را شکست. او ادامه داد ارزشهای چه گوارا بدون تحریف و مصادره به مطلوب میتواند جهانی باشد، همانطور که هست.تعجب میکنم، شما که تاریخ نیم قرن اخیر را چنین تغییرمیدهید، کل تاریخ را چطور تفسیر میکنید. او در پایان گفت خیلیها تاکنون نقدها و تفاسیر گوناگونی در رد یا تایید شیوه مبارزه چه گوارا بیان کردهاند اما بهنظر من فارغ از روش، هدف اصلی او این بود؛ مبارزه علیه فقر و استثمار و بیعدالتی همیشه و همه جا.
برای برگزارکنندگان همایش جلسه با شکست کامل همراه بود اما برای من درآن دوران یاس، همچون بارقهای از امید بود. تازه میفهمیدم چرا یک چریک جنگلی که بهقول خودش ۶ ماه یکبار حمام میکرد و از تمدن مدرن بیزار بود برای سالها محبوبترین چهرهی جهان بود. اینکه اگر هدف بزرگ و شرافتمندانه (و شاید جهانشمول) باشد و صداقت در بیان آن وجود داشته باشد، چگونه از زیر خروارها تفسیر و تحلیل و مصادره ایدئولوژیک و حوادث گوناگون بازهم حقیقت و حقانیت همچون نوری بیرون میتراود.
آن روز درس مهمی گرفتم و هدف جدیدی برای خودتعریف کردم: مبارزه برای آزادی و خودآگاهی همیشه، هرکجا و بیان صریح آن.
طی این سالها به دوستانم در جنبش دانشجویی هم این روش را توصیه کردهام و اکنون به اندک متفکران دغدغهمند جنبش اصلاحی همین را توصیه میکنم. بازنگری در روش، اتخاذ یک هدف بزرگ و ایرانشمول و بیان صریح آن با ملت.