اتفاقاتی که اخیرا برای یکی از اعضای جانباختگان اعتراضات مردمی رخ داد، مشکل بزرگتری را بازتاب میدهد. در ۸ سال گذشته بهرهبرداری سیاسی از خانواده زندانیان سیاسی و جانباختگان و لطمه زدن به اداب و اصول دادخواهی مشکل بزرگی پدید آورده که بازیگر اصلی آنها رضا پهلوی و مسیح علینژاد بودهاند.
دادخواهی برای جانهای سلب شده و حقوق از دست رفته ، سابقه دیرینهای در تاریخ معاصر ایران داشته و هیچگاه آلوده به پولپاشی و یارگیری برای تبلیغات سیاسی تا قبل از دی ۹۶ نبود. البته اکثریت خانوادههای جانباختگان دی ۹۶، آبان ۹۸ ، سقوط هواپیمای مسابری خط هواپیمائی اوکراین و جنبش «زن زندگی آزادی» شان دادخواهی و سابقه تاریخی آن را حفظ کردهاند.
اما از ضعف اطلاعات و آگاهی سیاسی و شرابط سخت روانی و عاطفی تعدادی کم شمار سوء استفاده شده و با تصویرسازی غلط توقعات نابجایی در انها ایجاد کردند؛ بگونهای که حرف های مورد نظر از طریق آنها به جامعه القاء شد. بعد هم که به اهداف مورد نظر رسیدند، آنها را رها کردند و در تنگنای سختتری قرار دادند که حتی در موردی به خودکشی نافرجام منتهی شد.
خانواده زندانیان و یا جانباختگان در حالت
متعارف نه فعال سیاسی هستند و نه دارای حق و حقوق ویژه برای ایجاد تک صدایی. دادخواهی آنها مورد احترام است و باید از مطالبه کشف حقیقت و اجرای عدالت آنها به صورت نامشروط دفاع کرد، اما این حق سلب شده لزوما برای دیدگاه سیاسی و فرهنگی آنها حقانیت ایجاد نمی کند و نه آنها را در موقعیت رهبری سیاسی فرار میدهد. البته ممکن است استثناهایی باشند که پیشتر سابقه فعالیت سیاسی و یا کنش مدنی داشتند، که باز برای آنها حق ویژه ایجاد نمیکند.
اگر دادخواهی دنبال اثرگذاری در عرصه سیاسی است باید شرایط آن را ایجاد کرده و مهارتها و آکاهیهای لازم را بدست آورد. در مجموع تجربه سوء استفاده جمهوری اسلامی از «خانواده شهدا» و جایگاهی که این دستهبندی در عرصه سیاسی و فرهنگی ایران پیدا کرد، نباید در فضای اپوزیسیون حاکم شود.