روز جهانی زن امسال تحت تاثیر بیماری فراگیر و کشنده کووئید 19 قرار گرفته است. زنان زیادی در ۴ گوشهی دنیا مانند مردان گرفتار این بیماری مرگبار و مرموز هستند که آسایش را از مردم سلب کرده و موج وحشت جهانی راه انداخته است.
ایران یکی از بدترین شرایط را دارد و وضعیت آشفتهای بر آن حاکم است. در این وضع چندان توجهی به دیگر مسائل و از جمله روز زن دیده نشده و توجهات معطوف به اولویتهای روزمره شده است که چگونه میتوان شیوع ویروس کرونا در ایران را با سازماندهی موثر، قرنطینه و جداسازیها در محیطهای اجتماعی مهار کرد. اما با همه غم واندوه و هراسی که بر کشور حاکم است نباید روز زن و مسائل زنان در ایران را نادیده گرفت. روز جهانی زن جدا از جنبهی آئینی و شادباش گفتن به زنان، بستر مهمی برای ارزیابی آخرین شرایط زنان در جامعهی ایران است که به شکل نهادینه شده در ساختار رسمی کشور علیه آن تبعیض وجود دارد. ۸ مارس فرصت گرانقدری است تا به سنجش تحولات در حوزه عدالت جنسیتی پرداخت و با بررسی فعالیتها و شناخت نقاط قوت و ضعف فرآیند، حل مشکلات گوناگون زنان در ایران را بهبود بخشید و یا اگر چنین امکانی میسر نباشد، افق آینده را ترسیم کرد.
عرصهی سیاسی ایران کماکان با عارضهی عدم توازن جنسیتی روبرو است؛ البته منظور از توازن جنسیتی به معنای برابری عددی نیست؛ در حوزههایی که دیدگاه و شایستگی و تخصص نیاز است و یا رقابت وجود دارد جنسیت نمیتواند مجوزی برای تقسیم منابع به دو نیمهی مساوی شود؛ توازن جنسیتی تناسب مشخصی با وضعیت جوامع، فرهنگ، توانمندی زنان و درجهی توسعهیافتگی دارد و بر این منطق استوار است که زنان باید جایگاه مناسبی در مشارکت سیاسی داشته باشند که نمیتواند به سقف عددی خاصی محدود شود. به عبارت دقیقتر سهم شایستهای در توزیع قدرت داشته باشند.
موانع اصلی مشارکت سیاسی زنان در ایران بیرونی است؛ ساختار قدرت جمهوری اسلامی و سنتگرایی ایدئولوژیک، زنان را شهروند درجه ۲ میانگارد و در نظام گفتمانی آنها، اولویت با نقش زنان در خانه است. البته این نگرش بی تناقض نیست؛ بنیادگرایان شیعی در تقابل با نگاه سنتی تابوی تحصیل و کار زنان را شکستند و الان با وجود جمعیت بالای زنان تحصیل کرده، دعوت به دوری از میدان سیاستورزی دشوار و متناقضنما است. ازاینرو بسیج و جناحهای سیاسی اصولگرا، در سالیان اخیر بر تعداد فعالان زنان خود افزودهاند، اگرچه این زنان باوری به گفتمان عدالت جنسیتی ندارند اما در عمل و ناخواسته عمق راهبردی آن را افزایش میدهند.
فرهنگ مرد سالاری که فضاهای فعالیت سیاسی وارث آن هستند دیگر عامل نهادی است که مشارکت سیاسی زنان را با چالش مواجه میسازد؛ استفاده ابزاری از زنان در حرکتهای سیاسی و برخوردهای پوپولیستی سیاستمداران دیگر عامل اثرگذار است؛ در دو دههی گذشته، از سرمایهی اجتماعی فعالان زنان در منازعات قدرت جناحهای مختلف حکومت خرج شده و از اعتماد زنان برای بهرهبرداری سیاسی سوءاستفاده شده است اما قولها و وعدهها، عملی نشده و در نتیجه به بدبینی نسبت به سیاست در زنان دامن زده است.
اما دلایل کم شمار بودن تعداد کنشگران سیاسی زن محدود به عوامل بیرونی نمیشود؛ یکی از موانع مهم سیاستورزی زنان میزان تمایل پایین در بین زنان نسبت به فعالیت حرفهای و تشکیلاتی سیاسی است. تعداد کنشگران زنی که رسما و علنا خود را فعال سیاسی معرفی کنند، پایین ست. نوعی سیاستزدایی در آنها قابل مشاهده است که ترجیح میدهند در حوزههای اجتماعی و فرهنگی فعال باشند و در متن کارهای سیاسی حضور نداشته باشند. البته منظور حضور مستمر است؛ در مقاطعی شاهد حضور پر رنگ زنان در سیاست بودهایم اما این حضور استمرار نداشته است؛ پرداختن به این موضوع و کشف دلایل آن از نگاه آسیبشناسانه ضرورت دارد و در غیر این صورت اگر تمایل به فعالیت سیاسی حرفهای و مستمر در کنشگران زنان افزایش پیدا نکند، آنگاه حل مشکلات مربوط به مشارکت سیاسی زنان با دشواریهای پیچیدهای مواجه میشود و چهبسا محقق نگردد.
به هر میزان که کنشگران زن در جنبشهای اجتماعی و اَبَرجنبش دموکراسیخواهی و تغییر سیاسی نقش آفرینی بیشتری داشته باشند، قدرت زنان نیز افزایش خواهد یافت و بر منزلت و قدرشان به صورت واقعی و غیرشعاری در جامعه افزوده خواهد شد.
البته این اتفاق به صورت خودجوش رخ نمیدهد. تشکلها و احزاب سیاسی باید تمهیداتی اندیشیده و سهمیهای برای زنان در ارکان تصمیمگیری خود در نظر بگیرند. اما موفقیت این تمهیدات نیازمند استقبال زنان از فعالیت سیاسی، تشکیلاتی و صبر و حوصله برای تثبیت موقعیت خود در عرصهی سیاسی است. مشارکت سیاسی زنان در شکل موثر خود نیازمند افزایش کمی و کیفی زنان کنشگر سیاسی است. حضور موثرآنها باعث میشود تا زنان قدرت لازم را پیدا کرده و توانایی های خود را برای عبور موفقیتآمیز ازچالشها افزایش دهند.