اهم اخبار
news-details

قسمت دوم گزارش بخش عمومی همایش همبستگی جمهوری‌خواهان ایران در دانشگاه جرج واشنگتن


پنل نقش اعتراضات معیشتی و نیروهای جامعه مدنی در گذار به دموکراسی در ایران با حضور: نیره توحیدی، مهرداد درویش‌پور، رضا علوی و الهه شکرائی

 

 میزگرد دوم با محوریت نگاهی به اعتراضات دی ماه ۹۶ با حضور الهه شکرایی، نیره توحیدی، رضا علوی و مهرداد درویش پور برگزار شد.

 

این بخش از همایش، با سوال آقای هوتن رضائی از اعضای هیئت اجرایی و سیاسی همبستگی جمهوری‌خواهان که گرداننده میزگرد دوم بود،  آغاز شد. او از حاضران در این میزگرد پرسید: برخی معتقدند که خیزش دی ماه ۹۶ معیشتی بود و عده‌ای هم معتقدند که این اعتراضات سیاسی بود، نظر شما در این مورد چیست؟ به نظر شما گروه‌های سیاسی و فعالان حقوق بشر در خارج از کشور چه کار عملی می‌توانند برای وضعیت فاجعه‌بار حقوق بشر در داخل کشور انجام دهند؛ به خصوص در مورد احکام سنگینی که در ماه‌های گذشته صادر شده‌است؟

 

خانم الهه شکرایی از اعضای هیئت اجرایی و سیاسی همبستگی جمهوری‌خواهان ایران در پاسخ به این سوال گفت: "در کشورهای دیکتاتوری همه چیز خیلی زود رنگ و بوی سیاسی می‌گیرد،  از زمانی که جریان یک میلیون امضا شروع شد ما ۷۴ نفر دستگیری داشتیم و این مسئله رنگ سیاسی پیدا کرد.  در این حکومت‌ها، این که ما حجاب نمی خواهیم برابر است با براندازی."

 

 او در ادامه سخنانش گفت: "اعتراض دی ماه را جمعیت جوان تحصیلکرده، بیکار و شهر‌نشین شکل دادند؛ اعتراضاتی که در ۱۱۳ شهر ایران برپا شد؛ البته این اعتراضات سرکوب شد اما هرگز مبارزات پایان نیافت. من اعتقاد ندارم که این اعتراضات فروکش کرده‌است. هر روز در نقطه‌ای از ایران شاهد یک حرکت اعتراضی هستیم،؛اعم از اعتصاب کارگری، مال‌باختگان و در مورد موضوع حجاب اجباری زنان، در واقع اعتراضات زنده است. برای جرمی تحت عنوان بی‌حجابی، برای صبا کرد افشار ۲۴ سال زندان صادر می‌کنند در حالی‌که طبق موازین خودشان  حکم این مورد، پرداخت جریمه نقدی و تا دو ماه حبس است. احکام سنگین می‌دهند برای این که احساس خطر می‌کنند و زخمی شدند. اینان برای  ماندن در قدرت دست به هر کار جنون آمیزی می‌زند."

خانم شکرایی در خصوص بیانیه ۱۴ کنشگر و زنان گفت: "آنچه را که ما سالیان دراز در خارج از کشور سعی کردیم یاد بگیریم، آنها با زبانی بسیار رسا فریاد زدند. فعالان داخل کشور در این شرایط دست یاری به سوی ما دراز کردند. ما که امکانات زیادی داریم باید صدای بی‌صدایان باشیم اما متاسفانه آنقدر که باید، عکس‌العمل لازم را نشان نمی‌دهیم."

 

  او با اعتقاد به اینکه که روند چگونگی این اعتراضات قابل پیش‌بینی نیست، گفت: "به طور مثال اعتراضات سال ۸۸ بدون اینکه  برنامه‌ای به گوش ما (در خارج از کشور) رسیده باشد، شکل گرفت. مردم در یک اعتراض میلیونی شرکت کردند. اعتراضات دی ماه هم قابل پیش‌بینی نبود؛ من واقعا فکر می‌کنم چیزهایی زیر پوست مملکت هست که بخاطر عدم ارتباط درست و دموکراتیک‌مان با داخل کشور، شاید باز هم غافلگیر شویم."

خانم شکرایی در خصوص هم‌صدایی موثر با فعالان حقوق بشر در داخل کشور گفت: "ما باید صدای آنان را به رسانه‌‌های بین‌المللی برسانیم. ما باید در رسانه‌های خارج از کشور حضور داشته باشیم، با پخش اعلامیه و تجمع و فرستادن مرتب اطلاعیه‌ها به منابع خبری ، عفو بین‌الملل و غیره تلاش نماییم که حضور موثر داشته باشیم. باید بتوانیم بافته‌های جمهوری اسلامی را با حرکت منسجم و آگاهانه و حضور در رسانه‌ها، رشته کنیم. اگر باور داریم که می‌خواهیم صدای آنان باشیم باید به طور منسجم در صحنه حضور داشته باشیم. بیاد بیاوریم، چطور شد که قانون سنگسار لغو نشد اما معلق شد، چون بسیار روی آن کار شد و فشار خارجی را نباید نادیده گرفت. وقتی نرگس محمدی نتوانست با فرزندانش ارتباط برقرار کند دست به اعتصاب غذا زد و در خارج از کشور دوستان همبستگی برای حقوق بشر در ایران، یک کمپینی در ۱۲ شهر برنامه‌ریزی کردند، بازتاب فوق العاده‌ای در کانادا داشت. غربی‌ها گاه می‌گویند ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم تا نسرین ستوده بتواند بیاید اینجا؟ به آنها می‌گوییم که ، او نمی‌خواهد بیاید اینجا، او می‌خواهد در کشورش حق وکالت داشته باشد. "

 

رضا علوی، نویسنده، پژوهشگر و عضو همبستگی جمهوری‌خواهان ایران دومین نفری بود که در این بخش از میزگرد سخن گفت. وی در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده گفت: "تفاوت‌های زیادی بین خیزش ۹۶ و ۸۸ بود. اعتراضات۹۶ از منظر جغرافیایی متفاوت بود و از شهرهای مختلف ایران آغاز شد برخلاف ۸۸ که از تهران آغاز شد؛ در خیزش ۸۸، قشر متوسط به بالا با مطالبه‌ی مدنی و سیاسی  وارد صحنه شده بودند اما اعتراضات ۹۶ با مطالبه معیشتی و سیاسی شکل گرفت و دیگر صحبت از "رای من کو؟" نبود و شعارها بر اساس گذار از اصلاح‌طلب و اصولگرا بود."

 

او در ادامه سخنانش  با تاکید بر اینکه سالم‌سازی نظام اجتماعی و سیاسی ایران بزرگترین مسئله‌ای است که با آن روبرو هستیم گفت: "۱۱ مورد را در این خصوص اشاره می کنم که عبارتند از:

۱- تفکیک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی:  در ابتدا باید قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی تفکیک شود و تا این امر به وقوع نپیوندد اتفاق پایداری در کشور نمی‌افتد. زمانی که قدرت سیاسی و اقتصادی در یک جا متمرکز شوند فرصت رشد انسان و جامعه گرفته می‌شود. اگر این دو از هم تفکیک شوند آزادی هم از پس این جدایی متولد می‌شود و در بستر این  تفکیک قدرت اقتصادی از سیاسی است که جامعه می‌تواند بر سیاست‌گزاری‌های حاکمیت اثر بگذارد.

۲- کل جامعه و حکومت باید در مدارهای بین‌المللی قرار گیرد . ما برای نیل به این مهم نیازمند کارهای سنگینی در زمینه فکر و رسانه هستیم تا بتوانیم همانند کشورهایی چون برزیل و کره‌جنوبی قدرت ملی خود را افزایش دهیم. امروز سیاستمداران به‌خوبی متوجه همکاری و تعاملات در جنبه‌های مختلف با یکدیگر هستند و این موضوع باعث کاهش نزاع بین‌المللی شده است؛ بنابراین در دو دهه آینده با جهانی مواجه می‌شویم که بیش از امروز به هم پیوند خورده و همگرایی در آن افزایش یافته است.

از نخستین روزهای پس از تکانه سال ۵۷، به دلیل درون‌گرایی حاکمان و فاصله گرفتن کشور ما از جهان و مبارزه فکری با جهانی شدن این موضوع سال‌ها به تعویق افتاده و جامعه ناسالم شده است .

ضرورت دارد  تا اهمیت رابطه بین‌المللی نه تنها در جامعه بلکه در بین هیات حاکمه آینده نیز مشخص شود. در دوران کنونی، بلوک‌بندی جدید جهان را باید براساس اقتصاد کشور‌ها دانست نه مرزهای سیاسی و ژئوپلیتیک .

در این چهل سال‌  تلاش حاکمان ایران  بر این بوده که به هر نحوی از دنیا فاصله بگیرند  و روند فکری جهانی شدن را زیر سوال ببرند،  این در حالی است که در دنیای پیش‌رو بلوک‌بندی‌ها و مرزبندی‌های سیاسی و ژئوپلیتیک دیگر برقرار نخواهد بود و همه کشورها به‌ویژه کشورهای خاورمیانه، در حال گسترش همکاری‌های اقتصادی با یکدیگر هستند.

بسیاری از روش‌ها، اندیشه‌ها و روندهای جامعه ایران کهنه است و تفکرات جامعه ما نسبت به امنیت ملی از ۴۵ سال گذشته تغییر نکرده و همانند دهه۶۰ میلادی در بلوک شرق فکر می‌کنند.

روش نو کردن اندیشه‌ها، کار با دنیاست. نظریه حاکم در نظام بین‌الملل، جهانی شدن است و امروز دیگر همه به هم متصل شده‌اند و برتری از بین رفته و رقابت و مزیت نسبی مبنا قرار گرفته است. کشوری مثل چین با بین‌المللی شدن، از فقر بیرون آمد. سیاستمداران امروز این کشور را با زمان مائو مقایسه کنید، نخست‌وزیر حاضر چین یک اقتصاددان است. این کشور۱۱۰ ‌میلیارد دلار در صنعت توریسم خرج کرده است و امروزه در بسیاری از کشورها زبان چینی یاد می‌گیرند و این نشان از اهمیت این کشور در جامعه بین‌الملل دارد.

 ما هنوز در خصوص نحوه رو به رو شدن و تعامل با نظام بین‌الملل به یک توافق جامع دست نیافته‌ایم و به اصطلاح نمی‌دانیم که چطور باید با جامعه بین‌الملل ارتباط برقرار کنیم. اینکه باید مقابل‌اش بایستیم، از آن بیاموزیم و یا آن را تغییر دهیم، مسائلی است که هنوز برای ما بی‌پاسخ است و یا حداقل در مورد آن، اجماع نداریم.

۳-سومین راه برای سالم‌سازی نظام اجتماعی: جامعه باید بزرگتر از دولت باشد. امروز دولت‌ها علاقه‌مند شدند تا به‌تدریج مسئولیت معاش مردم را از دوش خود بردارند و تعهدات خود را کم کنند. در جهان و جوامع باز، بخشی از دولت معتقد است که هر فردی مسئول زندگی خودش است و دولت باید به عنوان میانجی به مردم کمک کند. این در حالی است که در کشور ما ایران، برخلاف روند جهانی شدن موجود در جهان، دولت بزرگ است و جامعه همچنان در گرو دولت است. در جوامعی چون آلمان، سوئد، هلند و فنلاند، جامعه تصمیم می‌گیرد تا دولت چه کار کند زیرا شهروندان نسبت به حقوق خود و جامعه آگاهی دارند.

«در یک جامعه چگونه ثروت تولید می‌شود؟» و «در یک جامعه چگونه ثروت توزیع می‌شود؟»

نگاهی که در آن دولت باید به مردم پول بدهد و جامعه‌ای که این را قبول می‌کند نشان می‌دهند که هر دو طرف مشکل فکری دارند.

 

۴- خصوصی‌سازی: در حالی که کشور ژاپن ۱۴۰ سال پیش به‌خصوصی‌سازی اندیشید اما هنوز در ایران درباره اهمیت بخش خصوصی بحث می‌شود و به یک اجماع ملی در این موضوع نرسیدیم که بخش خصوصی مبنایی برای استقلال است.

امروزه در دنیا حتی حوزه‌هایی چون امنیت نیز خصوصی‌سازی شده است و این ناشی از بالا رفتن اعتماد به نفس ملی است. این‌که دولت و حاکمیت مسئول همه‌چیز است نگاه درستی نیست؛ جامعه برای اثر‌گذاری باید جرات پیدا کند. جامعه بین‌الملل امروز در حال کاهش هزینه‌های نظامی خود است و این موضوع امروزه تبدیل به یکی از مشکلات ناتو شده است.

بزرگ‌ترین قدم برای آزادی فکر در ایران خصوصی‌سازی اقتصادی است زیرا معاش مستقل از حاکمیت مبنای آزادی است. باید به جامعه نگاه بازی داشت، آزاد شدن از قیود مقدمه‌ی خلاقیت انسان است.

دستگاه دولتی ضد زمان است اما یک شرکت خصوصی برای تامین سرمایه و بودجه خود تلاش می‌کند و این موضوع او را نسبت به زمان حساس می‌کند. بخش خصوصی به ثبات سیاسی اهمیت می‌هد زیرا می‌داند اگر ثبات سیاسی نباشد نمی‌تواند فعالیت کند.

 کاهش امراض فرهنگی و اجتماعی همراه با غیرضروری شدن تملق و کاهش فساد اداری  راه سالم‌سازی نظام اجتماعی است.

دولت زیر مجموعه اقشار است و در جوامع بین‌المللی، جامعه به اعتماد به نفسی رسیده که خود را بالاتر از دستگاه دولتی می‌داند. جایی که دولت سالار و محور است تملق هم هست، هرجا که پول مجانی هست، فساد اداری نیز وجود دارد اما بخش خصوصی می‌تواند به مرور زمان این روند را اصلاح نماید.

 

۵- نهاد‌سازی و تشکل‌سازی : ما ایرانیان  در ایجاد تشکل  ضعیف هستیم، یک و نیم قرن است که فکر می‌کنیم برای تغییر باید تظاهرات کنیم اما به راه‌حل دیگر آن که «تشکل» است فکر نمی‌کنیم. مثلا امروز ما به واسطه وجود تشکل‌ها آگاهی پیدا کردیم که بخش اعظم مشکل کشور فقط موضوعات اقتصادی نیست بلکه محیط‌زیست‌مان به‌شدت دچار آسیب شده و دریاچه‌ها خشک شدند و بحران کم آبی به‌شدت بر کشور سایه انداخته و بیم این می‌رود که این کم آبی نسل‌های آینده را با مشکل مواجه سازد و این تشکل‌ها بودند که اطلاع‌رسانی کردند.

در کشورهای آسیایی که در حال تغییر هستند مردم برای خود در اجتماع نقش قائل هستند؛ تغییر شروع نمی‌شود مگر اینکه "تشکل" ایجاد شود.

در مشکلات اقتصادی که در دو سال گذشته در کشور اتفاق افتاد، واکنش جامعه صفر بود! چون تشکل قدرتمندی موجود نبوده است. (البته منظور از واکنش جامعه، اجتماع در خیابان‌ها نیست)

ماهیت "قدرت" خودکامگی است و این مردم هستند که با تشکل، بخشی از قدرت را می‌گیرند.

 

۶- ششمین  روش  برای سالم‌سازی یک نظام اجتماعی را باید اندیشه‌ورزی و فکر دانست و آن را به دو واژه لاتین «fact» و «intuition» تقسیم کرد.

فکت یعنی براساس آمار دقیق مثلا بگوییم که ۶۵ درصد زنان تحصیل‌کرده در ایران بیکار هستند.

یکی از ویژگی‌های یک سیاستمدار خوب، آشنایی او با آمار است.

باید سیاستمدار خوب متوجه تفاوت آمار کشورها باشد. رابطه آموزش، دانش و تولید به‌شدت رو به افزایش است و در سال‌های آینده کسانی که در کشورهای پیشرفته مهارت ندارند کنار گذاشته می‌شوند.

اما "اینتویشن" یعنی انسان با حدس و گمان و براساس شایعات به قضاوت و استنباط برسد.

اینجاست که جامعه نمی‌تواند براساس آن‌ها برنامه‌ریزی و فکر کند. این موضوع باعث شده تا با ارائه تحلیل‌های غلط به وضع موجود راضی شویم. متاسفانه بسیاری از آنچه گفته می‌شود برپایه حدس و گمان است نه fact و جامعه‌ای که چنین باشد قدرت برنامه‌ریزی و قدرت تولید فکر و اندیشه ندارد. در آینده کشور ما، مسئولان پسادوران گذار باید نگاه‌شان را از پاراگراف‌خوانی و بولتن‌خوانی به کتاب‌خوانی تغییر دهند تا فکر و ایده تولید شود در حالی که بسیاری از این‌ها بولتن‌خوان هستند.

 

۷- برای اینکه در یک جامعه، توسعه‌یافتگی یا به اصطلاح تحول اجتماعی رخ دهد لازم است سه رکن مهم جامعه به تفاهم برسند. «جامعه، حکمرانان و اندیشمندان» سه رکنی هستند که تفاهم آن‌ها توسعه‌یافتگی یک کشور را رقم می‌زند. برای رسیدن به تفاهم لازم است سه رکن موثر جامعه از طریق پروسه‌های گفت‌و‌گو و فهم مشترک از منافع ملی به یک هارمونی برسند. من از لفظ برقرار شدن وحدت فکری در میان ارکان تاثیرگذار جامعه استفاده نمی‌کنم چون ما وحدت فکری نداریم اما می‌توانیم بگوییم در یک جامعه می‌توانیم به اشتراک فکری و تفاهم فکری برسیم. بنابراین برای رسیدن به توسعه‌یافتگی، لازم است سه رکن موثر جامعه یعنی حکمرانان، جامعه و اندیشمندان در تعریف مفاهیم کلیدی به اجماع و اشتراک برسند. به عنوان نمونه ما باید بتوانیم در تعریف مفاهیمی مانند آزادی و عدالت به یک تعریف مشترک برسیم. اگر ما مثلث حکمرانان، اندیشمندان و جامعه را مبنا قرار دهیم، فقدان ارتباط فکری و استدلالی میان این سه رکن در تاریخ یکصد ساله گذشته ما که با مدرنیته در سطح جهانی همزمان شده بود، جامعه را به سمت اشتراک و تفاهم هدایت نکرد.

دلیل عدم هم‌سویی سه رکن تشکیل‌دهنده جامعه‌ی ایرانی با یکدیگر چیست؟

 چند دلیل برای این عدم همسویی وجود دارد؛ یکی از این دلایل عدم سنخیت مسیر حرکت اندیشمندان، دانشگاهیان و نخبگان با واقعیت‌های جامعه ایرانی بوده است. در طول سال‌های گذشته اندیشمندان جامعه ما عموما در جزایر فکری خودشان به‌سر برده‌اند. اندیشمندان ما بر اساس واقعیت‌های جامعه کمتر اندیشه‌ورزی کرده‌اند؛ به عنوان نمونه در یک دوره‌ای از تاریخ یکصد سال گذشته کشورمان، اندیشه چپ یا مارکسیسم در آرای اندیشمندان به شکل بسیار قدرتمندی دیده می‌شد؛ اینکه تا چه حد می‌توانستیم از طریق رهیافت‌های اندیشه چپ، نیازهای جامعه ایرانی را برطرف کنیم سوال‌برانگیز است. مسیر حرکت اندیشمندان ما برای پیشرفت و توسعه‌یافتگی کشور باید با واقعیت‌های جامعه سنخیت داشته باشد. دلیل دوم، رابطه‌ی ضعیف میان اندیشمندان و حکمرانان در ایران است؛ وقتی رابطه اندیشمندان و حکم‌رانان آلمان و فرانسه طی دو قرن گذشته را مطالعه می‌کنید، متوجه می‌شوید که چقدر این دو گروه در کنار هم کار کرده‌اند و بر رفتار و کنش‌های یکدیگر اثرگذار بوده‌اند تا در ‌‌نهایت به تفاهم رسیده‌اند. البته لازم به یادآوری است که تفاهم، یک پروسه اجتماعی ادامه‌دار است که فراز و نشیب‌های زیادی را با خود به همراه دارد و حتی ممکن است دچار بحران شود؛ بنابراین تفاهم میان عناصر تشکیل‌دهنده یک موضوع، نهایی و ابدی نیست.

 

۸- اعتماد سازی

در کشور ما موضوع گفت‌و‌گو و استدلال براساس اعتماد نبوده است. گروه‌های حکمرانان، متفکرین و عامه جامعه نتوانسته‌اند بر اساس عنصر اعتماد در کنار هم قرار گیرند و با هم کار کنند. اعتماد در جامعه ما همچنان در نهاد خانواده متمرکز شده است. در دنیای جدید اعتماد در سازمان و در پروسه‌های اجتماعی شکل می‌گیرد؛ در کشور ما اعتماد در نهاد خانواده خلاصه شده است و روابط بیرون از خانواده عموما روابط کارکردی و ادامه‌دار نیست. من نمونه‌های متعددی را می‌توانم در رابطه با روند اعتماد در دیگر کشور‌ها مثال بزنم؛ به عنوان نمونه می‌توانم به نوع ارتباطات در شرکت هیتاچی اشاره کنم؛ شرکت هیتاچی یک شرکت ژاپنی است؛ این شرکت همه جای دنیا حضور دارد؛ وقتی شرکت هیتاچی برای حضور سازمانی و فعالیت‌هایش در کشوری مانند آمریکا می‌خواهد مدیر انتخاب کند تعداد زیادی از افراد را دعوت به مصاحبه می‌کند و در ‌‌نهایت برای مدیریت شعبه‌اش در آمریکا یک هلندی را انتخاب کرد. بخش مهندسی شرکت BP در آمریکا را به یک لهستانی می‌دهند؛ این در حالی است که BP یک شرکت انگلیسی است یا معاون فنی شرکت هواپیمایی امارات یک اروپایی است. معنای این انتخاب‌ها در جهان فعلی این است که اعتماد بر اساس تخصص و کارکرد‌ها است و این یک ویژگی مهم جامعه جهانی است اما ما در کشورمان نتوانسته‌ایم اعتماد را در میان شهروندان بر اساس تخصص، توانایی‌ها و مهارت‌ها به وجود آوریم.

دلیل عدم موفقیت ما در ایجاد اعتماد میان شهروندان ایرانی چیست؟ چرا ایرانی‌ها کمتر به یکدیگر اعتماد دارند؟

دلیل این امر این است که کشور ما به معنای واقعی صنعتی نشده است و در مسیر توسعه نتوانسته‌ایم به صورت تخصصی رفتارهای اجتماعی و اجتماعی شدن را در پیش بگیریم. تصمیم‌گیری‌های مدیریتی در ایران بیش از هر امر دیگری بر اساس ارتباطات افراد است و تخصص یا شایستگی در تصمیم‌گیری‌ها کمتر لحاظ می‌شود. حتی شما اگر به دولت یازدهم نگاه کنید متوجه خواهید شد، در دولت یازدهم هم با حضور نیروهایی که اکثرا تکنوکرات و باتجربه‌اند، اکثر انتخاب‌ها بر اساس دوستی‌ها و ارتباطات است. حتی یک وزیر سعی می‌کند از دوستان دوران دبیرستان خود در پست‌های اجرایی استفاده کند؛ معمولا در ایران این‌گونه نیست که مدیران ما برای شرکت یا کارخانه زیر مجموعه‌شان فراخوان دهند و ببینند چه کسانی تخصص و مهارت دارند تا از آن‌ها بهره بگیرند. انتخاب‌ها غالبا بر اساس ارتباطات و دوستی‌ها است و این امر بدان معنا است که اعتماد تخصصی و مهارتی در میان اعضای جامعه شکل نگرفته است. در کشورهای توسعه‌یافته مسئله اعتماد در سازمان‌های اجتماعی حل شده است اما در ایران مسئله اعتماد تنها در میان اعضای خانواده و برخی گروه‌های دوستی وجود دارد. من فکر می‌کنم دلیل اصلی عدم اعتماد ایرانیان به یکدیگر، مسائل فرهنگی است که از گذشته در میان ما وجود داشته است. ما از گذشته تا به امروز بیش از هر چیز به دنبال ارادت هستیم تا تخصص؛ این رویکرد هنوز هم در کشور ما به شکل گسترده‌ای، ارتباطات مدیران را تحت تاثیر قرار داده است.

فکر می‌کنم یکی از دلایل این است که ما زمان زیادی از دوران فئودالیته را طی نکرده‌ایم. دوران فئودالیته دهه ۴۰ با انقلاب سفید تقریبا از میان رفت در حالی که کشورهای اروپایی حداقل دو قرن پیش از ما به فئودالیته پایان دادند. آیا رسوبات گذشته در فرهنگ سیاسی مردم ایران باقی مانده است؟ بله، هنوز رسوبات گذشته در فرهنگ سیاسی جامعه دیده می‌شود. وقتی زندگی و کار مردم آلمان را مطالعه می‌کنیم به درستی متوجه خواهیم شد، افرادی که هیچ‌گاه همدیگر را ندیده و نمی‌شناسند در یک شرکت با یکدیگر کار می‌کنند اما در ایران کمتر چنین اتفاقی می‌افتد یا اینکه در صورت فعالیت در کنار یکدیگر موفقیت چندانی حاصل نمی‌شود؛ در آلمان و کشورهای توسعه‌یافته موفقیت و ضرورت تحقق اهداف شرکت مهم است. بنابراین ارتباطات شخصی و خانوادگی تاثیری بر انجام کار ندارد. ما در رویکردهای اجتماعی خود همچنان در فاز ارادت و دوستی هستیم؛ برای همین وقتی شما اطراف یک مدیر را ملاحظه کنید به وضوح متوجه خواهید شد عموما کسانی اطراف مدیر هستند که به وی ارادت دارند؛ این رویکرد مدیریتی سبب شده است سطح تصمیم گیری کارآمد مدیران تنزل پیدا کند و به اصطلاح تصمیم‌گیری‌ها در کشور ما علی‌الاصول تخصصی نشود.

۹- ابزار توسعه‌یافتگی:

 توسعه‌یافتگی، تصمیم‌گیری‌های تخصصی برای بهینه‌سازی منابع در یک کشور است. برای توسعه‌یافتگی ما نیازمند افراد متخصص برای یک سیستم شایسته‌سالار هستیم. باید بدانیم سیستم شایسته‌سالار متمرکز بر پروژه‌ها و اهداف است. اینجا دیگر مناسبات فردی، دوستی و ارتباطات نقش بازی نمی‌کنند. آنچه که در سیستم شایسته‌سالار مهم است تخصص و دانش برای حرکت در جهت اهداف است. به نظر من ما هنوز در فرهنگ خود وارد این فاز نشده‌ایم و به کارگیری افراد بر اساس توانایی‌هایشان نیست. من توسعه را از منظر شایسته‌سالاری، تخصصی نگریستن به مسائل و تصمیم‌گیری علمی نگاه می‌کنم.

 یک زمانی در کشور ما در حدود دهه ۴۰ تلاش شد افراد را براساس توانایی‌هایشان به کار بگیرند اما این امر، ناقص اتفاق افتاد و به دلایل متعدد ادامه پیدا نکرد.

 

۱۰-  قرارداد اجتماعی

 قرارداد اجتماعی بدین معناست که آحاد ملت، مجموعه‌ی اندیشمندان، افراد تاثیرگذار و حاکمیت در یک کشور به یک چارچوب کلان فلسفی و مفهومی نسبتا با ثباتی پیرامون حکمرانی و نظم اجتماعی دست پیدا کنند. جامعه باید بتواند از مرحله تعریف کلان عبور کرده و سپس به این مرحله برسد که چگونه تعاریف کلان را در جامعه عملیاتی کند. ما نه در مسائل کلان ملی و داخلی به قرارداد اجتماعی رسیده‌ایم و نه در ارتباطاتمان با نظام بین‌المللی توانسته‌ایم به یک رویکرد مشخص دست پیدا کنیم.

دو نکته در برقرار نشدن قرارداد اجتماعی در جامعه ایرانی تاثیر گذار بوده‌اند؛ نکته اول این است که من فکر می‌کنم ایران در اندیشه‌های ما محور نیست؛ اندیشه‌های ما باید در خدمت زندگی بهتر ایرانیان باشد. تصمیم گیری‌های ما در حوزه روابط خارجی و حتی مسائل داخلی، ایران محور نبوده است. به طور مثال در حوزه صنعت: آیا ما می‌توانیم در همه صنایع با وجود امکانات و محدودیت‌هایی که داریم، مزیت نسبی کسب کنیم؟ نکته دوم عدم وجود تفاهم میان شهروندان است؛ تاریخ اجتماعی ما ایرانیان نشان می‌دهد که تفاهم میان ما اساسا کار سختی است. به عنوان یک فرضیه معتقدم تفاهم نوعی عقب‌نشینی تلقی می‌شود؛ من فکر می‌کنم ما اجتماعی فکر نمی‌کنیم؛ به‌عنوان مثال اگر اجتماعی فکر می‌کردیم  از محیط زیست بهتر مراقبت می‌کردیم.

خُلقیات ما براساس تَفرّد شکل گرفته است. خلقیات ما اجتماعی نیست بلکه بیش از هر چیز خلقیات فردی است. خلقیات ما بیشتر نفی دیگران و بزرگ کردن خود است؛ برای همین است که میان ما همکاری بسیار ضعیف است؛ همکاری ضعیف میان ما در رانندگی، مدیریت و دیگر رفتارهای سیاسی و اجتماعی به وضوح هویداست. همکاری کردن برای ما نوعی عقب‌نشینی محسوب می‌شود. جامعه‌ای که بخواهد توسعه پیدا کند، اعضای این جامعه نمی‌توانند براساس تفرد زندگی کنند. در ‌‌نهایت علت اصلی تشکیل نشدن قرارداد اجتماعی، محور نبودن ایران و خلقیات ما می‌باشد.

۱۱-  استقلال

همه کشور‌ها استقلال سیاسی و امنیتی را می‌خواهند اما استقلال اقتصادی، فن‌آوری، آموزش، کشاورزی و صنعت مسائلی جهانشمول است. لازم است ما در خصوص واژه‌ی استقلال تفکیک قائل شویم. استنباط معنایی از واژه استقلال و توجه به آن در ظرف زمانی، دو نکته مهم تعریف استقلال در دنیای امروز است. استقلال در مسائل امنیتی با استقلال در اقتصاد، کشاورزی، صنعت و غیره تفاوت دارد. استقلال در مسائل سیاسی و امنیتی حتما باید وجود داشته باشد اما اگر بخواهیم استقلال را به شکل سنتی آن تعریف کنیم در ‌‌نهایت به این رویکرد می‌رسیم که ارتباط با نظام بین‌المللی به معنای از دست دادن هویت است یا اینکه تصور می‌کنیم همه جهان دست به دست هم داده‌اند تا ما را نابود کنند؛ در واقع با این رویکرد، خود را محدود کرده و حوزه اثرگذاری خود را کاهش داده‌ایم. جهان عرصه فرصت‌هاست. هر قدر در داخل منسجم‌تر باشیم، بیشتر از نظام بین‌الملل استفاده می‌کنیم. استقلال سیاسی امری ضروری است اما استقلال فن‌آوری، تولید و عرصه‌های تخصصی، در سطح جهانی معنا خواهد داشت.

 

آقای علوی در پاسخ به این پرسش که در داخل کشور شرایط سرکوب بود ولی چرا در خارج از کشور تا به امروز یک تشکل موفقیت‌آمیز نداشتیم؟ گفت: "باید اعتماد‌سازی کرد چرا که، اعتماد در جامعه  داخل و خارج از کشور وجود ندارد. فراموش نکنید که اعتماد در جوامع مدرن بر پایه‌ی مهارت است. بسیاری از نیروهای سیاسی تفاهم را به معنای عقب‌نشینی می‌بینند. نخستین مسئله این است: تفاهم و پذیرفتن حرف طرف مقابل به معنای عقب‌نشینی نیست و این مشکلی است که سراپای ما را فرا‌گرفته،  ما گریختگانی هستیم که از سازمانی به سازمان دیگر می‌رویم و این گرفتاری بزرگی است که تشکل‌های خارج از کشور را فرا گرفته است."

 

دکتر مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، سومین نفری بود که در این میزگرد نظرات خود را مطرح نمود؛ ایشان با تاکید بر این که انتخابات، اعتراضات خیابانی و دیگر اشکال نافرمانی جامعه مدنی و قانون، همگی در گذار به دموکراسی نقش دارند گفت: "ما با دولت و قوانین استبدادی روبه‌رو هستیم؛ ساختار دولت و قوانین حاکم در ایران نه تنها به رشد دموکراسی در آن جامعه کمک نمی‌کند بلکه جزو موانع اصلی دموکراسی است." او نقش جامعه‌ی مدنی را در چالش ساختار و نظام حاکم سیاسی در کشور مهم دانست و گفت: "در ایران جامعه مدنی به سادگی امکان گسترش پیدا نمی‌کند. جامعه مدنی در ایران توسط دولت سرکوب و مهار می‌شود؛ حق آزادی بیان و تشکیل احزاب و تشکل‌ها وجود ندارد (نظام شبه توتالیتر در آرزوی بلعیدن جامعه مدنی است و با این همه جامعه‌ی مدنی ایران زنده و پویا است). باید اشاره کنم به اینکه، چهار جنبش اجتماعی یا جریان اجتماعی  در جامعه‌ی مدنی که نقش موثری در به چالش کشیدن ساختار سیاسی کشور می‌توانند داشته باشند عبارتند از:

جنبش کارگری و زحمت‌کشان، زنان، اتنیک‌ها و جنبش دانشجویی. هر یک از اینها نقطه قوت و ضعفی دارند؛ به‌طور مثال اگر به جنبش زنان نگاه کنیم، حضور آن به عنوان یکی از اصلی‌ترین و بالنده‌ترین جنبش‌های جامعه مدنی، نوعی آتشفشان زیر خاکستر و چالش‌گر اصلی ایدئولوژی اسلامی حاکم است. در عین حال این جنبش از دو معضل رنج می‌برد که یکی، شکاف بین جنبش زنان در پیرامون و مرکز است (یعنی جنبش زنانی که در تهران و شهرهای بزرگ هست بازتاب‌دهنده موقعیت زنان اقوام مختلف تحت ستم نیست) و دوم، شکاف بین جنبش زنان طبقه متوسط و طبقه کارگر است. (یعنی جنبش زنان چندان بازتاب‌دهنده‌ی موقعیت زنان طبقه کارگر نبوده و بیشتر مطالبات و خواست‌های زنان طبقه متوسط جامعه را بازتاب می‌دهند)."

 ایشان در ادامه گفت: "در مورد جنبش کارگری در مقایسه با سایر جنبش‌ها اما باید بگویم که از یک توانمندی خارق‌العاده‌ای برخوردار است که آن هم به دلیل نقش تعیین‌کننده‌اش در تولید است. اعتراضات کارگری اگر جنبه سیاسی و سراسری به خود بگیرد، می‌تواند کاری را که سایر اعتراضات خیابانی الزاما از پس آن بر نمی‌آیند انجام دهد. اگر جنبش کارگری ایران بتواند وارد اعتصابات سراسری بشود و جنبه سیاسی بگیرد به اصلی‌ترین ابزار برای به چالش کشیدن ساختار سیاسی حاکم و تحول در ایران مبدل می‌شود. یکی از کمبودهایی که امروز در جنبش کارگری با آن روبرو هستیم، مسئله تشکل‌های مستقل کارگری است؛ همین از این روست که حکومت، مبارزات هفت تپه را در نطفه خفه می‌کند و می‌بینیم که با فعالان جنبش کارگری چگونه برخورد می‌کند. طبقه کارگر ایران اما شاید به دلیل موقعیت بسیار دشوار و مستاصل‌کننده‌ای که در آن قرار گرفته است، نسبت به سایرین واقع‌بین‌تر عمل می‌کند و نسبت به خصلت مبارزات خود بیگانه نیست. درست است که در سال ۹۶ با اعتراضات معیشتی گاه به‌شدت تعرضی روبرو شدیم اما چندان با حرکت سازمان‌یافته طبقه کارگر در آن دوره روبرو نشدیم؛ اما بعد از آن در اعتراضات کارگری هفت تپه با مبارزات سازمان‌یافته کارگری روبرو شدیم." 

آقای درویش‌پور همچنین معتقد است که در حال حاضر اعتراضات کارگری در ایران بیشتر حالت دفاعی دارند (مبارزه برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع) و تا زمانی که به مبارزات تعرضی تبدیل نشوند (مبارزه برای بهبود اوضاع) در فروپاشی حکومت تاثیر چندانی نخواهند داشت؛ امری که تغییر توازن قدرت نقش مهمی در آن دارد. ایشان همچنین به جنبش دانشجویی و روشنفکری ایران  اشاره داشت و گفت: "جنبش دانشجویی و روشنفکری از این نقطه قدرت برخوردار است که اصلی‌ترین پتانسیل سلب مشروعیت از نظام در حوزه آموزش، هنجارهای آن و مسائل نظری و توان تولید گفتمان انتقادی را در خود دارد اگر چه در نقد و مشروعیت‌زدایی از ارزش‌های فرهنگی - نظری حاکم، جنبش روشنفکری پرتوان و قدرتمند است اما این جنبش کل جامعه را در بر نمی‌گیرد و حوزه اثرگذاری آن چندان گسترده نیست. به هم پیوستن این چهار جنبش در جامعه‌ی مدنی بسیار کلیدی است تا بتوانیم به دموکراسی گذار کنیم. یافتن نقاط همپوشانی این جنبش‌ها نقش مهمی در پایان بخشیدن به پراکندگی مبارزات کنونی دارد. در خارج از کشور نیز باید برای به هم پیوستن این جنبش‌های اجتماعی تلاش کنیم."

دکتر درویش‌پور معتقد است که باید از دو گفتمان فاصله گرفت و آنها را نقد نمود: یکی گفتمانی که می‌خواهد تحول به دموکراسی در ایران را از طریق اصلاحات از بالا و از طریق انکار اعتراضات خیابانی سازمان دهد (گفتمان اصلاح‌طلبی حاکم) و دیگری گفتمانی که اقتدا و تکیه به دولت‌های خارجی و درپناه آن، آلترناتیو‌سازی را برای هموار کردن گذار به دموکراسی توصیه می‌کند. او حمله و دخالت سیاسی کشورهای خارجی را برای تغییر حکومت ایران نقد کرد و سخنانش را اینگونه به پایان رسانید: "ما باید برای تشکیل بلوک‌بندی‌های سیاسی در خارج از کشور بکوشیم و در عین حال از مبارزات حقوق بشری و مدنی، فعالانه پشتیبانی کنیم. مهم‌تر از همه اما تلاش برای به‌هم پیوستن بخش‌های گونان مبارزات داخل و خارج از کشور در یک پیوند ارگانیک، به جای رویای ایجاد موقعیت هژمونیک برای خویش است."

دکتر نیره توحیدی جامعه‌شناس و پژوهشگر و استاد دانشگاه، مهمان بعدی این بخش از پنل بودند. ایشان در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده گفتند: "بدون جامعه‌ی مدنی قوی و متشکل، امکان ایجاد دموکراسی وجود ندارد. ممکن است قیام صورت بگیرد اما دموکراسی ایجاد نمی شود؛ مانند انقلاب سال ۵۷ یا قیام بهار عربی. جامعه‌ی مدنی که فضای خالی بعد از سقوط شاه  را پر نمود، مذهب و دین بود و تمام نهاد‌های دینی مثل یک حزب عمل کردند؛ آنها هزاران مسجد و آخوند را بسیج کردند و توانستند قدرت را در دست بگیرند و جامعه را به عقب ببرند."

 خانم توحیدی در ادامه این پرسش را مطرح کردند: "وقتی صحبت از دوران گذار می‌کنیم  باید ببینیم که گذار به کجا؟ چه نیرویی می‌تواند  این گذار را انجام دهد و در اینجاست که نقش جنبش‌های مدنی مهم می‌شود و اینکه ما چه ارزیابی از این گذار داریم؟"

 او در ادامه سخنانش گفت: "من تفاوتی  بین مبارزات اعتراضی و صنفی قائل هستم که می‌تواند  بخشی از جنبش کارگران و زحمتکشان باشد اما نمی‌دانم ما در ایران چند تشکل کارگری داریم که آلترناتیو دارد! بیشتر اعتراضات دی‌ماه دفاعی و اعتراضی بود. جنبه‌های تعرضی هم داشت اما به خودی خود به جایی نمی‌رسد. اگر نهادهای مدنی نباشند که مسیر حرکت را به جایی که مطلوب است هدایت کنند، حتی رژیم می‌تواند ساقط شود اما موجب فروپاشی جامعه نیز بشود."

او با تاکید بر تفاوت بین جنبش‌های واکنشی یا تدافعی و جنبش‌های مدنی که  پیش‌رونده هستند گفت: "جنبش زنان از روی عصبانیت و نیازمندی‌هایش نقد نمی‌کند بلکه برنامه دارد. ضمن اینکه برای اعتراضات کارگری احترام قائل هستم و نقش تاثیر گذارشان را باور دارم اما نباید فقط به آن تکیه کنیم. باید تعریف مشخصی از جامعه‌ی مدنی داشته باشیم و اینکه بدانیم چه چشم‌اندازی را در مقابل خودمان داریم."

خانم توحیدی در ادامه گفت: "در جوامع سرکوبگر مثل ایران، جامعه‌ی مدنی اینگونه کنترل می‌شود که بخشی از جامعه علیه بخش دیگری می‌شود؛ سرکوبگری تنها از طریق سپاه و زندان و غیره نیست، در‌واقع در ذهن مردم سلطه را درونی می‌کنند. خیلی‌ها به آن ایدئولوژی و ادبیات و زبان و به اخلاقیات رژیم غالب تن می‌دهند و تحت سیطره آن قرار می‌گیرند.‌"

او در بخش دیگری از سخنانش به این موضوع اشاره کرد که حکومت ایران شمشیر را از رو بسته است و حتی قوانین خودش را هم اجرا نمی‌کند. 

دکتر توحیدی همچنین به این موضوع اشاره داشت که علاوه بر جنبش‌هایی که ذکر شد، یک جنبش عمومی هم داریم که همه جامعه را در بر می‌گیرد. یک نمونه آن، مقاومت عمومی جامعه در پس گرفتن شادی است. می‌بینیم که در جامعه‌ی ایران، لباس‌های شاد پوشیدن، رقصیدن  و شادی کردن، بخشی از مقاومت مدنی در جامعه است که همچنان نقش بازی می‌کند.

 

 در بخش پایانی دومین میزگرد، آقای درویش‌پور به این موضوع اشاره داشت که جنبش‌ها را می‌توان از جنبه‌های گوناگون آن بررسی نمود؛ اشاره به خصلت تدافعی یا تعرضی یک جنبش از منظر دامنه آن بود؛ یک جنبش می‌تواند اعتراضی باشد اما جنبه‌ی ارتجاعی داشته باشد و گفت: "من با اساس بحث دکتر توحیدی موافقم و جنبش زنان ایران را بالنده‌ترین جنبش‌ها می‌دانم. به لحاظ اینکه اقتدارگریز، مسالمت‌آمیز، ضد‌تبعیض و رهایی‌بخش از اقتدار الگوی مردسالاری است و هنجارهای رایج را در همه حوزه‌ها - هم پهنه‌های خصوصی و هم عمومی - به چالش می‌کشد." او با اشاره به این که در تحلیل از جایگاه جنبش کارگری دیدگاهش با خانم توحیدی تا حدودی متفاوت است گفت: "‌عنصر عدالت‌خواهی و رفاه اجتماعی در جنبش کارگری، خواستی است که به یکی از مهمترین مسائل جامعه‌ی ایران می‌پردازد. در جامعه‌ای که ۱۱ تا ۱۴ میلیون حاشیه‌نشین دارد‌ و فقر، گرسنگی، اعتیاد و شکاف‌های طبقاتی در آن  بیداد می‌کند و هرگز در چنین شرایطی قرار نداشته است، طرح مطالبات رفاهی در آن بسیار مهم است. این مبارزات جنبش کارگری است که مسئله رفاه اجتماعی و دستمزد متناسب با استاندارد اجتماعی را پیش‌رو قرار داده است. فکر می‌کنم اگر جنبش کارگری در حوزه فرهنگ‌سازی، بالندگی جنبش زنان را نداشته باشد اما به دلیل موقعیت کلیدی در اقتصاد، تهدید جدی‌تری علیه حاکمیت محسوب می‌شود." او سخنان خود را اینگونه پایان داد: "در عین حال عدالت‌جویی، رفاه اجتماعی، طرح ضرورت ایجاد تشکل و سندیکاهای مستقل یکی از دستاوردهای جنبش کارگری در تقویت جامعه‌ی مدنی است."

 

میزگرد دوم در اینجا با پرسش و پاسخ حاضران در سالن همایش به کار خود پایان داد.

اشتراک در شبکه های اجتماعی