اهم اخبار
news-details

هنرمندان نمی‌میرند


در فیلمی بریده شده از یکی از جلسات دربار، شهبانو، با صدایی لرزان از فرهنگ و هنر کشور دفاع می‌کند. شاه، چنان خشمگین و غضب‌آلود است که همه ساکت و میخکوب می‌شوند. به نظر می‌رسد نظر شاهنشاه متفاوت است. او معتقد است در برابر حمله دشمن از فرهنگ و هنر کاری ساخته نیست و به تمسخر دستش را به نشانه ساز زدن تکان می‌دهد. این صحنه کوتاه، به باور من یکی از کهن‌ترین دوگانه‌های تاریخ این کشور را به کمال در خود خلاصه کرده و بازتاب می‌دهد. پرسش این است: چه چیز ضامن بقای ایران در طول قرن‌ها و هزاره‌های سپری‌ شده بوده؟

یک روایت، شکوه، عظمت و اقتدار ایران را در گروی یک قدرت مقتدر، احتمالا با دولتی متمرکز و ارتش و تجهیزات نظامی کافی می‌داند. قدرتی که بتواند کشور را از گزند دشمنان در امان نگه دارد. برای این گروه، تاریخ ایران در جنگ‌هایش تجلی می‌یابد. در کشورگشایی‌های کوروش و داریوش، در لشکرکشی‌های نادرشاه و آقامحمدخان. ایران مقتدر و پایدار برای اینان، ایرانی متکی به نظامی‌گری و پیروز در جنگ‌جویی است. قهرمانان ملی از نگاه این گروه، سرداران نظامی هستند. از سورنا و آریو برزن گرفته تا نسخه‌های جدیدتر که به زور و زحمت تلاش می‌شود به نام «سرداران ملی» معرفی شوند.

برای گروه دوم اما، نام ایران طنین دیگری دارد. از جنس لطافت اشعار حافظ و سعدی است. خردنامه فردوسی، پندنامه مولوی، داستان‌پردازی‌های نظامی، طنز شیرین عبید، دو بیتی‌های باباطاهر با دوتار خراسان و تنبور کرمانشاه و تار و سه‌تار و سنتور. برای این گروه، جنگ‌ها همه مصیبت بوده‌اند و ویرانی؛ کشت و کشتار و قتل و غارت، به دست مستبدان خون‌خوار و دیوانگان کشورگشا. می‌خواهد ویرانی ایران از پس حمله اسکندر و مغول و اعراب باشد، یا ویرانی هندوستان از پس حمله نادر و قتل‌عام گرجستان از پس یورش آقامحمدخان. 

نمادهای ملی برای این گروه از جنس قداره‌بندها و شمشیرزنان نیستند. اینان به خوبی به یاد دارند که هر عظمت و شکوهی که بر پایه شمشیر بنا شد به چه سادگی دود شد و به هوا رفت. این گروه، فرجام فرّ و شکوه فرمانروایان را در ویرانه‌های «ایوان مداین» دیده‌اند و فراموش نکرده‌اند: اگر ایران زمین، در همان جلال و جبروت حکومتی و نظامی‌اش خلاصه شده بود، در طول این هزاره‌ها، ای بسا صدها بار به کلی نیست و نابود می‌شد. پس اگر رازی در ماندگاری این سرزمین وجود دارد، باید آن را جای دیگری جست. نمادهای ملی و رازهای ماندگاری تمدن کهن ایرانی برای این گروه، اهل فرهنگ و هنرش هستند. آنان که جاودانه می‌مانند و فراتر از حکومت‌ها و سلسله‌ها و جنگ‌ها، تمدن و تاریخ و فرهنگ این سرزمین را نیز بر دوش خود جاودانه می‌کنند.

در این سال‌ها، البته گروهی هم بوده‌اند که مزورانه تلاش کرده‌اند «وسط داری» کنند و سنگ و شیشه را با هم آشتی بدهند که به قول معروف «نه سیخ بسوزد و نه کباب». با روحیه «هم این لازم است و هم آن» آشنایی داریم، اما سرنوشت سال‌ها سیطره این اقتدارگرایی نظامی به خوبی نشان داده که سلاح و فرهنگ با هم سر آشتی نخواهند داشت. والاترین هدف هنر پاک کردن جهان از هرگونه خشونت و نظامی‌گری است و کم‌ترین خصلت نظامیان، سرکوب آن وحدت در عین تکثری است که هنر میان تمامی ملل جهان ایجاد می‌کند. 

آن اختلاف نظر قدیمی که در شکل جدال لفظی میان شاه و شهبانو جلوه یافت، با سرنگونی رژیم پادشاهی نیز به پایان نرسید. بسیاری از آنان که مدعی ستیز با شاه پیشین بودند، خیلی زود نشان دادند که اتفاقا میراث‌داران همان نگرش به تاریخ این کشور هستند. منتقدان خریدهای نجومی تسلیحات در زمان شاه، سال‌ها بعد خودشان دار و ندار کشور را به پای ماجراجویی‌های جنون‌آمیز هسته‌ای و موشکی و منطقه‌ای به باد دادند و درست در همان زمان، نمایش سازهای ایرانی را در رسانه‌های حکومتی را ممنوع کردند؛ قلم‌ها را شکستند و سانسور و خفقان را بر فضای فرهنگ و هنر حاکم ساختند.

سال‌ها پیش، «رضا براهنی» برای رژیم پیشین سرود:
جهان ما
به دو چیز زنده است
اولی شاعر
و دومی شاعر
و شما
هر دو را کشته‌اید
اول: خسرو گلسرخی را
دوم: خسرو گلسرخی را.

این سروده کوتاه به طرز عجیبی هنوز شرح حال ماست. شاید باید ما نیز خطاب به تمام آنانی که با ضرب و زور و تهدید و تطمیع می‌خواهند مشتی چکمه‌پوش را به عنوان چهره‌های ملی و نمادهای وحدت به ما قالب کنند بگوییم:

جهان ما
به دو چیز زنده است
اولی هنرمند
و دومی هنرمند
و شما
هر دو را کشته‌اید
اول: محمدرضا شجریان را
دوم: محمدرضا شجریان را.                                                                                                                                                                                                                                                     

اشتراک در شبکه های اجتماعی