دنیل السبرگ و ادوارد اسنودن که با فاصلهی بیش از چهل سال، یکی در سال ۱۹۷۱، و دیگری در سال ۲۰۱۳ اسناد محرمانهی نظامی و اطلاعاتی آمریکا را برای آگاهی عموم افشا کردند، چندی پیش (در فوریهی ۲۰۱۷) با هم در یک جلسه عمومی، دربارهی انگیزههای خود گفتگو کردند. السبرگ که حالا ۸۹ سال دارد زمانی تحلیلگر مسائل نظامی بود و و در سال ۱۹۷۱ اسناد محرمانهی مهمی از تصمیمهای نظامی آمریکا در جنگ ویتنام را فاش کرده بود. اسنودن که حالا ۳۷ ساله است، در سال ۲۰۱۳، زمانی که برای سازمان سیا کار میکرد حجم بزرگی از اسناد جاسوسی آمریکا را فاش کرد.
اسنودن در صحبتهای خود گفت که بدون وجود کسانی مثل السبرگ، هرگز نمیتوانست عملیات جاسوسی سیا علیه میلیونها آدم معمولی را افشا کند. این اظهارنظر از آن جهت مهم بود که نشان میداد تأثیر کار السبرگ، که حدود ۴۰ سال پیش از او اسناد پنتاگون را افشا کرد، فقط محدود به همان دوره نشد بلکه در زندگی مردم چند دههی بعد هم اثر گذاشت.
تأثیرات بسیاری از کارهای ما اغلب فراتر از آن است که در لحظه به نظر میرسد. یادآوری این نکته از آنجا مهم است که بدانیم کارهایی که میکنیم، حتی اگر نتایج آن به سرعت دیده نشود، میتواند در بلندمدت تأثیرگذار و الهامبخش باشد، و بنابراین ما را به زندگی مبتنی بر اصول اخلاقی امیدوار میکند.
من در سال ۲۰۰۳ شروع به صحبت از «امید» کردم. از اصطلاح «امید» استفاده میکنم زیرا راهی است میان خوشبینی کاذب و بدبینی و نارضایتی، و انفعالی که هرکدام از این دو حس به دنبال خود دارند. در خوشبینی همهچیز بدون تلاش ما محقق میشود و در بدبینی فرض بر این است که این درد و رنج و مصیبت تمامنشدنی است. هردوی اینها ما را دچار انفعالی میکنند که در خانه بمانیم و کاری انجام ندهیم. اما «امید» به این معنی است که آینده پیشبینیناپذیر است و هیچکس نمیتواند دقیقاً بگوید که چه پیش خواهد آمد. اما چیزی که باید بدانیم این است که شاید خودمان بتوانیم بخشی از آینده را رقم بزنیم. «امید» اعتقاد به این است که آنچه انجام میدهیم میتواند مهم باشد و درک این که آینده هنوز نوشته نشده است. این مسئله ما را آگاه میکند که با ذهن باز و دقیق به آنچه میتواند اتفاق بیفتد و نقشی که میتوانیم در آن ایفا کنیم، بنگریم. برای این که بتوانیم نیروی لازم برای دستیابی به این امید را کسب کنیم، باید همواره نگاهی به گذشته داشته باشیم، به تاریخ، به همهی پیروزیها، شکستها، شرایط بغرنج و تمام نقصهایی که در تاریخ دیدهایم.
بسیاری از آدمها فکر میکنند که نتایج اعمال ما یا باید فوری باشند یا این که اصلاً نتیجهای در کار نیست، به این معنی که شما یا موفق میشوید یا شکست میخورید. چنین چارچوبی سبب میشود که بسیاری از افراد درست در زمان ایجاد یک جنبش و کسب پیروزیهایی که در ادامهی آن از راه میرسد، تسلیم شوند و به خانه برگردند. اشتباه بزرگی که همهی ما بارها و بارها دیدهایم.
برای بسیاری از گروهها، جنبشها و شورشها، تأثیرات دومینووار، واکنشهای زنجیرهای، رویکردهای جدید و مثالها از خلال تجربهها به وجود میآیند. هر دورهی کنشگری تجربهای است که نتایج آن میتواند برای سایر موقعیتها کاربردی باشد.
شناخت تاریخ به ما کمک میکند که مسائل را فراتر از زمان حال ببینیم و به ما یادآوری میکند که گذشته به ما ظرفیتی داده تا بدانیم همهچیز تغییر میکند و چشمگیرترین تغییرات اغلب آنهایی هستند که کمتر پیشبینی میشوند. به جنبشهای اجتماعی، بهویژه جنبشهای خشونتپرهیز در یک قرن گذشته، نگاهی بیندازید. به جنبش حق رأی زنان، به جنبش حقوق مدنی سیاهان، به جنبش مدنی مردم هند برای رهایی از استعمار و صدها مثال دیگر که نشان میدهند مقاومت و تسلیم نشدن، یگانه راه مبارزه است. راهی که شاید طولانی باشد و آن قدر در طول آن میزان مشقت و رنج مردم افزایش یابد که این طور به نظر برسد که هدف نهایی هرگز قابل دستیابی نخواهد بود. اما تاریخ نشان میدهد که با تقریب خوبی، همیشه چنین نیست.
**
خشونتپرهیزی، راهبردی است که مهاتما گاندی به کار برد و اولین بار توسط هندیتباران برای اعتراض به تبعیض در آفریقای جنوبی در ۱۱ سپتامبر ۱۹۰۶ استفاده شده بود. گاندی جوان در سفر به لندن با اعتراض زنان برای حق رأی مواجه شد، زنان بریتانیاییای در مقابل پارلمان تظاهرات کردند و ۱۱ نفرشان دستگیر شدند، از پرداخت جریمه امتناع کردند و به زندان افتادند. گاندی که عمیقاً از مقاومت آنها متأثر شده بود، مقالهای با عنوان «عمل از حرف بهتر است» نوشت. خواهر یکی از دستگیرشدگان گفت: «من هرگز از قانونی که دخالتی در تدوین آن نداشتهام پیروی نمیکنم. من صلاحیت دادگاهی را که مجری چنین قوانینی است، نمیپذیرم». گاندی گفت: «امروز تمام کشور به آنها میخندند و فقط تعداد محدودی از مردم در کنار آنها میایستند اما این زنان بدون هیچ واهمهای برای کسب حقوق خود تلاش میکنند. آنها خودشان را متعهد کردهاند که موفق شوند و به حق رأی دست یابند. گاندی فهمید که اگر آنها میتوانند این چنین برای حقوقشان مبارزه کنند، شهروندان هندیتبار در آفریقای تحت استعمار انگلیس هم میتوانند برای حقوقشان بجنگند. ایدهها مسری هستند، احساسات مسری هستند، امید مسری است و شجاعت هم مسری است. وقتی ما این ویژگیها را از خود نشان دهیم، آنها را به دیگران منتقل میکنیم.
هواداران حق رأی زنان در بریتانیا در سال ۱۹۱۸ توانستند حق رأی محدود را کسب کنند و در سال ۱۹۲۸ تمام زنان بریتانیایی از حق رأی برخوردار شدند. این مسئله در الهام بخشیدن به مردی هندی که بیش از ۲۰ سال رهبر جنبشی بزرگ در هند علیه استعمار انگلیس بود، نقشی اساسی داشت. او به نوبهی خود، الهامبخش یک مرد سیاهپوست در جنوب آمریکا شد تا ایدههای او و کاربردهایش را مطالعه کند. بعد از سفر سال ۱۹۵۹ به هند برای ملاقات با جانشین گاندی، مارتین لوترکینگ نوشت: «در حالی که تحریم مونتگمری در جریان بود، گاندی چراغ هدایت ما برای مبارزهی بدون خشونت بود. ما اغلب از او صحبت میکردیم.» روشهای او بعدها توسط جنبش حقوق مدنی در سراسر دنیا توسعه پیدا کرد و به کار رفت، از مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی گرفته تا سوی دیگر جهان در بهار عربی.
**
هدف از ذکر این روایتها این بود که یادآوری کنم کاری که شما انجام میدهید ممکن است بیش از آنچه تصور میکنید برای نسلهای آینده مفید باشد. شما یک دانه میکارید و یک درخت از آن رشد میکند، بعد زمان میوه دادن آن درخت است، سایهی درخت، زیستگاهی برای پرندگان، دانههای بیشتر، یک جنگل، چوب برای ساختن یک گهواره یا یک خانه؟ شما نمیدانید. یک درخت میتواند بسیار بیشتر از شما زندگی کند. بنابراین، گاهی تنها یک ایده میتواند جهان را بسازد. شما کاری را که میتوانید انجام میدهید. بیشترین تلاشتان را میکنید. اما آنچه بعد از آن رخ میدهد تنها به شما وابسته نیست.
اگر یکی از اعضای جامعهی مدنی هستید، اگر اعتراض میکنید، و برای اصولی که دارید وارد کارزار میشوید، باید به قدرت و تأثیرتان اعتقاد داشته باشید. باید به یاد داشته باشید که بزرگترین پیروزیهای ما چیزهایی است که اغلب به سرعت ناپدید میشوند زیرا فراموش میکنیم که آنها وجود داشتند. فراموش میکنیم که تلاش کردیم و برنده شدیم. حتی شکست هم میتواند بخشی از این روند پیروزی باشد، همان طور که لایحهی لغو بردهداری در امپراتوری بریتانیا بارها و بارها شکست خورد اما تفکر اساسی آن گسترش پیدا کرد تا سالها بعد اولین قانون وضع شد و سرانجام این مرحله پایان یافت.
باید یادمان باشد که رسانهها معمولاً داستانهای مستقیم را روایت میکنند، به ندرت به عقب میروند تا کشف کنند پیروزی امروز چطور توسط مردمی بینام و نشان شکل گرفته است. رسانهها معمولاً به شما نمیگویند که چگونه اعتراض گروهی از زنان برای حق رأی، الهامبخش گاندی شد تا یکی از بزرگترین جنبشهای مدنی تاریخ را هدایت کند یا چگونه افشاگری السبرگ، اسنودن را ترغیب کرد تا در طرف حقیقت بایستد.
**
تنها قدرتی که امروز میتواند دیکتاتورها را متوقف کند، جامعهی مدنی است. ما باید به قدرت و با هم بودنمان ایمان بیاوریم و آن را در قلبهایمان حفظ کنیم و یادمان باشد که حتی وقتی موفق شویم، کار ما تازه آغاز خواهد شد. کار ما همیشه این است: ساختن، به یاد سپردن، بازگو کردن، ناامید نشدن. روایت کردن داستانهایی از زندگی و مقاومت روزمره. داستانهایی از بارها زمین خوردن و دوباره برخاستن. داستانهایی از تلاشهای هر روزه و کوچکمان برای ساختن دنیایی بهتر. این بخشی از کاری است که باید انجام دهیم و بدانیم که شاید به نظر برسد که اعمال ما بیفایده بوده و هیچ نتیجهای در بر نداشته اما بیتردید بر آدمهای دور و نزدیک تأثیر گذاشته است.
مقاومتها داستانی طولانی دارند، میلیونها میلیون داستان از مردمی با جنسیتهای مختلف، مذاهب مختلف، و از قشرها و نسلهای مختلف. مردم باید باور داشته باشند که این میلیونها داستان کوتاه، این میلیونها اقدامات کوچک، مقاومتهای کوچک روزانه، مقاومتهای بزرگ گاهبهگاه، همه و همه اهمیت دارند. حتی اگر پیامدهای آنها فوری و مشهود نباشد. اغلب وقتی در یک کار یا هدفگذاری فوری شکست میخورید، ممکن است کل بدنهی نظام را دچار تغییراتی کرده باشید که تغییرات گستردهتر در آینده را اجتنابناپذیر کند. شما ممکن است داستان را تغییر دهید، راهکارها و نمونههایی نشان دهید، یا مشوقی باشید برای فعالان آینده و کسانی که اطراف شما هستند تا در تلاش و مبارزه پافشاری نشان دهند.
اعتقاد به این اصل مهم است. ما نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم. اما گذشته را داریم که الگوها، نمونهها و منابع را در اختیار ما قرار میدهد و داستانهای شجاعت، درخشش، پایداری و شادی عمیقی که در انجام کارهای مهم کوچک یا بزرگ یافت میشود. با داشتن این اطلاعات، میتوانیم از فرصتها بهره بریم و امید را به واقعیت تبدیل کنیم.
ربکا سولنیت نویسندهی کتابهایی همچون این داستانِ کیست؟ درگیریهای قدیمی، فصلهای جدید و مهمترین پرسش است. آنچه خواندید برگردان و بازنویسیِ گزیدههایی از این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Rebecca Solnit, ‘Protest and persist: why giving up hope is not an option’, The Guardian, 13 March 2017.