اپوزوسیونی برای جامعه مدنی!
سالها پیش، یک فیزیکدان مذهبی به نام «راسل استانارد» تلاش کرد پژوهشی را طراحی کند که بر مبنای آن ادعای اثرگذاری «دعا» در بهبود سلامت بیماران به صورت علمی به اثبات برسد. او سرپرستی گروه آزمایشگر را بر عهده دکتر هربرت بنسون (H. Benson) قرار داد. بنسون يک متخصص قلب در مؤسسه پزشکی ذهن و بدن در نزديکی بوستون بود. او نیز پیشتر در نشريه تمپلتون گفته بود که معتقد است «شواهد روزافزونی حاکی از کارآمدی ادعيه در درمانهای پزشکیاند».
دکتر بنسون برای پژوهش مورد نظر، ۱۸۰۲ بیمار قلبی را در شش بیمارستان انتخاب کرد. این بیماران که همگی تحت عمل بایپَس عروقی قرار گرفته بودند به سه گروه تقسيم شدند:
گروه اول که دعا میشدند بدون آنکه خودشان بدانند.
گروه دوم دعا نمیشدند و طبیعتا خودشان هم از چیزی خبر نداشتند.
گروه سوم دعا میشدند و خودشان هم در جریان قرار گرفته بودند.
برای انجام مراسم دعا نیز از سه کلیسا در مینهسوتا، ماساچوست و میسوری کمک گرفته شد. فهرستی از اسامی بیماران را در اختیار نمازگزاران قرار دادند و از آنها خواستند ضمن دعا برای سلامتی این افراد بر روی یک عبارت مشخص تاکید کنند: «برای جراحی موفقيت آميز توأم با بهبود سريع و بازيافت سلامتی بدون دشواری».
نتايج آزمايش در شماره آوریل ۲۰۰۶ ژورنال قلب آمريکا چاپ شد و نشان داد میان گروه اول و دوم هیچ اختلاف مشخصی مشاهده نشده است؛ اما در مورد گروه سوم یک اختلاف آشکار دیده میشد، البته نه به سود بیمارانی که دعا شده بودند، بلکه کاملا برعکس؛ آنها بیشتر از میانگین معمول گرفتار عوارض بعد از عمل شده بودند!
بعدها پزشکان در مورد این نتیجه توضیح دادند که گروه سوم، از آنجا که شنیده بودند یک عده برایشان دعا میخوانند در معرض اضطراب قرار گرفتهاند. اضطرابی که طبیعتا برای بیماران قلبی مضر بوده و نتایج بدی به همراه داشته است.
* * *
طی چند روز گذشته، یک جور کمپین خودجوش میان اهالی پزشکی کشور به راه افتاده است؛ تصاویر انبوهی در شبکههای مجازی نشان میدهد که گروهی از کادر درمانی، با وضعیت ویژه اورژانسی در بیمارستانها، آهنگهای شاد پخش میکنند و میرقصند. بخش عمدهای از جامعه غمزده ما نیز از این شادیهای کوچک به وجد آمد و از تلاش برای حفظ روحیه کادرهای درمانی استقبال کرد؛ و البته همانطور که حتما انتظارش را داشتیم، بخش دیگری از جامعه هم بلافاصله احساس خطر کرد!
تعریف «جامعه مدنی» و «عرصه عمومی»، حوزهای است که بیرون از نفوذ معمول دستگاه بوروکراتیک حکومتی قرار دارد. یعنی جامعه مدنی و حکومت، دو بخش مستقل هستند که به صورت موازی فعالیت میکنند. اما در کشور ما، جامعه مدنی به نوعی حالت «اپوزوسیون» برای سیاستهای فرهنگی/اجتماعی حکومت پیدا کرده است. به صورت متقابل، حکومت نیز خودش را «اپوزوسیونِ جامعه مدنی» تعریف کرده! یعنی هرکجا شهروندان به صورت مستقل و خودجوش دست به ابتکاری میزنند و حرکتی را مستقل از سیاستهای حکومت به راه میاندازند، بلافاصله ابزارهای سیستماتیک یا پیادهنظام حکومتی باید بسیج شوند؛ یا این حرکت مستقیم را سرکوب کنند و یا نسخههای موازی و شبیهسازی شده به رنگ و بوی حکومتی برای آن خلق کنند.
نسخه روضهخوانی برای بیماران به عنوان بدیل جایگزین کمپین رقص و شادی، جدیدترین دستاورد نیروهای «اپوزوسیونِ جامعه مدنی» است. مدتهاست که به نظر میرسد تنها کارکرد پیاده نظام عقیدتی ما همین شبیهسازی جامعهمدنی با یک نسخه حکومتساخته باشد. سربازان گمنام حتما باید در هر سوراخی انگشت کرده و در هر عرصهای ورود پیدا کنند تا جای خالی هژمونی عقیدتیشان احساس نشود. با این حال، در این ابتکار جدید، نکتهای وجود دارد که فقط به «تفاوت در سبک زندگی» یا تفاوت در شیوه «روحیه بخشی» خلاصه نمیشود. بلکه مشخصا میتواند تاثیرات و تبعات جانی به همراه داشته باشد.
کمپین رقص و شادی دو وجه قابل ذکر داشت. نخست جنبه «شاد» آن بود که به سمت روحیه زندگیبخش گرایش دارد. وجه مهمتر این بود که در تمام تصاویر منتشر شده، کادرهای درمانی برای افزایش روحیه خودشان مشغول رقصیدن بودند و نه بیماران! در نسخه جدید اما، فرمول نوحهخوانی روی بیمارانی پیاده شده که بستری هستند و احتمالا با مرگ دست و پنجه نرم میکنند. نتیجه کار، صحنهای است که با دیدن آن حتی فرد سالم هم یک حالت غم و اندوهی پیدا میکند که گرایش به مرگ در آن دیده میشود. چه برسد به این بیماران بینوا که در این تصویر انگار سنگ قبر خودشان را پیش چشم دیدهاند و دارند بر مزار خودشان اشک میریزند! وجه دوم مساله، گوشه چشمی به نتایج آن پژوهش اولیه است. معلوم نیست با چنین روحیهای روند درمانی این بیماران چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد!
اشتراک در شبکه های اجتماعی