انتخابات مجلس یازدهم با سردی برگزار شد. هجوم خبرهای شیوع کرونا فرصت بررسی اتخابات این دور و مقایسه عملکرد حکومت و همچنین رفتار مردم با دورهای پیشین را گرفت. اما بررسی موضوع را نباید کنار گذشت و به ویژه لازم است آن را از زاویه توجه به روند تجدید سازمان در نظام برای برخورد با بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و بحران رهبری دستگاه پیگرفت. این موضوع در عین حال موضوع چشمانداز آینده است، به ویژه در سال تازه.
■ نقشه تنظیم مجلس یازدهم به دست شورای نگهبان و طبعا با تأیید ولی فقیه پیش برده شد. این یک برنامه تکراری بود یا آن را باید حرکتی با کیفیتی ویژه برای تنظیم ساختار قدرت دید؟
مهندسی انتخابات در این دوره به نظر من بیشتر به سمت محدودتر کردن نقش جناح تجدیدنظر طلب و ائتلاف اصلاح طلب -اعتدالی بود. منتهی حذف کاندیداها چندان متفاوت با مجالس نهم و دهم نبود. بنابراین شورای نگهبان که در واقع مجری سیاستگذاری کلان خامنهای است و نهاد ولایت فقیه کارفرمای اصلی آن است، چندان از برنامه تکراری گذشته فاصله نگرفت.
انحصار طلبی یک فرایند دائمی در جمهوری اسلامی است که در یک سیر تکاملی گام به گام حلقه مشارکت را برای خودیها تنگتر کرده و عدهای بیشتری را به بیرون از مناصب قدرت سوق میدهد. با توجه به تضعیف نهادی مجلس و کاهش اختیارات آن در پرتو تقویت مجمع تشخیص مصحلت نظام به عنوان سنای غیرانتخابی، مجلس دیگر اهمیت خاصی در تنظیم سیاستهای کلان نظان ندارد لذا من اراده برای حاکم کردن اصول گرایان با محوریت چهرههای عملگرایی چون محمد باقر قالیباف را تدبیر ویژهای برای تنظیم ساختار قدرت نمیبینم. چون در فضای حاکم بر انتخابات و سردی موجود حتی اصلاح طلبان در حد مجلس ششم امکان حضور در رقابتهای انتخاباتی را مییافتند، باز بعید بود نتیجه انتخابات دستخوش تغییر بزرگ و معناداری شود. اما بدین معنی میتوان کیفیت ویژه را لحاظ کرد که نظام بازگشت اصلاح طلبان به قدرت را رد کرد و تصور اینکه دولت روحانی و قدرت گرفتن اعتدالیها پلی برای تسخیر دوباره مجلس و قوه مجریه توسط اصلاح طلبان است، رد شد. نظام اراده جدی دارد که چهرههای اصلی آنها به سیاست ورزی غیررسمی تبعید شوند و چهرههای محافظه کار و رده پایین آنها در حاشیه ساختار قدرت فعالیت کنند.
■ این نظر مطرح شده بی آنکه به صورتی روشن مستند شود: رژیم وارد دوره گذار به مرحله پس از خامنهای شده است. شما چه فکر میکنید؟ آیا شما هم معتقدید که اکنون در چنین دورهای به سر میبریم؟ تصور میکنید سال ۱۳۹۹ سال تحولات لولایی خواهد بود؟
من موافق این تحلیل نیستم. نظام هنوز وارد این مرحله نشده و خامنهای در موقعیتی محوری به مانند سابق قرار دارد. ممکن است برنامههایی برای جانشینی مد نظر باشد. اما هیچ قرینه قابل اتکایی وجود ندارد که عمر خامنهای تا حد مجلس دوازدهم ادامه نیابد.
روند تحولات چه در درون حکومت و چه در جامعه باعث میشود حداقل تا سال ۱۴۰۰− در صورتی که نظام سیاسی زمینگیر نشود و اقتدار خود را حفظ کند − به نفع چرخش قدرت به سمت اصول گرایان باشد. تمایل بخش مسلط در درون ساختار قدرت به همگرایی بیشتر در صفوف اصول گرایان، حذف صددرصد نیروهای مردد و ناهمراه است. همچنین نوعی انتقال نسلی نیز کم کم ناگزیر میشود.
در جامعه هم روگردانی نیروهای معترض از وضع موجود و از ظرفیت سازوکارهای نظام برای تغییرات، و انتقال مرکز ثقل توجهات به بیرون از نظام سیاسی، چه به لحاظ گفتمانی و چه به لحاظ سیاسی، باعث میشود تا عملا امکانی برای رونق پیدا کردن نهادهای انتخابی ایجاد نشود و اساسا از دید بخش مهمی از جامعه واجد ارزش تلقی نشوند. نظام نیز در مواجهه با فشارهای سنگین داخلی و خارجی وعدم کارایی جناح میانه رو تصیم گرفته است که مقاومت کرده و به سمت مصالحه نرود، ازاینرو منسجم کردن بلوک قدرت با میدان دادن بیشتر به جناج بازها مورد توجه قرار گرفته است
■ گمانهزنیها درباره آینده رژیم در نوسان هستند از جمله میان تصور از روی کار آمدن سرداران تا حکومتی با همین شکل و شمایل کنونی اما با یک رهبر تازه. شما چه احتمالی میدهید؟
من موافق این تحلیل نیستم که جمهوری اسلامی به سمت یک حکومت میلیتاریستی تمام عیار میرود؛ از ابتدای انقلاب تا کنون سپاه پاسداران نهادی کلیدی در قدرت و سیاست بوده است. نفوذ این نهاد فقط در مداخله فرماندهان آن در فراگردهای سیاسی نبوده است، بلکه نیروهایی از سپاه خارج شده و وارد نهادهای اجرایی و تقنینی شدهاند. این روند اتفاق جدیدی در جمهوری اسلامی نیست. ممکن است کمی اندازه آن بیشتر شده باشد.
تعداد نمایندگانی مجلس یازدهم سوابق عضویت در سپاه و یا نهادهای اطلاعاتی و انتظامی را دارند، چندان تفاوتی با مجالس از دوره هفتم به بعد ندارد.
نظام کمابیش شکل و شمایل فعلی را ادامه میدهد و در برابر تغییرات در سیاست داخلی سرسختانه مقاومت خواهد کرد. در سیاست خارجی منتظر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا میماند.
مسئله جانشینی رهبر میتواند حداقل برای یک دوره زمانی کوتاه مدت معادلات را تغییر دهد، اما فعلا دلیلی وجود ندارد که این اتفاق بزودی و مثلا تا سال ۱۴۰۰ رخ بدهد. به نظرم این فضاسازیها بیشتر جریان سازی سیاسی محافل نزدیک به روحانی و اصلاحطلبان است تا با هراس افکنی نسبت به گسترش نظامیگری از زاویهای سلبی و ترجیح بد به بدتر افکار عمومی را با پروژههای خود همراه کنند که البته تا کنون موفقیتی نداشتهاند.
مسئله اصلی نظام بیرون از مدار داخلی، نحوه مهار نارضایتیهای داخلی است که بهمانند گلوله برفی سقوط کرده از بالای ارتقاعات در حال بزرگ شدن است؛ اگر این چالش بزرگ حل شود، نظام در مجموع میتواند گذار از رهبری خامنهای به رهبر جدید را انجام داده وبعد از یک دوره زمانی نوسان به ثبات برسد.
اما باز تاکید میکنم که نمیتوان مرگ خامنهای را اتفاقی زودهنگام تصور کرد و رفتار نظام بگونهای است که چنین باوری وجود ندارد و تصور میشود فعلا رهبری رژیم در شرایط با ثباتی به سر میبرد.
■ پیشبینیتان در مورد حرکتهای جامعه چیست؟ مردم منفعل و نظارهگر خواهند بود؟ به تغییرات واکنش نشان خواهند داد و به صورتی از آن برای ابراز تقابل خود با دستگاه بهره خواهند گرفت؟ طبقات مختلف چه واکنشهای متفاوتی خواهند داشت؟
به نظر من به موازات گسترش ابرچالشها در کشور و گسترش ناکارآمدی حکومت و بخصوص مدیریت بحران، حرکتهای اعتراضی بیشتری رخ میدهد.
سهل انگاری فاجعه بار حکومت در کنترل شیوع کرونا در کشور، به نظرم اراده برای تغییرات ساختاری در کشور را قوت بخشیده است و بخش بیشتری از مردم را به این نتیجه رسانده که جمهوری اسلامی نه تنها پاسخگوی نیازهای جامعه نیست، بلکه مشکل بزرگی است که باید هرچه زودتر برای جاگیزینی آن اقدام کرد. این اتفاق شوک آور به شکل تجربی به بن بست رسیدن نظام را در برابر دیدگان مردم قرار داد.
تجزیه و تحلیل دادههای انتخابات مجلس یازدهم گویای روی گردانی بخش خاکستری و سیال جامعه از نظام و و ریزش ملموس پایگاه اجتماعی نهاد ولایت فقیه است.
به نظر من موفقیت تحریم هدفمند انتخابات، راه را برای پیوند خوردن اعتراضات با انگیزههای معیشتی و سیاسی را مساعد ساخته است. افق آینده حرکتهای اعتراضی به سمت نزدیکی و تحول به برخورد کنشی و سازماندهی است.
به نظر من مردم منفعل نخواهند بود، اما بیشتر از آنکه بخواهند به تغییرات در درون ساختار حکومت و رویارویی جناحهای حکومتی واکنش نشان بدهند، به دنبال فعال کردن بازی در بیرون از حکومت هستند.
نیروهای اپوزیسیون در موقعیت نقش آفرینی بهتری در مقایسه با قبل قرار گرفتهاند. اندک خللی در فضای پلیسی، نیروهای سیاسی و اجتماعی بزرگی را در داخل ایران آزاد میکند، نیروهایی را که در فراسوی اصول گرایی و اصلاح طلبی خواهان تغییرات بزرگ و ساختاری سیاسی هستند.
ایران در شرایط گذار انقلابی قرار گرفته است. البته اگر مسئله جاشینی رهبری جدی شود و گزینه جایگزین باعث نگرانی جامعه شود، امکان واکنش وجود خواهد داشت. منتهی لازمه آن واکنش اولیه از سوی بخشی از خودیهای نظام و یا به حاشیه رانده شدهها است.
در مجموع ما با شرایط پیچیدهای مواجه هستیم که نمیتوان آن را با ساده سازی تحلیل کرد. عاملها بیشتر از گذشته شده، تحولات سرعت بیشتری گرفته و عدم قطعیت ناشی از تعاملها و رقابتهای آنها گمانه زنی پیرامون آینده را دشوار ساخته است. اما تمایل طبیعی جناحهای حکومتی و بخصوص رویهای که اصلاح طلبهای در دهه ۱۳۹۰ عمدتا در پیش گرفتند، این احتمال را ضعیف میکند که آنها به سمت تقابل با برنامه بخش مسلط قدرت بروند. بنابراین واکنش مردم به سمت تقابل با کلیت نظام کشیده خواهد شد.
در حال حاضر توجه نیروهای خواهان تغییر و اکثریت جامعه به اتفاقات درون بلوک قدرت نیست. آنها در انتظار شکل گیری جنبش اجتماعی بزرگی هستند که با عبور از جمهوری اسلامی، نهادهای حاکمیتی جدیدی ایجاد کند. تحولات درون بلوک قدرت اگر ظرفیتی در این مسیر ایجاد کند، آنگاه ممکن است مورد توجه قرار بگیرد.
■ رژیم روابط خود را با خارج، به ویژه با آمریکا، چگونه تنظیم خواهد کرد؟
به نظر من حکومت راهی جز توافق جدید با دولت آمریکا ندارد و استمرار نرمش قهرمانانه گریزناپذیر است.
با توجه به تغییر موازنه قوا بین حکومت- ملت و تشدید نارضایتیها که ارتباط تنگاتنگی با کاهش قدرت مالی و اقتصادی نظام دارد، ادامه تحریمهای سنگین آمریکا ریسکهای بزرگ و کنترل ناشدهای دارد. البته چون ذات توافق مبتنی بر رضایت دوطرفه است بعید است دول ترامپ هم در تواقق محتمل به همه خواسته هایش دست پیدا کند.
اما شرایط فعلی مذاکرات و خواستههای دولت ترامپ قابل اجرا و پذیرش برای مقامات تهران نیست و حکومت نمیتواند بهای سنگین آنها را پرداخت کند. ازاینرو هدف مقاومت فعلی و روی گردانی از مذاکره و انجام کارهای ایذائی و تهاجمی محدود و کنترل شده، تغییر شرایط گفتوگو است.
تجربه سال ۹۸ نشان داد که اروپا نمیتواند مشکل را حل کند. روابط با اروپا نیز با خطای محاسبه برسر تاثیر کاهش تعهدات برجامی و رساندن آنها به نقطه صفر تیره شده است. علاوه بر آن موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی به میزان نه چندان زیادی افت کرده و چشم انداز پیش رو نشانگر روند نزولی است. بنابراین هدف پوشیده تلاشهای نظامی و دیپلماتیک و تماس با میانجیها پیدا کردن زمان بهینه برای آغاز گفتوگوها است
اما با توجه به آرایش قوای سیاسی در آمریکا و امید به شکست ترامپ، الویت اول نظام است که 8 ماه تاب بیاورد و سپس بر اساس نتیجه انتخابات تصمیمش را بگیرد. ناکامی ترامپ خواست تغییر شرایط مذاکره را ساده میکند. اما در صورت تداوم ریاست جمهوری ترامپ، دیگر اطمیان حاصل میشود که طرف مقابل حداقل برای توافق یک ثبات چهار ساله دارد البته در صورتی که سیاستهای تهاجمی و دفاعی جمهوری اسلامی چاره ساز نبوده و نتواند فشار تعیین کنندهای به دولت آمریکا بیاورد، ممکن است نه تنها شرایط مذاکره در چارچوب ملاحظات نظام تغییر پیدا نکند، بلکه مجبور شوند امتیاز بیشتری بدهند.
همانطور که تاریخ به ما گوشزد میسازد: جمهوری اسلامی همیشه در بدترین شرایط تن به توافق داده است.