هدف این نوشته افزودن نکتهای به تحلیل بدیع و آموزنده آقای جلال ایجادی در مقاله «روانپریشی آیتالله خامنهای، جن قرآنی، قدرت سیاسی در جامعه دینی» است. نکته مورد نظر این است که میبایست روانپریشی رهبران سیاسی مستبد و مطلق اندیش را از روانپریشی افراد عادی مجزّا کرد. چرا که تبین روانپریشی دیکتاتورها کار نقّادان سیاسی، اجتماعی و تاریخی است، حال آنکه تشخیص و مداوای روانپریشی انسانهای دیگر تخصص روانشناسان و روانپزشکان است، سخنرانی اخیر خامنهای در باره تبانی جن و انسان علیه ولایت فقیه مورد اعتراض و تمسخر ناظرین مذهبی و عرفی قرار گرفته. ناظرین مذهبی تفسیر او از آیه قرآن را غلط میدانند و به عوام فریبی و استفاده ابزاری از اسلام متّهمش میکنند و ناظرین عرفی او را جاهل و دروغگو مینامند و مورد طنز و تمسخرش قرار میدهند. یک نویسنده مطّلع و تیز بین در نقد سخنان خامنهای مینویسدکه او «دو گزاره خبری و شرطی در باره ادّعای تولید ویروس کرونا توسّط آمریکا ارائه میکند» و میکوشد که با استفاده از منطق و خلع مدرک ادّعای او را نفی کند. اینگونه برخورد قابل احترام با مهملات افسار گسیخته آخوندی مثل این است که با یک فارسی زبانی که چینی نمیداند چینی صحبت کنیم و انتظار داشته باشیم که سخن ما را بفهمد و تحت تاٌثیر منطق آن قرار گیرد. واکنشهای فوق به اباطیل خامنهای بیانگر نفرت و خشم اکثریت بزرگ مردم ایران از فاشیسم مذهبی حاکم بر میهن ما است ولی آ نچه که باید مورد توجّه تحلیل گران قرار گیرد این است که خامنهای، چون خمینی، استالین و هیتلر، مبتلا به جنون قدرت شده و نفی و نقض واقعیّات برایش امری عادی است.
تیتر این مقاله ترجمه تیتر کتاب ذیل است:
Muriel Mirak-Weissbaxh, Madmen At The Helm: Pathology and Politics in the Arab Spring, Ithaca Press, 2012
مجانین بر اریکه قدرت: آسیب شناسی سیاست در بهار عرب
نگارنده نقدی بر این کتاب نوشتم که در تاریخ ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۲ در ستون مقالات تارنمای بی بی سی و بعد هم در بخش مقالات گویا منتشر شد.
در این کتاب نویسنده کارنامه زندگی سیاسی معمر قذافی، حسنی مبارک، زین العابدین بن علی، علی عبدالله صالح و بشار اسد را مورد بررسی قرار میدهد و نتیجه میگیرد که هر پنج دیکتاتور چنان مبتلا به جنون قدرت به معنای بریده گی از واقعیات سیاسی و اقتصادی جوامع خود بودند که وقتی در برابر قیام فراگیر مردم قرار گرفتند عکس العمل آنها ترکیبی بود از ناباوری، شگفت زدگی، توطئه پنداری، انکار نارضایتیها و در نهایت توسل به خشونت. نویسنده به جمهوری اسلامی اشارهای نمیکند ولی ایرانیان علاقمند به امور سیاسی و اجتماعی این کتاب را آموزنده خواهند یافت.
این جمله معروف جان امریچ ادوارد اَکتون، پژوهشگر و سیاستمدار قرن نوزدهم بریتانیا، که " قدرت فساد ساز است و قدرت مطلق، فساد مطلق ساز" به همه زبانها ترجمه شده و روزی نیست که در اقصا نقاط جهان تکرار نشود. در یک قرن اخیر روانشناسان و روان پزشکان از جان امریچ ادوارد اَکتون فراتر رفته و این بینش را مطرح کردهاند که در رفتار و کردار و گفتار مستبدین برخوردار از قدرت مطلق، علائم جنون دیده میشود، جنون به معنای بریدگی از واقعیتها در حدی که حکمرانی آنان برای جامعه فاجعه بار میشود. از ویژهگیهای رهبر مبتلا به جنون قدرت خود شیفتگی و اعتقاد مبالغه آمیز به توانائیهای خویش است. او میپندارد که همه خواستههایش قابل اجرا است و مخالفین و منتقدین خود را منحرف یا دشمن میداند. او میخواهد که مردم هم او را بپرستند و هم از او بترسند. برای مجانین بر خوردار از قدرت مطلق قلب واقعیت و افسانه سازی چنان عادی میشود که به اباطیل خود باور دارند. مجانین سیاسی خود را افرادی ما فوق بشر میدانند و انتظار دارند که دولتمردان و رسانهها در توصیف شخصیت و اهمّیت آنان هیچ حد و مرزی قا ئل نباشند.
یکی دیگر از ویژهگیهای رهبران مبتلا به جنون قدرت این است که برای توجیه یا مبالغه تصمیمات خود وضعیت سیاسی و اقتصادی پیش از رسیدن به قدرت را چنان تحریف میکنند که تاریخ گذشته تبدیل به اوهام و خیالات میشود و در رابطه با پیامد عملکرد خود چنان با اطمینان و خوش بینی سخن میگویند که گوئی سازنده بهشت موعوداند. به بیان دیگر، مجانین قدرت تاریخ را تبدیل به دروغها و حکایات ابزاری میکنند وچنان نسبت به تحولات آ ینده مطئنند که گوئی از زیارت آینده باز گشتهاند. این روند بر خورد با گذشته مجانین قدرت را برمیانگیزد تا بطور مستمر نهادهای تبلیغاتی و گزافه گوئی خود را گسترش دهند و هر نوع بدیل توصیفی یا تحلیلی از گذشته و حال و آینده را که مغایر با ادعای خود مییبینند با تهمت انحراف، گناه یا خیانت سرکوب کنند.
تقابل خامنهای و شرکا با جهان غرب ارتباطی با حفظ استقلال ملّی یا انصاف در روابط تجاری و اقتصادی ندارد بلکه این ضدّیت با ارزشهای فرهنگی و اجتماعی مدرن است که غرب ستیزی را تبدیل به هویّت ولایت فقیه کرده است. رفتار رژیم با زنان آزادیخواه وحشیانه ترین بیانگر این واقعیّت است. آخوندهای حاکم مدّعیاند که زنان ومردان کشور باید در روابط خود از عادات و معیارهای قبیلهای ۱۴۰۰ سال پیش پیروی کنند. وقتی که مبلّغین این جهالت سیاست، قضا و فرهنگ جامعه را کنترل میکنند، نتیجه فاشیسم مذهبی و تسلّط مجانین قدرت بر کشور میشود، مجانینی که برای حفظ موجودیّت خود هیچ محدودیّتی قائل نیستند. این تصوّر که میتوان با مجانین قدرت گفتگوی منطقی داشت کابوسی است که گهگاه در قالب رویا مطرح میشود.
نکته مهمی که نیاز مبرم به توجّه فعّالین و تحلیلگران ایرانی معتقد به دموکراسی و حقوق بشر دارد این است که برای رهائی از فاشیسم ولایت فقیه باید از روانکاوی فردی مجانین قدرت فراتر رویم و نقش فرهنگ سیاسی نا آشنا بامدارا و کثرت پذیری را به نقد بکشیم.