در خصوص خلقیات و رفتارهای ایرانیان، هم نخبگان جامعه و هم مردم معتقدند که خلقیات ما دارای ضعفهایی است. از جمله این خلقیات که به صورت تاریخی در ایرانیان دیده میشود، خودخواهی و خودمداری، عدم توجه به خیرجمعی و منفعت طلبی، انتقادناپذیری، عدم شفافیت و دروغ گویی، غلبه احساسات بر خردورزی، ضعف در کار جمعی، تملق و چاپلوسی است.
با توجه به اینکه این خلقیات، قرن ها است که در رفتار ایرانیان وجود دارد آیا میتوان گفت ایرانیان بالذات، دارای خلقیات ناپسند هستند و ایرانی جماعت مثلا ذاتا خودمحور و منفعت طلب است یا ذاتا برای انجام گرفتن کارش دروغ میگوید یا تملق میکند؟
پروژه فکری ـ تحقیقاتی مقصود فراستخواه جامعه شناس و استاد دانشگاه در پاسخ به همین سوال است. وی در کتاب «ما ایرانیان» خود به این سوال اساسی پاسخ گفته است. فراستخواه بر این باور است که خلقیات منفی در ایرانیان، نه ذاتی بلکه نهادی و ساخته موقعیتها و ساختارهای کلان مانند عملکرد نهاد دولت و استبدادی بودن آن، نهاد مالکیت، مناسبات نهاد دین با مردم، نهاد فرهنگ و همچنین پرحادثه بودن تاریخ ما و کشاکش مدام نخبگان بر سر قدرت در طول تاریخ ایران است. وی همچنین معتقد است موقعیتها هستند که خلق و خوهای خوب یا بد را میسازند، زیرا افراد و گروهها در هر موقعیتی رفتارهای متفاوتی از خود بروز میدهند. به عنوان مثال، تداوم قرنها حاکمیت استبداد در ایران سبب شده ایرانیان برای بقای خود دست به تملق و چاپلوسی و یا دروغگویی از سر ترس یا منفعت بزنند و یا تاریخ و جغرافیای پرمصیبت ایران، ایرانیان را دچار غلبه احساسات و درون گرایی و انفعال کرده است.
مقصود فراستخواه در گفتوگو با دیدارنیوز مبتنی بر پروژه فکری خود به این سوال که خلقیات و رفتارهای ناپسند جامعه ایرانی چگونه شکل گرفته و چه تاثیری بر شکل گیری وضعیت نابسامان فعلیشان دارد، پاسخ میدهد.
مردم در هر موقعیت، رفتارهای متفاوتی بروز میدهند
فراستخواه در ابتدای سخن، فرض ذات محور بودن خلقیات را نادرست دانست و گفت: نمیتوان گفت ملتها روح و ذاتی دارند که مختص به آنهاست و در مورد ایرانیان هم نمیتوان بر اساس ذاتی بودن خلقیات، وجود عدم اعتماد در بین مردم و یا توجه نداشتن به منافع دیگران و خودخواهی آنها را تحلیل کرد. از نظر من موقعیتها و شرایط زیست تاریخی، موقعیتهای ساختاری، رویدادها و نهادهای موجود در تاریخ ایران مانند نهاد دولت و قدرت، مناسبات اقتصادی، محیط حقوقی و… شرایطی را فراهم آورده که ایرانیان توجه کمی به خیر عمومی داشته باشند؛ نه اینکه ایرانیان ذاتا خودخواه و منفعت طلب باشند. آنها بر حسب شرایط، از خود روحیات متفاوتی نشان میدهند. برای مثال در زلزله کرمانشاه، مردم ۲۰۰ میلیارد تومان کمک مالی کردند، بنابراین مردم یک همبستگی اقتضایی دارند. یعنی بر حسب شرایط پیش آمده رفتار میکنند؛ بنابراین ویژگیهای تاریخی یک سرزمین و وضعیت نهادها در این تاریخ تاثیر مهمی بر خلقیات افراد دارد، به ویژه اینکه تاریخ ایران، تاریخی بسیار طولانی است و یکی از دلایل عدم پیشرفت تاریخی ما نسبت به کشورهای دیگر و همچنین دشواری حل تضادها و نابسامانیهای ما در مقایسه با کشورهایی که تاریخهای کوتاهتر مثلا ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال دارند، همین طولانی بودن تاریخ مان است.
وی افزود: در توضیح اثرگذاری موقعیتها بر خلقیات ایرانیان میتوان به مساله اهمیت جغرافیا و موقعیت ژئوپلیتیک و ژئوکالچر پیچیده ایران و همچنین بحث تراکم جمعیت و تاثیر آن بر ویژگیهایی چون واگرایی یا میل به نزدیکی و انسجام اشاره کرد. ایران از حیث موقعیت سرزمینی و تراکم جمعیت در هر کیلومتر مربع، بسیار کم تراکم و پراکنده بود؛ در حالی که مثلا در ژاپن در هر کیلومتر مربع چند صد نفر زندگی میکردند، این نزدیکی و تراکم، انسجام و گفتوگوی بین مردم را ممکن کرده، در حالی که در ایران، فاصله زیاد و پراکندگی روستاها و شهرها مردم را از هم دور کرده و مفهوم خیر عمومی را بی اثر میکرد.
فراستخواه ادامه داد: در کنار این پراکندگی، استبدادی بودن نهاد قدرت و زمینه قانونی و حقوقی که چنین ساخت و نهادی ایجاد میکند نیز تاثیر بسزایی در خلقیات ما و رغبت اندکمان به مشارکت اجتماعی دارد. در تاریخ ما همواره مشارکت، دشوار و پرهزینه بوده است.
ما ایرانیان بی اعتماد بههم!
مقصود فراستخواه در ادامه صحبت خود به ژانوسی بودن چهره جامعه ایران اشاره کرد و گفت: جامعه ایران دو چهره دارد: یعنی میل به زندگی، رشد، بقا و امید دارد اما در عمل میبینیم که به دلیل وجود ساختارهای معیوب و ناکارآمد، امکان به دست آوردن آنها را ندارد و دچار پس افتادگی و نشانههای نگران کننده شده است. به عنوان مثال، ریا یکی از آفتهای جامعه ماست، این اخلاق ناپسند هرچند همواره در جامعه ما وجود داشته، اما در طول ۴۰ سال گذشته و به دلیل غلبه ایدئولوژی و حاکمیت دینی بر تمام شئونات زندگی اجتماعی سبب شده که افراد به آن چیزی که نیستند و یا حتی اعتقادی به آن ندارند تظاهر کنند، در چنین فضایی ریا، تزویر و مقدس مآبی رشد میکند.
فراستخواه در خصوص عدم وجود اعتماد در بین ایرانیان گفت: اعتماد در یک جامعه ارگانیک شکل میگیرد؛ زیرا مفهوم آن به معنی اعتماد یک فرد به فرد دیگر نیست، منظور اعتماد هر کسی به «دیگریِ» تعمیم یافته است یعنی مثلا من بتوانم با آسودگی و اعتماد، چک مبادله کنم، به پول ملی باید اعتماد کنم، به نشان استاندارد اعتماد کنم، و به نهاد انتخابات دلبستگی و اعتماد داشته باشم. در جامعه ما همدلی و اعتماد وجود ندارد و سرمایه اجتماعی پایین است. فقدان مدیریت صحیح و نظام تدبیر، ساخت قدرت غیردموکراتیک و توسعه نیافته و محیط حقوقی نامناسب از مهمترین عوامل به وجود آورنده این بی اعتمادی هستند.
نقش آموزش و پرورش در تربیت افراد خودخواه
فراستخواه در بررسی تاثیر نهادها بر خلقیات افراد به واکاوی عملکرد آموزش و پرورش در ساخت جامعهای بی اخلاق و افرادی با خلقیات ناپسند پرداخت و در این رابطه گفت: مشکل اساسی در نظام آموزشی ما، آموزش و پرورش ایدئولوژیک است. وقتی ایدئولوژی دولتی بر نظام آموزشی، غالب میشود، سیاست رسمی و حکومتی بر دانشگاه، مدرسه، برنامه درسی و آموزش و پرورش سیطره پیدا کرده و دانشگاه به مستعمره دولت، و مدرسه به قلمرو بوروکراسی حکومتی بدل میشود. غلبه ایدئولوژی و کنترل از بیرون، آموزش و تربیت را از سرشت واقعی خود تهی کرده و توان خودتنظیمی را از آن گرفته است.
وی افزود: تعجبی ندارد که بچههای ما خودخواه و خودمدار هستند؛ وقتی که با ورود به مدرسه خلاقیت از آنها گرفته شده و صورتهای خیال در آنها سرکوب میشود. تخیلهای خلاق، مرکز علم، هنر، معرفت، مشارکتهای اجتماعی و اخلاق هستند و افراد با تخیل خلاق است که اخلاقی میشوند؛ یعنی وقتی بتوانند درد و رنج دیگران را تخیل کنند متوجه میشوند که نباید دیگران را رنج دهند؛ اما وقتی خیال سرکوب شود، نه محنت دیگران فهم میشود و نه هنر و اکتشاف علمی، امکان ظهور مییابد. وقتی که از نهادها تخصص زدایی شده و همه چیز در تسخیر سیاست قرار میگیرد، معلم و مدرسه نیز عرصهای برای اثر گذاری مثبت ندارد. بچههای ما خودخواهاند، چون در شیوههای تدریس، نمره تنها به فعالیت فردی و حفظیات بچهها تعلق میگیرد بنابراین از آنجا که افراد در سن رشد و در طی آموزش، اجتماعی میشوند، مناسک گرا شدن آموزش و پرورش و برگزاری مسابقات و مناسک مختلف نمره محور، شیوههای تدریس و نمره دادن ـ اینکه حفظ کن، نمره بگیر ـ افرادی تحویل جامعه میدهد که تنها به فکر کشیدن گلیم خود از آب هستند. وقتی بچههای ما تنها رقابت فردی انجام میدهند و هرکس تلاش میکند که خودش نمره عالی بگیرد و عکسش به عنوان رتبه برتر مسابقه یا کنکور و المپیاد آویزان شود، مشخص است که نوعی حافظه محوری با گرایش خودمداری و فردگرایی افراطی که افراد تنها به فکر منافع خود هستند به وجود میآید.
فراستخواه ادامه داد: اگر اسلوب آموزش ما به گونه دیگری بود، افراد بهتری تحویل جامعه میدادیم. ما در ایران دهه ۴۰ و ۵۰ مدرسهای به نام فرهاد با مدیریت خانم توران میرهادی داشتیم. در این مدرسه رسماً اعلام شده بود رقابت وجود ندارد و آنچه مهم است و بچهها آن را تمرین میکنند همکاری و ارزشمندی کمک به دیگران، گفتوگو با دیگران و فعالیت جمعی است.
وی افزود: در حال حاضر ما سبکهای آموزشی در اسکاندیناوی، فنلاند، دانمارک، نروژ و سوئد داریم که گفته میشود «تربیت کودکی با صد زبان» یعنی شیوه آموزشیشان به گونه ای است که فردی با صد زبان تربیت میکنند ـ زبان هنر، علم، عشق، موسیقی، اسطوره و مهارتهای اجتماعی ـ کودکانی که در سن رشد چنین آموزشهایی دریافت میکنند، کثرت گرا میشوند و میآموزند با هر کس به چه زبانی سخن بگویند، یاد میگیرند با قصاب و آهنگر و مادرشان به سه زبان مختلف صحبت کنند. این نوع آموزش به معنی وجود دموکراسی، توان گفتوگویی، توجه به خیر عمومی و پرهیز از منفعت طلبی، اعتماد و وجود سرمایه اجتماعی در جامعه است. به عنوان مثال فرد میداند که منافع فردی او در گرو نفع رساندن به دیگران است. یک معلم میداند اگر دانش آموزان خلاق، متفکر و مکتشف تربیت کند در واقع هم شأن و منزلت حرفه خودش را ارتقا داده و هم با تربیت دانش آموزانی که در آینده به جامعه خدمت میکنند، خود نیز منتفع میشود.
رتبه نگران کننده ایران در بررسی موسسه گالوپ
مقصود فراستخواه در توضیح دلایل وجود احساسات منفی در میان ایرانیان گفت: طبق نتایج تحقیقات صورت گرفته طی سال گذشته، جامعه ایران در حالی طی کردن روندی فرسایشی در مولفههایی چون اعتماد اجتماعی، پیوند، همدلی و مشارکت است که این روند خود نتیجه فقر، افزایش خودخواهی و منفعت طلبی در بین مردم و بی ثباتی کشور در اثر رویکرد ایدئولوژیک نظام سیاسی است.
وی افزود: موسسه گالوپ که موسسه پیمایش بین المللی و مخفف کلمه Global Emotion Report است، در سال ۲۰۱۹ گزارشی با این پرسش که «هیجانات عاطفی، احساسی و هیجانات منفی و مثبت ملتها طی ۲۴ ساعت در کشورهای مختلف چقدر بوده» تهیه کرد. طبق این گزارش، در بین کشورهایی که طی ۲۴ ساعت بیشترین تجربههای هیجانی منفی را داشتهاند، ایران پنجمین کشور است. مردم ایران علیرغم اینکه شادی طلب هستند، چنین رتبه نگران کنندهای از حیث تجربه احساسات ناخوشایند دارند. چنین رتبهای نتیجه وجود بی ثباتی، فقدان امید به آینده، تنشهای مدام ایران با کشورهای منطقه و جهان و میل به مهاجرت است. کثرت این احساسات منفی به نوبه خود تولید خشونت، پرخاشگری، تلاش برای بیرون کشیدن گلیم خود به هر قیمتی و کلک و فریب در جامعه میکند. ملت کانادا با ملت آفریقای جنوبی، برزیل، کره جنوبی، مالزی، ژاپن و یا ایران، تفاوتی ندارد، آنچه عملکرد و خلقیات بهتر آنها را رقم زده انباشت تربیتها و مدیریتهای صحیح و نهادینه شدن مفاهیمی مانند خیرجمعی در طول تاریخ آنهاست.
سیطره حاکمیت بر تمام ارکان زندگی مردم
فراستخواه ادامه داد: موسسه «گلوب» که شبیه گالوپ پیمایشهای بین المللی انجام میدهد، شاخص «ملتها چقدر میخواهند موفق شوند» را بررسی کرده است. نتیجه پیمایشهای گلوب نشان داده که ملت ایران میل زیادی به پیشرفت دارد، اما شرایط این ترقی و پیشرفت برای مردم مهیا نیست. موفقیت اغلب ایرانیان در زمینههای مختلف در کشورهای خارجی یکی از مصادیق این میل و توان پیشرفت ایرانیان است.
وی افزود: فقدان نظام تدبیر و عقلانیت و باز داشتن جامعه از ظرفیتهایش، امکان پیشرفت را از ایرانیان گرفته است. دولت به معنای حاکمیت به قدری در ایران بزرگ است که عرصه را برای فعالیت بخش غیردولتی و یا نهادهای مدنی تنگ و محدود کرده است. به عنوان مثال اگر کسی بخواهد در ایران NGO تاسیس کند و در قالب آن مثلا برای مادران سرپرست خانوار، جمع آوری زبالههای شهر، حفظ محیط زیست و آب و آموزش کودکان فاقد سرپرست فعالیت کند، باید راهی بسیار دشوار با موانع عجیب و غریب را طی کند که در آخر هم این احتمال که به دلیل وجود سیستمهای سخت مقرراتی و کنترلی موفق نشود زیاد است. خب وقتی انجام کنش مدنی تا این اندازه در ایران سخت است، مردم در کجا تمرین دوستی و محبت، همکاری، حفظ محیط زیست و خیرجمعی کنند؟!
این استاد جامعه شناسی ادامه داد: مردم ایران در گذشته، قدرت خودسازماندهی داشتند یعنی محلههای خود را با مکانیزمهای مختلف اداره و مشکلات افراد را حل میکردند. در دوران جدید این نهادهای سنتی نابود و نهادهای مدرن نیز در ایران جایگزین نشد، متاسفانه با وجود سیطره نظام متمرکز حاکمیتی که در تمام مسائل زندگی مردم مداخله و سبک زندگی آنها را کنترل میکند و همچنین فاعلیت اقتصادی مردم را محدود کرده است، دارای مقرراتی مبهم و دست و پا گیر و ساختارهایش نیز شدیدا بی ثبات است، انتظار تربیت چه ملتی و وجود چه نوع خلقیاتی از مردم را میتوانیم داشته باشیم؟
در کدام سیستم، افراد خبرچین تربیت میشوند؟
مقصود فراستخواه در خصوص تاثیر سیطره دولت بر خلقیات مردم گفت: در ایران هر حوزهای چندین متولی دارد. اگر شما بخواهید برای آینده این مملکت یک مدرسه بسازید باید برای گرفتن مجوز به چندین مرجع و متولی که هر کدام شروط و شرایط متفاوتی دارند، مراجعه کنید و در آخر شرایطشان به گونهای است که نمیتوانید در قالب آن فعالیت کنید. در چنین سیستمی که مدیر مدرسه از خود هیچ اختیاری ندارد و مجبور است مو به مو بر اساس بخشنامههای آموزش و پرورش عمل کند، وقتی که معلمها در چهارچوبهای ایدئولوژیک و با کنترلهای شدید سیاسی و ایدئولوژیکی استخدام میشوند و از سوی دیگر امکاناتی برای نشان دادن خلاقیت و ابتکار در تدریس در مدارس وجود ندارد، وقتی مدرسه چنین ناکارآمد و از تربیت افراد عاجز شده، معلوم است که افراد حسود و خودخواه و خبرچین بار میآیند، وقتی که از طرفی ساختارها در ایران غیرشفاف هستند و از طرف دیگر همین ساختارها افراد خودخواه و منفعت طلب تربیت کردهاند، خبرچینی و زیرآب زنی عجیب نیست.
از جامعه یارانه بگیر نمیتوان انتظار فرهنگی توسعه یافته و پویا داشت
مقصود فراستخواه در بیان تاثیر خانواده در تربیت افراد و جامعهای اخلاقی گفت: وجود فقر و نابرابری در ایران کارکرد خانواده در تربیت فرزندانی اخلاق مدار را با مشکل مواجه کرده است. وقتی که والدین تمام وقت خود را صرف تامین هزینههای زندگی میکنند و به دلیل فقر، یافتن مدرسه خوب برای فرزندان در اولویتشان نیست، تربیت شایسته افراد با مشکل مواجه میشود، مخصوصا که ایران دارای نرخ بالای نابرابری است. نرخ نابرابری آموزشی در ایران ۳۷ درصد و در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان ۵۵ درصد است، این نرخ برای دیگر کشورهای در حال توسعه مانند ما ۱۶ درصد و در کشورهای توسعه یافته ۷ درصد است.
وی افزود: طبق آمار اعلام شده، در ایران ۶۰ میلیون نفر یارانه میگیرند یعنی این جمعیت اولویت اول زندگیشان نان بخور و نمیر و نه تربیت و آموزش فرزندانشان است. این مساله یارانه از زاویه دیگری نیز قابل تامل است؛ به این معنی که از اقتصادی که یارانه بگیران آن ۶۰ میلیون نفر است، نمیتوان انتظار فرهنگی توسعه یافته و پویا داشت. به گفته اینگل هارت یکی از معیارهای توسعه یافتگی فرهنگی در یک جامعه این است که چه تعداد از مردم درگیر ارزشهای بقا هستند یعنی فقط میخواهند زنده بمانند و چه تعداد ارزشهای شکوفایی دارند یعنی به اخلاقیات، خلاقیتها و آموزش میاندیشند؛ خوب در ایرانی که بیش از ۶۰ میلیون نفر، درگیر غم نان و معیشت هستند نمیتوان انتظار توجه به منافع عمومی، مهربانی، غمخواری و همدلی با دیگران و پیشرفت در هنر و علم داشت.
فراستخواه ادامه داد: تحقیقات در پاسخ به این پرسش که مردم ایران ۲۴ ساعت شبانه روز خود را چگونه میگذرانند نشان میدهد که مردم به جز خواب، ۱۳ ساعت و نیم را صرف نگهداری شخصی، ۲ ساعت و ۱۰ دقیقه صرف رسانه، و ۳ دقیقه هم کار داوطلبانه انجام میدهند؛ در حالی که در کشورهای دیگر مقدار زمانی که مردم صرف فعالیتهای داوطلبانه میکنند بسیار فراتر است.
«نخبگان معمولی» و امید به اصلاح خلقیات ایرانی
مقصود فراستخواه در توضیح راهکار شکل گیری جامعه اخلاقی گفت: با توجه به تلنبار عادت وارهها و خلقیات منفی در جامعه، نیازمند اصلاح نهادها و ساختارها هستیم، اما سوال اینجاست که چه کسانی قرار است که این پالایش را انجام دهند؟ مردمی که خود درگیر فقر هستند و ۶۰ میلیونشان یارانه میگیرند؟ یا نظام سیاسی کنترل گر؟ واقعیت این است که ما در این سیکل معیوب مردم ناتوان و حاکمیت کنترل گر، گیر افتاده و دچار وضعیت اندوه باری شدهایم.
وی افزود: راه حل از نظر من امید بستن به اصلاح ساختارها توسط «نخبگان معمولی» و نه روشنفکران آکادمیک و نخبگان سیاسی است. ما اگر منتظر ساختارهای آماده اصلاح باشیم بعید است محقق شود، بنابراین جنبشهای اجتماعی ـ اصلاحی خرد و در سطح رسانهها، دانشجویان، معلمان و NGOها میتوانند راهگشا باشند. به عنوان مثال رسانهها در تربیت و آگاهی بخشی افراد بکوشند و معلمها و اساتید تلاش کنند دانش آموزان و دانشجویان با اخلاق تربیت کنند.
فراستخواه ادامه داد: در ایران، نخبگان و روشنفکران به وسیله سرکوب از اثربخشی بازماندهاند؛ دولتمردان و افراد درگیر در سطوح حکومتی نیز به دلیل حفظ منافع خود، علاقهای به اصلاحات ندارند، در نتیجه نخبگان معمولی یعنی معلمان، دانشجویان، صاحبان حرف، روزنامه نگاران، کارآفرینان اجتماعی، NGOها و نهادهای مدنی میتوانند با ساختن موقعیتهای جدید، راههایی برای زیستن ایرانی و تمرین اخلاقیات مثبت اجتماعی پیدا کنند؛ زیرا تنها در حیطه فعالیت در نهادهای مدنی و مردمی و انجمنها و فضاهای عمومی و آزاد است که افراد میتوانند کار جمعی و همکاری، توجه به غیر، گفتوگو، انتقادپذیری و تحمل و دوست داشتن یکدیگر را صرف نظر از تفاوتهای فکری تمرین کنند.
نهاد انتخابات تخریب شده است
مقصود فراستخواه در توضیح تاثیر انفعال مردم و عدم مشارکت آنها در انتخابات بر وضعیت زیست و خلقیات جامعه گفت: در طول سالیان گذشته نهاد انتخابات با داشتن قدمتی به طول انقلاب مشروطه، مانند نهادهای مدنی تخریب شده است و مردم حس میکنند نمیتوانند نمایندههای واقعی خود را داشته باشند. مردمی که از قومیتها و فرهنگهای متنوع هستند خود را ایرانی میدانند و خواستار مشارکت اجتماعی و سیاسی در مقدرات کشور هستند، انتخابات در ایران اما قواعد خود را از دست داده، در نتیجه این کار، فضا برای قدرت و اثرگذاری یک گروه خاص فراهم شده و مردم شدیدا دلسرد شدهاند. حاکمیت نیز با عملکرد یک سویه در یک جامعه چندقطبی، بر این دلسردی دامن زده، زیرا با حمایت از یک گروه و یک تفکر و سبک زندگی خاص که خود نیز طرفدار آن است، سایر گروهها و افرادی را که به گونهای دیگر میاندیشند و ارتباط بیشتری با دنیای مدرن امروزی و مفاهیمی چون تحول خواهی، حقوق بشر، ارزشهای عرفی و ارزشهای مدنی دارند را نادیده میگیرد. حاکمیت، گویی خود را تنها نماینده اسلام گرایان، مذهبیها و سنت گرایان میداند؛ در حالی که تعداد گروهها و افراد مدرن گرا و غیرمذهبی هم کم نیست.
وی افزود: عملکرد یک سویه و غلط حاکمیت، تعامل و گفتوگو بین این چند قطب را ناممکن کرده و حس نفرت و دشمنی را بین مردمی که متفاوت میاندیشند، ایجاد کرده است؛ به ویژه اینکه در شرایط فعلی و با حمایت حاکمیت، تنها اصول گرایان و مذهبیون هستند که میتوانند نماینده، آزادی بیان، مطبوعات آزاد و امکان مشارکت اجتماعی ـ سیاسی داشته باشند؛ حکومت به این گروه امتیاز میدهد و در مواقعی که به بسیج اجتماعی آنها نیاز دارد به صورت ابزاری و مناسکی از آنها استفاده میکند؛ درحالی که وظیفه حاکمیت حفظ مرزها، فراهم کردن امکان اداره کشور به صورت مدنی، تامین فضایی برای معیشت آسان و مشارکت آزاد برای همه مردم است.
عملکرد حاکمیت در فقه نیز پذیرفتنی نیست!
فراستخواه در انتقاد از تک صدایی شدن جامعه که محصول عملکرد جانب گرایانه حاکمیت از یک طیف خاص است گفت: این عملکرد حاکمیت در نهایت نه تنها به مردم بلکه به خود حاکمیت نیز ضرر میرساند، حتی در فقه نیز پذیرفتنی نیست، در فقه سنتی مفهومی به نام ضمان وجود دارد. یعنی اگر من سبب شوم که شما چیز مسموم یا آلودهای را بخورید و از این آلودگی بیمار شوید، میگویند ضمان آن بر عهده من است و من سبب شدم که این ضرر به شما وارد شود و باید جوابگو باشم؛ حال اگر رویه حاکمیت تنها به نفع گروهی خاص و به ضرر سایر مردم باشد و سبب شود که دلبستگی نسبت به حکومت و کشور کم شود، مشارکت سیاسی پایین بیاید و شکافهای دولت ـ ملت و ملت ـ ملت، افزایش پیدا کند، بر اساس قاعده ضمان، حاکمیت تقصیرکار و مسئول است. وضعیت موجود یعنی تلاش برای بقا به هر قیمتی و سقوط ارزشهای اخلاقی در جامعه و رواج خودمداری و فردگرایی لجام گسیخته در بین ایرانیان، حاصل همین عملکرد حاکمیت و ناامیدشدن مردم نسبت به زندگی و آینده است.
ما کجا و ژاپن و ترکیه کجا؟
فراستخواه در ادامه به ناکامی تاریخی اصلاحات در ایران اشاره کرد و گفت: دوران آغاز اصلاحات در دوره قاجار با عصر میجی در ژاپن و عصر تنظیمات دوره عثمانی و ترکیه یکسان بود، اما الان ترکیه و ژاپن کجا هستند و ما کجا هستیم؟ حالا ژاپن هیچ، ما حتی دیگر با عربستان هم قابل مقایسه نیستیم که الان یکی از با ثباتترین کشورها است. عربستان نفت دارد ما هم داریم، ولی ما ۹ میلیون بی سواد هم داریم در حالی که ۱۴ میلیون فارغ التحصیل در مقطع عالی داریم؛ یعنی شما جامعهای دارید که ۱۴ میلیون دانشگاهی در حال زندگی کردن با ۹ میلیون بی سواد هستند که از این تعداد ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر کودکان بازمانده از تحصیل هستند؛ نه پیرزن و پیرمردهای قدیمی. نرخ ترک تحصیل در آموزش و پرورش ما افزایش یافته، از دبستان که شروع میکنند، هنگامی که به متوسطه اول و دوم میرسند، از ۱۲ الی ۱۳ میلیون نفر، ۲ الی ۳ میلیون نفر ترک تحصیل میکنند و به طور قطعی ۱ و میلیون ۸۰۰ هزار نفر ترک تحصیل میکنند و تبدیل به کودکان کار، کودکان خیابانی و کولبرها میشوند. این بی سوادی همچنین در آینده به منشأ عقب ماندگی و از دست دادن سرمایه انسانی تبدیل میشود.
ضریب هوشی ایرانیان پایین آمده است
مقصود فراستخواه در توضیح مشکل دیگری که کشور در آینده با آن دست به گریبان خواهد بود گفت: طی چند سال گذشته، ذخیره ژنتیکی ما کاهش یافته و متوسط ضریب هوشی ایرانیان پایین آمده، زیرا ذخیره ژنتیکی ما از طریق مهاجرتها کاهش مییابد. وقتی شخصی از ایران میرود، هر آنچه دارد اعم از سبک زندگی، فرزندان، کار، تخصص و ظرفیتهای IQ و سایر ظرفیتهای هوشی چندگانه را با خود میبرد و در نتیجه ذخیره متوسط ضریب هوشی ایران کم میشود؛ این هوش، نقش تعیین کنندهای در صفات و خلقیات دارد. فردی که از هوش ۹ گانه خوبی برخوردار است، کسی که هوش عاطفی بالایی دارد مهربان هم هست، نیکوکار هم میشود، دیگران را نیز درک میکند. هوش ریاضی، خلاقیت فنی را در فرد ایجاد میکند، هوش اجتماعی سبب میشود فرد مهارت اجتماعی، کار کردن و گفتوگو با دیگران و پرهیز از خشونت را داشته باشد.وی افزود: ما ایرانیان درویشان نشسته بر گنجایم. ما وارث فرهنگ اهورایی هستیم که در آن دروغ بهشدت مذموم است، در فرهنگ دیرین ما ارزشهایی مانند جوانمردی، عیاری، توجه به همسایه وجود داشته، اما الان اثری از این ارزشها در جامعه نیست.فراستخواه در پایان به یکی دیگر از پژوهشهای موسسه گلوب اشاره کرد و گفت: در میان ۹ شاخص موسسه گلوب، شاخص Feature orientation یا «نگاه به آینده» و تلاش برای نتیجه گرفتن در آینده، در مورد ایران جالب است. گلوب شالوده جالبی برای این شاخص دارد و بررسی میکند که ملتها برای چه مفاهیمی ارزش قائل هستند و به چه چیزهایی عمل میکنند. در خصوص ایرانیان تفاوت فاحش بین آنچه برایشان ارزش دارد و آنچه در عمل انجام میدهند وجود دارد. به عنوان مثال ارزشی که ایرانیان به شاخص «تلاش برای آینده» دادهاند بر اساس پیمایش، عدد ۶ از ۷ است؛ در حالی که زندگی عملیشان یعنی در خیابان، زندگی شغلی و زندگی روزمره عدد ۳ از ۷ را نشان میدهد. این تفاوت بین ارزش و عمل، ضمن نشان دادن چهره دوگانه جامعه ایران، حکایت از هزینه بالای خوب بودن در ایران دارد؛ به این معنی که وقتی فردی خوبی میکند و مدام بد میبیند، وقتی صداقت دارد و ریا نمیکند، اما مدام بی صداقتی میبیند و متضرر میشود و … یک دومینوی منفی در جامعه راه میافتد. اصلاح محیط نهادی، اصلاح قوانین، حرکت به سمت توسعه اقتصادی و سیاسی، محوری شدن عقلانیت در حاکمیت، میتواند در طول چند نسل خلقیات ایرانیان را اصلاح کند.