اهم اخبار
news-details

ارتجاع سرخ و سیاه


آنها که دهه آخر حکومت شاه را درک کرده اند، به خاطر می آورند که "ارتجاع سرخ و سیاه" یکی از کلیدواژه های سخنرانی های شاه و تبلیغات رسانه هایی بود که ناگزیر بودند خود را با " منویات ملوکانه" همآهنگ کنند.

شاه و دستگاه تبلیغانی او، در کنار کلیدواژه "انقلاب شاه و ملت" ، این عبارت را در هم موسع‌ترین مفهوم آن بکار می بردند. علاوه بر دموکرات ها، ملیون، حزب توده و سایر جریانات چپ، همه روشنفکران منتقد نیز ذیل "ارتجاع سرخ" طبقه‌بندی می‌شدند و "ارتجاع سیاه" از ملاهای قم و جریان خمینی تا نهضت آزادی، هواداران شریعتی و سازمان مجاهدین را در برمی‌گرفت.

شاه در سال های اوج جنون و استبداد فردی خود، روشنفکرستیزی را به نزدیکترین حلقه‌های کارشناسی درون نظام هم گسترش داد و با جایگزین کردن واژه روشنفکر با " عن تلکتویل" پرونده همه " روشنفکران" را بست و این لطیفه را در سازمان برنامه رایج کرد که "این مملکت فقط یک کارشناس دارد!"

ترکیبب "ارتجاع سرخ و سیاه" و "عن تلکتویل" در نزد شاه، بدان معنی بود که کل نیرو های مخالف و منتقد، بعلاوه بدنه کارشناسی کشور که به زعم شاه، قادر به درک عظمت انقلاب شاه و ملت و ضرورت عبور از دروازه تمدن بزرگ به شیوه ملوکانه نبودند، تنها شایسته سطل زباله خواهند بود!

"ارتجاع سرخ و سیاه" و مرض روشنفکر ستیزی، تنها بیماری شاه و دربار او نبود و جوانان آرمانخواهی که درسیمای " فدائی" و "مجاهد" بر آمد کردند نیز، به درد کم و بیش مشابهی گرفتار شده بودند. "پرگو" ، "وراج" و "کافه نشین" دانستن روشنفکران ، "عمل" را در مقابل "حرف" قرار دادن، انکار دستآورد های نسل پیش از خود و بزدل، سازشکار و رویزیونیست نامیدن آنها و سرانجام جایگزین کردن "سلاح انتقاد" با "انتقاد سلاح" بیانگر این واقعیت تلخند که "شورشیان آرمانخواه" آن زمان، بدون آنکه بخواهند و یا شاید حتی بدان واقف باشند، به همزاد گفتمانی و عملی حکومتی بدل شدند که قصد بر انداختن آن را داشتند! محاکمه فرسیو و فاتح یزدی در خانه های تیمی و اجرای تصمیم ترور در روز روشن، روی دیگر سکه ترور جزنی و یارانش در تپه های اوین است و هر دو اقدام، آبشخور فکری مشابهی دارند.

با بهمنی که در زمستان 57 بر سر کشور آوار شد و جایگزینی فرهنگ ولائی به جای فرهنگ سلطانی، مفاهیم جدیدی جایگزین مفاهیم سابق شدند و مفسد فی الارض، ضد انقلاب، باغی، طاغوتی، کافر و... جای " ارتجاع سرخ و سیاه" را گرفتند.

تا یکی- دو سال پیش که جوانانی در ینگه دنیا، وارد بازی در سناریوی احیای "شورشیان آرمانخواه" شدند و برای تسلیح خود به سراغ صندوق خانه سلطنتی رفتند، به نظر می رسید که فرمول "ارتجاع سرخ و سیاه" به موزه تاریخ سیاسی پیوسته باشد. این تصور اما درست از کار در نیامد و فرشگردی‌ها، در میان همه موجودی آن زرداخانه، سلاح "ارتجاع سرخ و سیاه" را بر پیکر خود راست تر یافتند تا به کمک آن با یک تیر چند نشان بزنند: هم نوستالوژی گذشته ستایان را از آن خود کنند، هم "خشم ضد انقلابی" نسل بعد از بهمن خاکستری را نمایندگی کنند و هم برای هموار کردن راه عروج شهسوارشان، کل اپوزیسیون، از دموکرات، لیبرال، فدرالیست، ملی، مذهبی تا چپ را به عنوان موجوداتی که این بلا را بر سر کشور آوردند، از سر راه جارو نمایند.

پروژه فرشگرد که با شعار طرد " ارتجاع سرخ و سیاه" کل اپوزیسیون، منهای رضا پهلوی را هدف گرفته، در واقع تلاشی است برای حرکت در فصل مشترک میان شاه و اپوزیسیون خشونت طلب و آرمان خواه آن و ارائه پاکتی جذاب به بازار سیاست بحران زده ایران. این پاکت اما، به رغم ظاهر چشم نوازی که دارد، در درون خود حاوی تناقضی علاج ناپذیر است. نمی‌توان به اتکای فصل مشترک گفتمان دو طرفی که این بلا را بر سر کشور آوردند، از این بلا عبور کرد! از طراحان ترم "عن تلکتوئل" و از گفتمان " نقد سلاح" شورشیان آرمانخواهی که نسل پیش از خود را انکار کردند، مرده ریگ در خور اعتنائی برجای نمانده است که خرج پروژه احیای نظام اقتدارگرای جدیدی شود.

سخن حکیمانه ایست که شخصیت ها و جریانات دو بار ظهور می کنند. اگر ظهور اول شمایلی تراژیک داشته باشد، ظهور دوم یک کمدی بیش نخواهد بود. تنها رجوی نیست که نسخه کمدی تراژدی خمینی را به تصویر می کشد.

بازسازی کاریکاتوری از جوانان آرمانخواهی که از دل جنبش دانشجویی معترض به استبداد، تحقیر و فقر سر برآوردند و به اتکای این جنبش، هفت سال جنگ و گریز با حکومتی مجهز و مقتدر را تداوم بخشیدند، از واشنگتن ونیویورک و به کمک جوانانی که احتمالا چند هفته بازداشت و چند سیلی از یک پاسدار، همه سرمایه مبارزاتی آنهاست و در امنیت این سوی آب داعیه سیاست هم دارند، در بهترین حالت تکرار کمیک تراژدی نسل ماست. اپوزیسیون دموکرات نظام جمهوری اسلامی، گرچه از پراکندگی، بیماری‌ها و زخم های به جا مانده از سال های بحران و ترور رنج می برد اما در مجموع خود، بسیار نیرومند تر از آن است که بدل کاران بتوانند آنرا با چنین باد های کم جانی جاکن کنند. شعار "ارتجاع سرخ و سیاه" تف سربالائی است که بهتر بود پرتاپ نشود.

اپوزیسیون دموکرات جمهوری اسلامی که برای استقرار یک جمهوری عرفی و اجتماعی از طریق تقویت جامعه مدنی و توانمند سازی جامعه، بدون دست یازیدن به خشونت تلاش می کند، از دل گذشته پر انحراف خود و در روند سخت و درد ناک پوست اندازی های مداوم به نقطه امروز رسیده است. جنبش سبز و حضور گسترده سه نسل در کنار هم و در خیابان، راه آینده را روشن کرده است. پراکندگی ما شاید در نگاه نخست، بسیار غم انگیز جلوه کند و اقتدارگرائی راست مدرن را دچار سو محاسبه نماید و این اشتها را تحریک کند که بقایای ارتجاع سرخ و سیاه را می توان در کیسه زباله ریخت! در جهان به شدت به هم پیوسته ما اما، این پراکندگی صوری، ضرورتا به معنی ناتوانی در تولید اراده و تصمیم سیاسی، در وقت ضرورت، نیست. ما در روند طولانی و دشوار نقد و باز سازی خود، دستاورد های قابل اعتنائی داشته ایم و پا به پای جامعه مدنی ، با مشارکت در تلاش برای شکستن دیوار های استبداد، گسترش آزادی های سیاسی و اجتماعی و گشودن افق های روشن در مقابل جامعه، خود نیز رشد کرده ایم. ما با توانمند سازی جامعه به سوی جمهوری اجتماعی گام بر می داریم تا حکومت اقتدارگرایان را به محاصره در آورده، وادار به تسلیم کنیم. جامعه توانمند، فرق مار و عکس مادر را درک می کند و کسانی که از سرعدم تعمق و یا به سفارش دیگران، از الگوی راست پوپولیست و اقتدارگرای جهان گرته برداری می کنند، با شوخی " ارتجاع سرخ و سیاه" از پس اپوزیسیون گسترده، پر تجربه و آبدیده دموکراسی خواه بر نخواهند آمد. به سود رضا پهلوی است که بیش از این تخم مرع های خود را در این سبد فرسوده نگدازد و از مشروطه خواهی مورد ادعای برخی از هوادارن خود دورتر نشود.

اشتراک در شبکه های اجتماعی