جمهوری لرزان: به نظر میرسد که تقابل شدید نیروهای درون حاکمیت، استحاله فوری جمهوری اسلامی را به یک دیکتاتوری تمام عیار نظامی تسریع خواهد نمود. ساختار معیوب اقتصادی و اداری، بوروکراسی ناکارآمد دولتی، بخش خصوصی اختصاصی شده و رشوه گیری افسار گسیخته از کسب و کارهای کوچک ، اقتصاد ایران را به مرز فروپاشی رسانده است. ترس از فروپاشی اقتصادی سبب جبههگیری نیروهای مختلف سیاسی در برابر هم شده و البته ظهور نیرویی جوان و رادیکال که خود را طرفداران ولایت مینمایند و مشی سیاسی خود را با رد هر دو نیروی سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا تعریف میکنند، سبب افشاگری های گسترده و خارج از خطوط قرمز قبلی جمهوری اسلامی شده است .
ماحصل این تقابلات برای مردم محسوس نیست و نه تنها مشکلات اقتصادی را برطرف نکرده بلکه به تجمیع احساسات ضد حکومتی مردم دامن میزند. از سوی دیگر این گروه رادیکال جدید که توانایی دیدن نقش به شدت مخرب ولایت فقیه و نهاد های زیر نظر بیت رهبری را در مشکلات اقتصادی اخیر ندارند، ساختار انتخاباتی و احزاب سیاسی را در آینده ای نزدیک زیر سوال خواهند برد. پروژه امام زاده سازی از قاسم سلیمانی، برنامه های مختلف منتظران ظهور امام زمان در معابر عمومی شهر های ایران بالاخص تهران ، زیر سوال بردن تمامی ادوار ریاست جمهوری از سال ۶۸ به این سو ، تسری اتهام نفوذ تحت عنوان تصمیم سازی های تعمدا غلط به تمامی دولت ها و البته تقابل نظامی احتمالی با اسراییل نشانگر این برنامه سیاسی در آینده جمهوری اسلامی است.
مشخصه به غایت مورد توجه این گروه سیاسی جدید در دست گرفتن بخش های مهمی از صدا و سیما و علاقه شدید به تولید فیلم و موسیقی در سطحی وسیع است . بسیاری از فیلم هایی که از نظر مراجع دینی و سانسورچی های وزارت ارشاد غیرقابل پخش بودند ، حالا با پول موسسه رسانه ای اوج و همینطور حمایت اطلاعات سپاه ساخته شده و با بهترین امکانات توزیع میشوند. در تمامی این پروپاگاندا دو عنصر اساسی موجبات افزایش توجه عمومی به این جریان نوظهور طرفدار فاشیسم را فراهم میاورند: اول عبور از خط قرمز های فقه شیعی از قبیل رقص مردان و پسران جوان ، بی حجابی هنرپیشه های غیر ایرانی و البته آزادی کامل آواز و موسیقی که سابق بر این غنا محسوب میشد و نکته دوم قطعا نشان دادن فساد اقتصادی دولت و خانواده اعضای دولت است. این مجموعه به دروغ مدعی طرفداری نهاد ولایت و شخص خامنه ای از آزادی های اجتماعی و برخورد با مفاسد اقتصادی است. اختصاص بودجه های سی و چهل میلیارد تومانی به سریال هایی مثل آقازاده از محل بیت المال و یا شهرزاد از محل صندوق فرهنگیان ، نشانگر دروغ بودن مدعای آنهاست . موسسه رسانه ای اوج حتی به لابی های خارج از ایران برای حضور چند سینماگر جدید ایرانی در آکادمی اسکار متوسل شده و البته موفق هم شده است .
به نظر میرسد بسیاری از پیش زمینه های به قدرت رسیدن رادیکال ترین گروه سیاسی موجود در جمهوری اسلامی مهیاست و صد البته این گروه در صورت تصاحب قدرت هرگز آن را در مسیر انتخابات از دست نخواهد داد. با یک مقایسه کوچک میتوان وضعیت فعلی جمهوری در جمهوری اسلامی را به جمهوری آلمان قبل از ظهور نازیسم در عرصه سیاست تشبیه کرد.
تحریم و جنگ: هر سال تحریم، اقتصاد ایران را برای سالهای زیادی به عقب خواهد راند . اقتصاد ایران در مفهوم درون سرزمینی مدت هاست که با یک رشد منفی اقتصادی یک رقمی بین پنج تا هشت رو به رو است . ریسک تولید آنچنان بالاست، که تمامی سرمایه ها راه خودشان را به سمت حباب های موقتی پیدا میکنند . حباب بورس، ارز ، مسکن و البته طلا نمیتوانند در نهایت مانع کم شدن ارزش سرمایههای مالی ایران شوند و در نهایت خروج سرمایه هر روز بیشتر خواهد شد. سرمایه اگر از ایران خارج شود و به مکانی امنی برسد به این زودی ها بازنخواهد گشت .
خطر جنگ از دیگر سو تمامی زیر ساخت های سرزمینمان را تهدید میکند، جنگی که این بار خیلی ها منتظرند جمهوری اسلامی آغازگرش باشد . سرمایهگذاری بی حساب و کتاب ایران به منظور تقویت گرو های نیابتی در منطقه ، سبب عدم تمایل شدید همسایه های ایران به برقراری داد و ستد اقتصادی شده و شرکای تجاری سابق به رقبای منطقهای تبدیل شدهاند.
درگیری احتمالی ایران و اسرائیل میتواند با تحریم های شدید تر جهانی و مداخله نظامی ابرقدرت ها ، ایران را به یک کشور ورشکسته مطلق تبدیل کند. صرف نظر از تحولات بینالمللی، امکان خروج ایران از این بحران به غایت اندک است.
شورش داخلی و انقلاب ساختاری: تحولات اجتماعی چهارسال اخیر نشان داده اند که آستانه تحمل مردم ایران در برابر ناملایمات اقتصادی هرروز کمتر و کمتر میشود. تظاهرات سراسری در سال های ۹۶ و ۹۸ نه تنها این فرض را تقویت میکند بلکه نشانگر ضعف شدید حاکمیت در مدیریت و سرکوب اعتراضات عمومی است. کشتار مردم بی پناه که از زور فقر و گرسنگی به خیابان آمده بودند، نه تنها دردی ازحاکمیت دوا نکرده بلکه به زخمی عمیق و آتشی گستردهی فیالحال زیر خاکستری تبدیل شده که هر لحظه انتظار انفجارش میرود. ناتوانی حاکمیت در پرداخت دستمزد های نجومی به نیروی سرکوب و البته امتیاز گیری دستهجات مختلف سیاسی میان دعوای مردم و نظام، سبب تضعیف روزمره هسته سخت قدرت دربرابر مردم خواهد شد.
خطر بروز فاشیسم ملی گرا: عوامل متعددی میتوانند سبب بروز فاشیسم ملی گرا چه در همین ساختار فعلی حاکمیت و چه پس از سقوط احتمالی جمهوری اسلامی شوند . عرب ستیزی و اسلام ستیزی بخش قابل توجهی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی و تاکید بر ریشه های از نظر تاریخی نامعلوم هخامنشی و زرتشتی که از رسانه های زرد طرفدار سلطنت مدام در بوق کرنا میشود تا تاکید رسانهای عوامل رادیکال نو محافظه کاران جدید ایرانی بر هویت شیعی آریایی نیروهای اشغالگر ایران در سوریه و عراق آش شوری را فراهم آورده که که فرو دادنش ماحصلی جز همراهی با پوپولیستی ترین شکل ملی گرایی در قالب سلطنت مشروطه و یا دیکتاتوری نظامی سپاه نخواهد بود.
عوامل موثر در بروز فاشیم ملی گرا:
عوامل بیرونی)
تبدیل شدن مجریان اخبار به تحلیلگران عرصه تاریخ و سیاست:
بعد از سال ۱۳۸۸ و وقایع تلخ انتخابات ریاست جمهوری که منجر به کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم و زندانی شدن و البته فراری شدن اغلب رزنامهنگاران با تجربه و فعالین سیاسی قدیمی شد، انتظارعمومی از تمامی گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی بالاتر از حد تصور بود . شکلی از اصرار بیهوده بر اتحاد تمامی گروه های سیاسی ،که البته ردپای دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی را حالا میشود به وضوح در آن دید، موجبات مشغلهای طاقت فرسا و بی انتها را برای مخالفین جمهوری اسلامی پدید آورد که ماحصلش فروپاشیدن تمامی گروهها از هم و دشمنی هایی بیمانند بود . گروه های سیاسی بدون توجه به عدم لزوم اتحاد در دیدگاه ها، مشغول تیمار زخم های قدیمی چهل و بل پنجاه سال اخیر خود شدند بی آنکه به کادرسازی و فعالیت های تشکیلاتی خود توجه لازم را داشته باشند .
فعالین سیاسی دانشجویی با بحران امکان فعالیت دسته پنجه نرم میکردند و میکنند. تنها گروه سیاسی دانشجویی که فعالیتهایی موثر و مورد توجه در ایران داشت دفترتحکیم وحدت بود که در ابتدای ماجراهای انتخابات سال ۸۸ به طور کامل قلع و قمع شده بود و هنوز هم اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت در ایران با محدودیت های بسیار روبهرو هستند. ماجراهای زندان های طویلالمدت و محرومیت از تحصیل و حتی خروج از کشوربرای عده ای و وثیقههایی سنگین برای مابقی که تماما مصادره شد، یکیداستان است پر آب چشم. دانشجویانی که توانستند از ایران خارج شوند حالا امکان ایجاد تشکیلات مشابه را نداشتند. اولا دیگر دانشگاهی برای آنها وجود نداشت که بتوانند فعالیت های سیاسی خود را در آنجا معطوف به ایران کنند و ثانیا هیچ گروه سیاسی نبود که بتواند نیاز آنها را برای مبارزه با دیکتاتوری مذهبی در ایران درک کند. درک نیروهای سیاسی خارج از کشور بیشتر یک درک خارجی ویا متاثر از وقایع خونبار سالهای سیاه شصت و شصت و هفت بود؛ دقیقا زمانی که اکثر ما فعالین جنبش دانشجویی هنوز به مدرسه هم نرفته بودیم . مشکل دیگر شکاف جدی مرکز و پیرامون در فعالیتهای دانشجویی بود. حلقه دانشجویان ایرانی مقیم تهران و البته اعضای دانشگاه های دیگری که رابطه خوبی با آنها داشتند چه قبل از سال ۸۸ و چه بعد از آن همیشه خیلی دیر به یاد دیگر استان های ایران میافتاد که البته از سر جوانی و یا شاید متاثر از فضای سیاسی کاملا مرکزگرای ایران بود . عدم نزدیکی به فعالین دانشجویی کرد که صاحب تشکیلاتی هم بودند به علت مسایل امنیتی سبب شد که اختلاف دیدگاهها تا حد غیرقابل برگشتی عمیق شوند. ناگفته نماند که حد سرکوب فعالیت های دانشجویی آنقدر بالا رفته بود که زنده ماندن دفتر تحکیم وحدت تا خرداد ۸۸ هم بیشتر شبیه یک معجزه بود؛ همین عامل هم سبب تشدید سردرگمی همین فعالین در خارج از کشور بود. حالا نیروی سرکوب که دستگیرمان کند وجود نداشت اما اجازه اظهار نظر سیاسی هم سلب میشد. فعالیت در خارج از کشور نیاز به رسانه داشت. رسانه محدود و در انحصار بود و البته هنوز هم هست. فعال دانشجویی آرزوی تبدیل شدن به فعال سیاسی را داشت اما تنها و تنها از او استفاده ابزاری میشد. حتی سعی کردند چهره و نام فعالین دانشجویی را مصادره کرده و آنها را تبدیل به خبرنگارکنند. خوشبختانه تنها در موارد معدودی موفق به اینکار شدند. این شکل برخورد تا حدی پیش رفت که عده ای از فعالین دانشجویی از گذشته خود فاصله گرفته و عنوان میکردند که دیگر فعال دانشجویی نیستند، بی هیچ توجهی که فعال سیاسی یا دانشجویی بودن و این برچسب های کودکانه هیچ اهمیتی ندارند و آنچه مهم است، فعال شدن دوباره دانشگاه به صورت تشکیلاتی و منسجم است. اتفاقی که ده سال است نیفتاده است؛ عدهای دانشجو بودند اما هیچ فعالیت سیاسی مشخصی در ایران نداشتند و با توسل به پروپاگاندای سلطنت طلبان نوظهور، جریان موهومی به نام فرشگرد را بنا نهادند و مجری تبلیغات وسیعی به کمک دولت ترامپ شدند. هدف لبه تیز این تبلیغات نه فقط رژیم جمهوری اسلامی، بلکه هرکسی غیر از خودشان و بالاخص هرکسی که مخالف حمله نظامی به ایران است و همینطور هر رقیب سیاسی موجود است. رفتار این مجموعه قبل از رسیدن به قدرت با دیگر ارگان های سیاسی و البته نظرات عجیب و غریبشان مبنی بر سرکوب تمامی احزاب طرفدار فدرالیسم یا خودمختاری با بمباران، نشانگر ابعاد فاجعهای است که انتظارمان را میکشد.
جذب مجریان اخبار و برنامه های سیاسی در شبکه های مختلف توسط احزاب سیاسی راست گرا و البته تبدیل شدن همانها به لطف اینستاگرام به عین اللههای شهر کوران، موجبات فراهم شدن بستری مناسب برای رشد هر اندیشه پوپولیستی ممکنی را فراهم آورد. شبکه «من و تو» و شبکه «ایران اینترنشنال» که حالا صحبتهای مریم رجوی را با پخش زنده پوشش میدهد مشتی نمونه خروارند.
در این بین هیچ نظریه سیاسی مشخصی تقویت نمیشود الا عوامگرایانهترین آنها و تمامی آنها غافلاند که حکومت میتواند این ایدئولوژی کوروش و داریوش محور را به لحظه ای با دادن اندکی آزادی اجتماعی و اندکی کوتاه آمدن با دولت ترامپ یا بایدن به طور کامل مصادره کند و اینهمه پروپاگاندای کاذب را در خدمت اهداف خویش به کار بگیرد. اتفاقی که هیچ بعید نیست در آیندهای نزدیک محقق شود و قطع بودجههای آمریکایی، گریبان «سیاسیون به لطف تلویزیون سیاست مدار شده» را گرفته و از صحنه سیاست بیرونشان کند. دولتی جوان و حزب اللهی میتواند با نرمش در برابر آمریکا ، دادن حداکثر امتیازات و برداشتن محدودیت های ارزی و مالی، اندکی آزادی های اجتماعی بیشتر و البته چرخاندن مگسک کلاشنیکفاش از اسراییل به سوی عربستان سعودی ، ایرانی شیعی آریای را به عنوان آلترناتیو ملی جا بیندازد و خودش زمام امور را به دست بگیرد؛ هم دولت باشد و هم اپوزیسیون خودش و البته به حرف اپوزیسیون ساخته خودش هم گوش فرا دهد ، در عین دموکراسی و در عین آزادی .
عوامل درونی)
تبدیل شدن نوحه خوانان و کهنه سربازان به تحلیلگران عرصه تاریخ و سیاست:
فاشیسم به میلیشیا نیاز دارد و میلیشیا به تبلیغات جنگی. میلیشیا از نظر روانی به بودن در صحنه نبرد محتاج است. به احساس قهرمانی کردن در کربلا و یا شلمچه. میلیشیا به انتقام نیاز دارد و برای انتقامی سخت باید چهرهای مانند شمر یا صدام از مخالفان خودش بسازد و چه بهتر که متخصصین تبلیغات جنگی دست به کار شوند و حالا بر خلاف سالهای ۷۰ و ۸۰ اسم مخالفین سیاسی حکومت را در مجالس عزا به زبان آورده و برایشان طلب لعن و نفرین کنند و بعد به حاضرین هم مشوقی مالی و پیشنهاد کاری بدهند. این پیشنهاد میتواند تبدیل شدن به کارمند حراست یک درمانگاه و البته باتوم به دست گرفتن در تظاهرات خیابانی تا پیشنهاد شهید شدن به همزبانان افغانستانی برای گرفتن اجازه اقامت باشد. توجه بیش از اندازه نهادهای مذهبی ایران به عربستان و مساله یمن و دور شدن از دشمنی با اسراییل در کنار تعریف و تمجید از کشورگشاییهای ایران در منطقه که تکمیل کننده تبلیغات کوروش داریوشی راست گرایان خارج از کشور است، یک فضای روانی ضد عرب را به عنوان نژادی که هر چه میکشیم از اوست، پدید آورده که در کنار قدرت سپاه راه خروجی از بن بست ایدئولوژیکی این روزهای جمهوری اسلامی است.
بسیاری از ما با امید دانا و برنامه های او که طرفداری از رژیم جمهوری اسلامی منهای اعراب و قرآن است ، آشنا هستیم. او بسیار شبیه کسی است که مدتی عضوی از فرشگرد بوده و حالا پای منبر رائفی پور مینشیند. ترس بزرگ از به قدرت رسیدن اوست. کسی که هیچ نقطه روشنی در بنیانهای فکری او وجود ندارد. شبیه درختی است که قطع شده و هرگز بار نخواهد داد.