آنچه تمامی گروه های مخالف یا منتقد جمهوری اسلامی در همه این سال ها انجام داده اند نقد ایدئولوژی و عملکرد جمهوری اسلامی و دیگر گروه های اپوزیسیون بوده است. این نقدها اگرچه موجب روشنگری و آگاهی مردم بویژه در داخل ایران شده است اما اگر جمعیت اقلیت حامیان قطعی هر یک از این گروه ها را کنار بگذاریم، نتوانسته است اعتماد اکثر ایرانیان که در حقیقت جمعیت غیرسیاسی یا جمعیت خاکستری را تشکیل میدهند را جلب نماید. یکی از دلایل این بیاعتمادی وجود مشکل فرهنگی دیرین بسیاری از ما ایرانیان یعنی خود سفید (فرشته و حق) پنداری و دگرسیاه(دیو و باطل) پنداری است که در میان گروه های اپوزیسیون نیز مشابه مطلقگرایی موجود در اندیشه کارگزاران جمهوری اسلامی و حامیان آنها وجود دارد. این در حالی است که بسیاری از مردم نسبت به عملکرد این گروه ها در سالهای پیش و پس از انقلاب انتقادات جدی دارند. این انتقادات هم مربوط به عملکرد و سابقه این گروه ها و هم مربوط به کوتاهیهای صورت گرفته و کارهای انجام نشده در تمام این سالهاست. مثلا مردم از سوی رهبران فکری یا چهره های شاخص نظام پادشاهی درباره رژیم پهلوی صرفا تعریف و تمجید شنیده اند بگونه ای که گویا میلیون ها نفر ایرانی در سال ۵۷ ساده لوحانه و صرفا به دلیل فریب خوردگی و بدون هیچ دلیل و مطالبه بر حقی به خیابان ها آمدند و باعث سقوط رژیم پهلوی شدند و سخنرانی معروف چهاردهم آبان محمدرضا پهلوی "صدای انقلاب شما را شنیدم" که در آن وعده مقابله با فساد درون حکومت و جبران کاستی ها و خطاها داده شده است واقعیت نداشته یا از سر صداقت نبوده است! یا اینکه اشکالات رفتاری و ساختاری که در خاطرات و مصاحبه های کارگزاران و وابستگان رژیم پیشین بیان شده عاری از حقیقت بوده است! (البته این سخن نافی پیشرفتهای ایران در دوران پهلوی و اشتباه روشنفکران در سیاه نمایی های دروغین آن دوران نیست). مشابه همین رفتار مطلقگرایانه و خود حق پندارانه در گروه های موسوم به ملی گرا و طرفداران شخص و مشی محمد مصدق، مارکسیستها اعم از توده و فدائیان، جدایی طلب ها و شاید بیش از دیگر گروه ها در مجاهدین خلق و بالاخره تمامی گروه ها و اشخاص درون جریان اصلاح طلبی که امروز خواهان اصلاحات ساختاری و تحول بنیادین در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی هستند دیده میشود. اگرچه در این میان هستند افرادی که خود و جریان سیاسی که به آن متعلق بودند و یا همچنان هستند را نقد کرده اند اما تعداد اندک آنها و قرار نداشتن آنها در جایگاه رهبری جریان موجب جلب اعتماد مردم به آنها نشده است.
از اینرو در شرایط کنونی که اکثر منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده اند که نجات ایران در گروی گذار از جمهوری اسلامی است. بایستی بدانند که انجام این مهم نیازمند تشکیل یک سازمان منسجم با هدف هدایتگری و رهبری است که از ائتلاف گروه هایی که قادر به همگرایی و وفاق و جلب اعتماد و حمایت میلیون ها ایرانی ناراضی و خسته از عملکرد حکومت جمهوری اسلامی باشند شکل بگیرد.
آنچه من به عنوان یک شهروند، معلم و دانش آموخته جامعه شناسی انقلاب با حضور در داخل کشور و در میان مردم از نزدیک شاهد هستم این است که مردم نگرانند که این رویکردهای خود حق پندار فردای سقوط رژیم کنونی منجر به بروز اختلاف و دشمنی بین این گروه ها و سرایت این اختلاف ها به جامعه شود. و تعارف ها و وعده تمامی گروه های اپوزیسیون مبنی بر اینکه ما پس از سقوط رژیم تابع رای و نظر مردم هستیم چندان که باید از سوی مردم پذیرفته نشده است. گویا که مردم غیر سیاسی بهتر از فعالان سیاسی فهمیده اند که دموکراسی با خود حق پنداری و دگر باطل پنداری در تضاد است و دموکرات بودن به حرف و ژست و ادعا نیست. بنابراین لازم است تمام رهبران و پیشروان گروه های اپوزیسیون تعجیل ساده انگارانه و خیال پردازانه برای تغییر و ذهنیتی مشابه ذهنیت رهبر و سران جمهوری اسلامی *قرار داشتن در شرایط حساس کنونی* را کنار بگذارند و به ضرورتهای یک تغییر مطمئن،کم ریسک و با ثبات بطور جدی بیندیشند و یک به یک به این ضرورتها جامه عمل بپوشانند. یکی از این ضرورتها خود انتقادی است که علاوه بر جلب اعتماد مردم میتواند مبنای شروع گفتگوهای معطوف به تفاهم و وفاق با دیگر گروه ها نیز باشد. این اتفاق علاوه بر جلب اعتماد مردم نگرانی آنها از درگیری های بعد از سقوط رژیم جمهوری اسلامی که میتواند منجر به هدر رفتن تلاش ها و بی نتیجه ماندن هزینه های پرداخت شده و بازگشت دوباره استبداد شود را نیز به میزان زیادی خواهد کاست و بر انگیزه ایرانیان داخل کشور برای حضور و مشارکت جدی و پایدار در اعتراضات خواهد افزود.