انتخابات آمریکا اگرچه نزاع سیاسی متمدنانهای بود برای ابقاء یا امحاء زمامداری ترامپ، اما بیش از هر چیز نمایانگر شکوه "شکوه دموکراسی" و "اهمیت آرای مردم" بود.
جو بایدن پس از انتخابات، در دفاع از ضرورت شمارش تکتک آرای مردم آمریکا، گفت در ایالات متحده "رای مقدس است". این جمله نغز و ماندگار، در واقع بیانگر حاق دموکراسی است.
در چند روز گذشته، جهان پیگیر این موضوع بوده که اکثریت مردم ایالات وسکانسین، میشیگان، پنسیلوانیا، آریزونا، جئورجیا و نوادا به ترامپ رای دادهاند یا بایدن؟ اما دو سال قبل که انتخابات ریاست جمهوری روسیه برگزار شد، برای هیچ کس در جهان اهمیت نداشت که مردم این شهر یا آن استان روسیه به چه کسی رای دادهاند؛ چراکه همه میدانستند پوتین در هر صورت پیروز انتخابات روسیه خواهد بود.
از انتخابات مضحک و نمایشی در گوشه و کنار جهان و امروز و دیروز تاریخ جدید بشر، مثالهای فراوانی میتوان زد. آنچه امروز در چین و یا دیروز در شوروی در جریان بود، نامش هر چه بوده باشد، "انتخابات آزاد و منصفانه" نیست.
اصلا چرا راه دور برویم؟ در همین مجلس ایران در اسفند 98، رای مردم ایران نه برای نظام اهمیت داشت نه برای ناظران داخلی و خارجی. همه میدانستند قرار است مجلسی انقلابی سر کار آید که چنین هم شد.
و یا در دوران رژیم شاه، در دهههای 40 و50 شمسی، مضحکهای به نام انتخابات برگزار میشد و عدهای با صلاحدید اعلیحضرت و دربارش، به عنوان "نمایندگان مردم" راهی مجلس شورای ملی میشدند.
دکتر بشیریه در "دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران" از چهار گفتمان سیاسی کلان در تاریخ متاخر ایران نام میبرد: پاتریمونیالیسم سنتی (قاجار)، مدرنیسم مطلقه (پهلوی)، سنتگرایی ایدئولوژیک (جمهوری اسلامی) و "گفتمان دموکراسی".
در سه گفتمان سیاسی نخست، رای مردم به هیچ وجه محترم نبود. مدرنیسم مطلقه پهلوی 57 سال فرصت داشت یک نظام سیاسی دموکراتیک در ایران تاسیس کند که رای مردم در آن حقیقتا ارزش و احترام داشته باشد، ولی از آنجایی که "پهلویسم" با دموکراسی منافات ذاتی داشت، رضاشاه و بویژه محمدرضاشاه این "فرصت تاریخی" را از دست دادند و ناخواسته زمینهساز ظهور "حکومت دینی" شدند.
در واقع "پهلویسم" مقدمۀ "آخوندیسم" بود. وقتی رای مردم به هیچ گرفته شود، هیچ بعید نیست که مردم، مثل ساکنان جهنم، از مار غاشیه به عقرب جرّار پناه ببرند.
واقع مطلب این است که ایران مِلک هیچ کسی نیست. نه شاه نه ولی فقیه. ایران مُلک ملت است و رای ملت در این مُلک باید محترم شمرده شود. اینکه طرفداران ولایت فقیه و دوستداران پادشاهی، میکوشند انتخابات زیر نظر دربار شاه یا شورای نگهبان را نشانه وجود دموکراسی در ایران قبل و بعد از انقلاب قلمداد کنند، مصداق رنگ کردن گنجشک و فروختن آن به جای قناری است.
کسانی که میکوشند انتخابات فرمایشی دهه 40 را نشانه برقراری "مشروطه" در ایران زمان شاه قلمداد کنند، جدا از اینکه دروغ میگویند، نهایتا مدافع مدرنیسم مطلقه و غیر دموکراتیکاند. چنین افرادی که دغدغه دموکراسی در ایران را ندارند، بدیهی است که دغدغه دموکراسی در آمریکا را نیز نداشته باشند.
پهلویستها خواهان پیروزی ترامپ در انتخابات 2020 بودند؛ چراکه آنها دغدغهای جز فروپاشی جمهوری اسلامی ندارند و نگاه سیاسیشان کاملا "محلی" است؛ حتی اگر دو قاره آنسوتر مقیم و شهروند ایالات متحده آمریکا باشند.
جماعتی که سرشت و شالوده تفکر سیاسیشان مبتنی بر "مدرنیسم منهای دموکراسی" است، هیچ عجیب نیست که نگران فروپاشی دموکراسی آمریکا و یا تضعیف روند دموکراتیزاسیون در جهان، در اثر بقای قدرت سیاسی ترامپ، نباشند.
مرحوم پینوشه هم به کاپیتالیسم و مدرنیسم منهای دموکراسی علاقهمند بود. پهلویستها باید نسبتشان را با "رای مردم" روشن کنند. اگر رای مردم خلاف رای شاه بود چه؟ باید به کدام رای تکمین کرد؟
آنها باید بپذیرند که دموکراسی، بازی یکایک مردم است. از پزشک متخصص گرفته تا نانوا و راننده تاکسی. در بازی دموکراسی، سیاستورزی حق شاه و مقربانش نیست. نه تنها این، بلکه اساسا در بازی دموکراسی، جایی برای شاه نیست. به قول حافظ: تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند/ عرصۀ شطرنج رندان را مجال شاه نیست.
مریدان علی خامنهای نقل میکنند که خامنهای پیش از انقلاب به اتفاق یکی از دوستانش نزد فردی دعانویس/جنگیر/رمال در شهر مشهد رفته و آن "متخصص علوم غریبه" درباره آینده خامنهای به او گفته است: تو شاه بیتاج خواهی شد.
فارغ از صحت و سقم این روایت، دلیل مقاومت خامنهای در برابر مطالبات دموکراتیک ملت ایران، همین است که او شاه است. محمدرضاشاه هم چون "شاه با تاج" بود، 37 سال فرصت تحقق دموکراسی و جدی گرفتن رای مردم را از دست داد.
پوتین و اسد هم در روسیه و سوریه، شاه بیتاجاند. فرقی نمیکند؛ شاه، بیتاج یا باتاج، دست کم در جهان سوم، مانع تحقق دموکراسی است. در اروپا هم آزادیخواهان یکی دو قرن با شاهان مطلقه جنگیدند و آنها را سرنگون کردند و به تیغ گیوتین سپردند تا نهایتا اسب سلطنت رام شد و از تاختوتاز علیه دموکراسی بازایستاد.
دونالد ترامپ هم اگر دستش باز بود، رای "اکثریت مخالف" را به هیچ میگرفت و زمامداریاش را مثل پوتین مادامالعمر میکرد. اما خوشبختانه آمریکا روسیه نیست. سلطنتطلبان مقیم آمریکا هم، اگر واقعا پوتین را خوش ندارند و مخالف نسبت اقماری جمهوری اسلامی و روسیهاند، باید بپذیرند که پوتینیسم و پهلویسم تفاوت بنیادینی ندارند.
پوتین هم هوادار "مدرنیسم منهای دموکراسی" است. او نیز خدمات فراوانی به روسیه کرده است ولی برای "رای مردم روسیه" ارزشی قائل نیست.
پهلویستهای مقیم آمریکا، باید از انتخابات این کشور بیاموزند که رای یکایک مردم مهم است و باید که به حساب آید. شکوه دموکراسی قطعا از شکوه تاج و تخت پادشاهی بیشتر است. در دموکراسی یک ملت به چشم میآید و محترم شمرده میشود، در پادشاهی این موهبت فقط شامل حال فردی میشود که مدعی برخورداری از "ژن خوب" است.