ترور "دانشمند ایرانی" ممنوع است، حبس و اعدامش مجاز!
کاووس شرزین
در این ده روزی که از ترور محسن فخریزاده گذشته، مقامات و رسانههای ریز و درشت نظام جمهوری اسلامی، در سوگ او سخنها گفته و مرثیهها سرودهاند. مجموع این گفتارها درپی القاء دو مدعاست: فخریزاده دانشمند بود و اسرائیل دانشمندکش است.
نگاهی به مقالات مضحک حسن رحیمپور ازغدی در خبرگزاری فارس، به خوبی گویای تلاش ایدئولوگهای جمهوری اسلامی برای معرفی کردن فخریزاده به عنوان "دانشمند" و فیزیکدانی است که تاملات عمیقی در فلسفه علم به خرج داده بود و با نقدهای بنیادینش به علم فیزیک، فیلسوفان علم را به ضرورت بازاندیشی در مبانی و روشهای علمی، بویژه علم فیزیک، فراخوانده بود.
رحیمپور ازغدی که در سال 98 در نقد دولت روحانی و دفاع از مستضعفین زیادهروی کرد و سخنانی گفت که بهمثابه نقد قوه قضاییه و عملکرد کلی نظام جمهوری اسلامی بود، و به همین دلیل تریبون نماز جمعه و صداوسیما را از دست داده، احتمالا با تلاش برای اثبات دانشمند بودن محسن فخریزاده، گوشهچشمی به احیاء جایگاه لطمهخوردۀ خودش نیز دارد.
علاوه بر رحیمپور ازغدی، عبدالحسین خسروپناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه نیز با نگارش مقالهای که در سایت علی خامنهای منتشر شد، کوشید فخریزاده را دانشمندی عمیقا آشنا به فلسفه اسلامی جلوه دهد که از همین منظر نقدهایی اساسی به علم جدید داشت و نقدهایش شایسته توجه و تامل بود.
بگذریم که هدف اصلی این مقاله، ظاهرا این بود که ترور فخریزاده را محصول بیتوجهی خود او به رعایت نکات امنیتی و حفاظتی قلمداد کند. یعنی خسروپناه از دو حیث آب در آسیاب حکومت ریخت: هم فخریزاده را دانشمندی معرفی کرد که از فرط آشنایی با فلسفه اسلامی، تاملاتی اساسی درباره علم جدید داشت، هم گناه قتل او را به گردن خود او انداخت!
اما جدا از پروژه دانشمندسازی از فخریزاده، حرف دوم چهرهها و رسانههای حامی جمهوری اسلامی این بود که صهیونیستها به صغیر و کبیر رحم نمیکنند و علاوه بر جنجگویان اسلحهبهدست، دانشمندان عالیمقام را نیز میکشند.
برخی نیز طبق معمول کوشیدند بر امواج دریای مستعد طغیان "ناسیونالیسم ایرانی" سوار شوند و به خلقالله گفتند اگر ایرانی هستید، بدانید که صهیونیستها یک "دانشمند ایرانی" را کشتند. نمونه بارز این افراد، مسعود فراستی بود که در برنامه "هفت" بر طبل ملیگرایی مضحک حزباللهیها کوبید و کوشید که با دست گذاشتن بر عرق ایرانیگری مخاطبان برنامهاش، از فخریزاده یک چهره ملی ترسیم کند که هر وطندوستی باید در سوگش عزادار باشد و هیچ به این موضوع هم فکر نکند که این "دانشمند بزرگ هستهای" در خدمت تولید بمب اتمی برای دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران و بیمه کردن عمر این دیکتاتوری از این طریق بود.
برای فراستی که قبلا مائوئیست بوده و الان سالهاست که بر طبل فاشیسم میکوبد و ملیگراییاش هم آبشخوری کاملا فاشیستی و غیر دموکراتیک دارد، این موضوع هیچ اهمیتی ندارد که فخریزاده یکی از عوامل موثر برای ایجاد یک "کره شمالی اسلامی" در ایران بود.
عزاداری مزدوران رژیم برای ترور یک "دانشمند ایرانی" در حالی صورت میگیرد که جمهوری اسلامی در آستانه اعدام یک دانشمند ایرانی دیگر به نام احمدرضا جلالی است. وطنپرستی حزباللهیهای بیدینی نظیر مسعود فراستی، حتی وقتی که خبر اعدام قریبالوقوع یک ساینتیست ایرانی منتشر شده، به کلی فروکش میکند و این جماعت انگشتی به اعتراض بلند نمیکنند که اگر اسرائیل آن دانشمند ایرانی را کشت، لااقل شما این یکی دانشمند ایرانی را نکشید!
اگر فخریزاده، که اصلا معلوم نیست در کدام دانشگاه و تا کدام مقطع تحصیلی و در چه رشتهای درس خوانده، دانشمند باشد، قطعا احمدرضا جلالی را نیز میتوان دانشمند محسوب کرد. بگذریم که مدافعان جلالی او را نه دانشمند که یک پزشک و پژوهشگر معرفی کردهاند و از دروغپردازی علمی درباره او پرهیز کردهاند.
همچنین باید افزود که از آغاز سال جاری، علی یونسی دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف، که در المپیاد نجوم هم برنده مدال شده و فقط 20 سال سن دارد، با اتهاماتی عجیب و غریب در زندان به سر میبرد. آیا این نخبه المپیادی جزو سرمایههای علمی ایران نیست؟ اگر هست، که هست، پس چرا از هیچ یک از طرفداران جمهوری اسلامی صدایی درنمیآید که چرا با این سرمایه علمی کشور چنین تا میکنید؟ دلیلش روشن است: دانشمند و نخبه و ساینتیست ایرانی برای جمهوری اسلامی و طرفدارانش در صورتی اهمیت دارد که به خدمت نظام درآمده باشد. در غیر این صورت، بود و نبودش فرق چندانی ندارد و شاید حتی عدمش به ز وجودش باشد!
این یادداشت تنها نظر شخصی نگارنده است و بیان کننده نظر همبستگی جمهوری خواهان ایران نیست