اعتراض خانه تئاتر و بازی در زمین قدرت
سیامك جمشیدی
چند روز قبل، جمعی از اعضای خانه تئاتر، نهاد صنفی هنری در ایران با حضور در برابر مجلس شورای اسلامی مطالبات صنفی خود را بیان كردند؛ عملی كه به سرعت واكنش مسئولان وزارت ارشاد را به دنیال داشت. هنرمندان در بیانیه نوشته بودند: «لحظات مرگباری بر مردم ایران میگذرد. بانگ شیون و عزا لحظهای فروكش نمیكند. مرگ مبتذل و ارزان بیامان در كار تباهی و قلع و قمع مردمانی است كه ولینعمتان شما هستند. كودكان سؤال میكنند چرا پدرانشان شرمگین میمیرند. مادران برای نجات جان فرزندان خود از فردای تیرهای كه برایشان رقم خورده، به انتظار دستی از غیب نشستهاند. گویی كاوه آهنگر و رستم دستانشان آرزوست.»، یك روز بعد مدیر دولتی پاسخ داد: «بهتر این بود در حالی که ملتهای منطقه به احترام کاوه آهنگر و رستم دستان ایرانزمین سرتعظیم فرود آورده و از مردم ایران که در نابودی جانیترین و خونخوارترین گروهک تروریستی نقش محوری داشتهاند قدردانی میکنند و از طرفی ملت ایران سالگرد شهادت فرزندان خود را گرامی داشته، این تجمع در زمان دیگری صورت میگرفت.»
گرچه این مدیر سعی كرد با فراكنی و فرار رو به جلو و نسبت دادن لقب نچسب «رستم دستان» به قاسم سلیمانی، از زیر پاسخ به مطالبات مردم فرار كند؛ اما پرسش اساسی این است كه چرا تئاتریها به دنبال بیان مطالبات ابتدایی خود، پاسخ مثبت دریافت نمیكنند؟
نكتهای كه در جریان كنش و واكنش جمع تئاتری و دولت مورد غفلت واقع شد، این بود كه بخش زیادی از همین افراد با تن دادن به منویات سیستم و پذیرش سانسور، همواره در زمین حكومت بازی كردهاند. شیوه برگزاری تجمع هم نشان میدهد با نزدیك شدن به موسم برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، بهنوعی قرار بوده پاس گل به سردار نظامی داده شده تا با بهرهبرداری از این نمد، برای روزهای تبلیغات كلاهی بدوزد.
هنرمندان تئاتری كه چند ماه قبل با انتشار نامه سرگشاده خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفتند «ما سانسور را پذیرفتهایم»! حالا چطور میتوانند پیگیر خواستههای بهحق صنفی باشند؟ مقایسه رفتار و برنامهریزی صورت گرفته با كنش معلمان، بازنشستگان، كارگران و غیره، یك نكته به شدت به چشم میآید. اینكه هنرمندان معترض و ترتیبدهندگان تجمع بهقدری آلوده قدرت و همنشینی با حاكم شدهاند كه برخلاف جریانهای مدنی دیگر، همچنان انتظار دارند حاكم عدالت برقرار كند و آنها را به خواستهها و مطالبات انسانی اولیهشان برساند. اما آیا چنین چیزی ممكن است؟ اگر قرار بود تئاتر و سینما و ادبیات ایران تحت لوای نظام فعلی به حداقلها دست پیدا كند، آیا كار به اینجا میرسید؟ واقعیت این است كه هنر در ایران امروز بیش از هرزمان دیگری همنشین حكومت شده است. نمود این امر در جلسه بهظاهر خصوصی كارگردانان سینما با رهبر ایران مشهود بود. متاسفانه كسی نپرسید اگر قرار بود جلسه خصوصی و پنهانی باشد، پس چرا علنی شد؟
ارتباط تئاتریها و سینماییها با قدرت در ایران كه به ورطه گردنكجكردن افتاده، البته محصول امروز و دیروز نیست. دیرزمانی است كه هنر در ایران به ابزار پیشبرد مقاصد ایدئولوژیك نظام سیاسی بدل شده است و این رویه بلافاصله از فردای انقلاب شروع شد. در گام اول جمع زیادی از هنرمندان فراری شدند، انقلابیون گروهی را خانهنشین كردند و جمعی را در زندانها به بند كشیدند. در نمونههایی اگر حریف نشدند، هنرمند را به جوخه اعدام سپردند. سعید سلطانپور، عضو كانون نویسندگان ایران، نمایشنامه نویس و كارگردان تئاتر مثال مشهور از این دست است. هنرمندی كه همان سالهای آغازین انقلاب، در شب عروسی به دست ماموران و پاسداران نظام اسلامی ربوده شد و مدتی بعد پیكر سوراخ سوراخ شدهاش رونمایی شد.
بر این منوال بود كه گروهها و هنرمندان تئاتر رفته رفته زیر پوتینهای نظامیان و انقلابیونِ خمینیست له شدند. حمله به «كارگاه نمایش» از دیگر مراكز مهم هنری پیشرو در دهههای چهل و پنجاه همان دوران اتفاق افتاد و عباس نعلبندیان، مهمترین نمایشنامه نویس معاصر ایران هم در این دوران روانه زندان شد. اتفاقی كه با تعطیلی "کارگاه نمایش" به دستور صادق قطبزاده، رییس وقت سازمان صداوسیمای انقلابی، به زندانی شدن محمد ژیان، برادر رضا ژیان بازیگر تئاتر و بعدها تلویزیون و عباس نعلبندیان انجامید. نعلبندیان پس از آزادی بیش از پیش منزوی و خانهنشین شد تا اینكه در سال ۱۳۶۸ خودکشی کرد.
او در واپسین دقایق حیات، آخرین صبحتهایش را روی نوار ضبط صوت ثبت میكند و به صراحت میگوید كه از حسادتها و سنگاندازیها و كینهورزیها خسته است و دیگر یارای مبارزه و زندگی ندارد.
چندسال قبل از این تاریخ، بعضی هنرمندان تئاتر مدعی گرایش چپ (از جمله محمود دولتآبادی، كه آن زمان بیشتر زمان خود را در تئاتر صرف میكند) با ایجاد تشكیلات صنفی، راهپیماییهای 22 بهمن را بهترین فضا برای نمایش دادنِ شعارها و كارهای ضدآمریكایی دیدند، برنامههایی در قالب «جشنواره تئاتر انقلاب» كه بساطش با یورش لباسشخصیها دود میشود و به هوا میرود. جایی كه حتی همراهی با انقلاب تحمل نمیشود، اگر پرچم خمینی برافراشته نباشد. اما بحث برسر همین نفس تلاش برای همراهی است و عدم درك واقعیتهای میدانی.
افرادی كه تاریخ نمیدانند و یا از تاریخ عبرت نمیگیرند، محكومند به شكست و نابودی. چنانكه میبینیم تئاتر و سینمای ایران در سالهای اخیر عملا به سرعت پلههای سقوط پیموده و هرچه زمان بیشتری میگذرد، این افراد بیش از گذشته بین مردم بیاعتبار شدهاند. به همین نسبت محتوای تولیداتشان نیز كمترین نسبت را با وضعیت اكنون اجتماع سركوبشده برقرار میكند. اعتراض و بیان مطالبه اعضای خانه تئاتر هم برهمین پایه استوار بود. بدون عبرت از تاریخ و محكوم به شكست، حتی اگر فردا روز، سردار چندرغاز كف دستشان بگذارد. نفس تجمع و خواندن بیانیه در برابر مجلس شورای اسلامی با هدف بازی پشت پرده به نفع یك نامزد بالقوه انتخاب ریاست جمهوری، حتی اگر با ژست مخالفخوان صورت گرفته باشد، درنهایت به همان بیانیه "پذیرش سانسور" شبیه میشود. این جمع محدود همچنان میخواهد در زمین قدرت توپ بزند و تسلیم زور شده است. حتما هستند هنرمندان تئاتری كه تن به چنین بازیهایی نمیدهند و با زیركی، مردم و جامعه را به نظاره نشستهاند. چهرههایی كه فردای تاریخ نامشان در فهرست نیروهای سربلند اجتماع در مبارزه با ظلم و نكبت نوشته میشود.
مطلب فوق صرفا نظر نگارنده بوده و بیانگر دیدگاه هجا نیست