اهم اخبار
news-details

اسلام سیاسی و اسلام سیستانی


 

با گذشت چندین روز از دیدار پاپ و آیت‌الله سیستانی، نارضایتی مقام‌های جمهوری اسلامی از این ملاقات مهم و کم‌نظیر بیش از پیش آشکار شده است. در یکی از بارزترین نمونه‌ها، احمد علم‌الهدی امام جمعۀ مشهد، مدعی شده است که پاپ در دیدار با سیستانی، "یک مأموریت آمریکایی" داشت و این دیدار زمینه‌ساز مطرح شدن دوقطبیِ "مرجع سکولار- مرجع انقلابی و سیاسی" از سوی دشمنان تشیع شد.

اما واکنش زیرپوستی و مهم‌تر را احتمالا باید در سخنرانی علی خامنه‌ای به مناسبت عید مبعث جستجو کنیم. خامنه‌ای در این سخنرانی، با تکرار ایدۀ محوریِ تفکر خمینی، مدعی شد که پیامبران برای تاسیس حکومت آمده بودند و اگر برخی از آن‌ها موفق به انجام این کار نشدند، این عدم توفیق به این معنا نیست که نبوت اساسا اهداف سیاسی و حکومتی ندارد و صرفا در پی تعلیم امور عبادی و اخلاقی به مؤمنان است.

خامنه‌ای هدف از ارسال پیامبران را تأسیس حکومت دینی دانست و استدلالش هم این بود که دین برنامۀ جامعی برای زندگی بشر دارد و صرفا جنبه‌های فردی ندارد و تحقق برنامۀ جامع دین، بدون تاسیس حکومت ناممکن است.

او همچنین گفت: «شما امروز هم مشاهده می‌کنید که در تبلیغات دشمنان، از چیزی به نام "اسلام سیاسی" نام آورده می‌شود؛ اسلام سیاسی همین است که در نظام اسلامی ایران تحقّق پیدا کرده ... اسلام سیاسی یعنی همین اسلامی که توانسته با تشکیل حکومت، دستگاه‌های گوناگون، نظامهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره به وجود بیاورد و یک هویّت دینی و اسلامی را برای یک ملّت ایجاد بکند ... بنابراین تعریف قرآن از دین یک چنین چیزی است.»

از نظر خامنه‌ای، اشرار مخالف اسلام سیاسی‌ بوده‌اند. چه در زمان پیامبر اسلام، چه اکنون. او در اولین سخنرانی‌اش پس از دیدار پاپ و سیستانی بر اسلام سیاسی تاکید کرد؛ و اینکه اسلام سیاسی همان چیزی است که مد نظر پیامبر اسلام بود؛ و چنین اسلامی اکنون در ایران محقق شده است. این تأکیدات در حالی صورت گرفت که طی روزهای اخیر از آیت‌الله سیستانی به کرّات به عنوان یک مرجع تقلید موافق سکولاریسم یاد شده است. بنابراین بعید به نظر می‌رسد که پرداختن خامنه‌ای به بحث اسلام سیاسی، پس از دیدار پاپ و سیستانی، اتفاقی بوده باشد.

آنجا هم که خامنه‌ای می‌گوید "تعریف قرآن از دین یک چنین چیزی {یعنی اسلام سیاسی} است"، مدلول حرفش این است که درک خودش از نقش دین در جامعه، اسلامی‌تر از درک سیستانی از نقش دین در جامعه است. بویژه اینکه در روزهای اخیر بخشی از یک مصاحبۀ تلویزیونی استاندار نجف در فضای مجازی منتشر شد که تاکید می‌کرد توصیۀ آیت‌الله سیستانی به او، عبارت بوده از تامین امنیت، خدمات اجتماعی و رسیدگی به فقرا.

در سخنان خامنه‌ای مرحلۀ مفقوده‌ای مابین "دین فردی" و "دین حکومتی" وجود دارد و آن چیزی نیست جز نقش‌آفرینیِ مدنیِ دین. خامنه‌ای چند بار تاکید کرد که دین برای اعمال و عبادات فردی نازل نشده و اگر دستش از دامن حکومت کوتاه بماند، به هدف اصلی‌اش نخواهد رسید. اما هدف اصلی دین چیست؟ تحقق جامعۀ دینی.

جدا از اینکه جامعۀ شکل‌گرفته در ذیل حاکمیت جمهوری اسلامی، به خوبی نشان می‌دهد که "حکومت دینی" لزوما نمی‌تواند "جامعۀ دینی" ایجاد کند و همین واقعیت مهم‌ترین دلیل در رد مدعای خامنه‌ای است، این نکته هم قابل توجه است که خامنه‌ای به تبع خمینی، اساسا نمی‌تواند نقشی دموکراتیک و مدنی برای دین قائل باشد. او نمی‌تواند دین را به‌مثابه یک "نیروی اجتماعی" موثر در کنار سایر نیروهای اجتماعی ببیند. او صرفا دو حوزه برای نقش‌آفرینی دین قائل است: حکومت و زندگی فردی. اگر دین متصدی حکومت باشد، از نظر خامنه‌ای در جایگاه راستین و مناسب خودش قرار گرفته است. در غیر این صورت، دین صرفا در زندگی فردی شهروندان نقش‌آفرین خواهد بود و جایگاه درخوری در زندگی بشر نصیبش نشده است.

در حالی که این وسط چیزی به نام جامعۀ مدنی هم می‌تواند وجود داشته باشد و دین می‌تواند نیرویی مهم و موثر در این حوزه باشد و نقش مفیدی در حیات اجتماعی شهروندان ایفا کند بدون آنکه با تحمیل ارزش‌های خودش به عموم شهروندان، وضعیتی غیر دموکراتیک ایجاد کند و عامل ناکارآمدی‌های ناشی از این وضعیت نیز باشد.

علاوه بر این، خامنه‌ای دربارۀ اسلام سیاسی چنان سخن می‌گوید که گویی این پدیده را بدون توجه به نتایجش باید پذیرفت. اگر اسلام سیاسی در ایران محقق شده، آیا نباید به نتایج این اسلام توجه کرد؟ اسلام سیاسی در ایران به دموکراسی منتهی نشده، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی شهروندان را نیز به شدت محدود کرده، به عدالت و رفاه هم منتهی نشده و حتی امنیت را هم چنانکه باید محقق نکرده است. ناکارآمدی اقتصادی و توسعۀ فقر در ایران، در کنار سیاست خارجی ماجراجویانه و نامتکی به عقل سلیم و نامعطوف به منافع ملی، علل تضعیف امنیت در ایران کنونی‌اند.

اگرچه هیچ بقالی نمی‌گوید ماست من ترش است، ولی داوری دربارۀ کارنامۀ اسلام سیاسی در ایران، بر عهدۀ مردمی است که تحت حاکمیت حکومت اسلامی زندگی می‌کنند. اگر این داوری مثبت بود، نظام جمهوری اسلامی این قدر از برگزاری رفراندوم دربارۀ مسائل مهم ملی واهمه نداشت.

وقتی که اسلام سیاسی در کشوری 80 میلیونی فرسنگ‌ها از عدالت فاصله دارد، چرا باید خواهان تحقق چنین اسلامی در سرتاسر جهان اسلام و در سراسر کرۀ ارض باشیم؟ هر عاقلی به راحتی درمی‌یابد که مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی در جوامع دموکراتیکِ غیر اسلامیِ جهان غرب به مراتب عادلانه‌تر از ایرانِ تحت حاکمیتِ اسلام سیاسی است.

مورخان نوشته‌اند که هلاکو خان مغول پس از کشتن المستعصم بالله و سرنگونی خلافت عباسیان، فقهای وقت را جمع کرد و از آن‌ها پرسید به نظر شما حاکم کافر عادل بهتر است یا حاکم مسلمان ظالم؟ سید طاووس، از فقهای معروف شیعه اثنی عشری، در پاسخ به سوال هلاکو گفت: کافر عادل مرجح است به مسلمان ظالم.

از پیامبر اسلام نیز نقل شده است که الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. اگرچه بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی معتقدند این جمله از آن پیامبر اسلام نیست، ولی جالب است که آیت‌الله سیستانی در اظهار نظرهایش دربارۀ "حکومت"، به این حدیث ارجاع داده و منطوق آن را تایید کرده است.

در واقع باید گفت اسلام خمینی و خامنه‌ای، اسلامی اقتدارگرایانه است که کارش بدون دسترسی به حکومت لنگ می‌ماند ولی اسلام آیت‌الله سیستانی، بدون تکیه به حکومت و قدرت سیاسی نه تنها کارش به خوبی پیش می‌رود بلکه شرط کارآمدی و تاثیرگذاری مفیدش پرهیز از تصاحب "حکومت" است. این مهم‌ترین تفاوت اسلام سیاسی و اسلام سیستانی است.

تصاحب حکومت از سوی خمینی و نتایج برآمده از اسلام سیاسی مد نظر وی و پیروانش، به خوبی نشان می‌دهد که اسلام سیاسی هم بسیار تاثیرگذار است ولی بدبختانه این تأثیرگذاری، به شدت منفی است. مرحوم داریوش شایگان معتقد بود انقلاب اسلامی جهان را عوض کرده است. او این حرف را در اشاره به ظهور طالبان و القاعده و داعش در جهان اسلام پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بیان می‌کرد.

اگرچه اسلام سیاسی مد نظر این گروه‌های سنی، به انحاء مختلف ریشه در آرای ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت) و سید قطب و اخوان المسلمین دارد، ولی ظهور و توفیق خمینی در تاریخ سیاسی ایرانِ شیعی، اسلام سیاسی را با شدت و قوت بیشتری در جهان اسلام پمپاژ کرد و بسیاری از افراط‌گرایان اهل سنت را به وادی این وسوسه انداخت که "اگر شیعیان توانستند حکومت تشکیل دهند، چرا ما نتوانیم؟"

اوج این حکومت‌خواهیِ افراط‌گرایان اهل سنت، در عملکرد داعش در عراق و سوریه متجلی شد. اگرچه اسلام سیاسی طالبان و داعش به مراتب خشن‌تر از اسلام سیاسی مد نظر رهبران جمهوری اسلامی از آب درآمد، ولی قرائت خشونت‌بار از اسلام و تحمیل احکام فقهی به مردم با تکیه بر زور و ارعاب، سنگ بنای مشترک اسلام خمینی و اسلام طالبان و داعش بوده است. چنین اسلامی، البته از بیخ و بن با اسلام آیت‌الله سیستانی فرق دارد و همین تفاوت، مبنای درخواست پاپ برای ملاقات با سیستانی و عدم تمایل او به دیدار با خامنه‌ای بوده است.

 

مطلب فوق نظر نگارنده بوده و الزاما بیانگر دیدگاه هجا نمی تواند باشد

اشتراک در شبکه های اجتماعی