اهم اخبار
news-details

ظریف و ضرورت ریشه‌کن شدن جمهوری اسلامی


 

محمدجواد ظریف روز چهارشنبه (۲۷ اسفند) در نشست عالی‌رتبه سازمان همکاری اسلامی، که به صورت مجازی و به منظور بررسی موضوع اسلام‌هراسی برگزار شد، اعلام کرد که «جهان اسلام نیازمند ریشه‌کنی افراط‌گرایی در درون خود است.»

بخش عمده سخنان ظریف، البته در نقد نگاه جهان غرب به جهان اسلام بود و بر این نکته تاکید داشت که رسانه‌های غربی نقش مهمی در ایجاد اسلام‌هراسی در جهان غرب داشته‌اند.

وزیر خارجه جمهوری اسلامی، همچنین تلویحا مسئولیت "ریشه‌کنی افراط‌گرایی" در جهان اسلام را متوجه عربستان و کشورهای اقماری‌اش دانست؛ چراکه نابودی افراط‌گرایی در دنیای اسلام را مستلزم مقابله با کسانی دانست که «ایدئولوژی نفرت‌انگیز تکفیری را صادر می‌کنند.» 

ناگفته پیداست که چنین نشست‌هایی هیچ تاثیری در کاهش افراط‌گرایی در جهان اسلام نخواهد داشت؛ چراکه سخنانی نظیر سخنان جواد ظریف، یکسره مبتنی است بر مسئولیت‌ناپذیری و انداختن توپ در زمین حریف. 

در واقع جان کلام ظریف این بوده است که جمهوری اسلامی فاقد ایدئولوژی تکفیری است و به همین دلیل نقشی در افراط‌گرایی در عالم اسلام ندارد. اما آیا صدور ایدئولوژی تکفیری تنها علت رشد افراط‌گرایی در جوامع اسلامی است؟ آیا صدور انقلاب اسلامی نقشی در این زمینه نداشته است؟ 

اگر از سران کشورهای عربی منطقه سوال شود، قطعا آن‌ها سیاست صدور انقلاب از سوی جمهوری اسلامی را علتی اساسی در رشد تندروی و خشونت در دنیای اسلام می‌دانند و فعالیت گروه‌هایی نظیر حزب‌الله لبنان و حماس و حوثی‌های یمن و گروه‌های شبه نظامی شیعه در عراق را دال بر صحت مدعای خودشان می‌دانند. 

چو نیک بنگریم، در این میان هر دو طرف درست می‌گویند. حق هم با ظریف است هم با سران کشورهای عربی. مشکل این‌جاست که هر یک از این دو نیروی متعارض، یعنی ایران و عربستان، فقط به نیمی از حقیقت اشاره می‌کنند و با کتمان نیمۀ دیگر حقیقت، از پذیرش مسئولیت خودشان در رشد افراط‌گرایی مسلمانان سر باز می‌زنند. 

تحریر علل افراط‌گرایی در جهان اسلام، البته مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. پاره‌ای از این علل، ربطی به رقابت سیاسی کشورهای مهم دنیای کنونی اسلام ندارند و در واقع جزو مواریث تاریخی مسلمین‌اند و مستقیما از قرآن و سنت برآمده‌اند.

بحث اخیر دکتر عبدالکریم سروش دربارۀ قرآن و پیامبر اسلام، فارغ از صحت و سقمش، آشکارا نشان می‌دهد که منابع اصلی اسلام (یعنی قرآن و سیرۀ پیامبر) مستعد قرائت خشونت‌بار از سوی مسلمین‌اند. حتی اگر اکثر این قرائت‌ها نادرست باشند، مساله اصلی این است که همواره این احتمال وجود داشته است که جمعی از مسلمانان با مراجعه به متون و منابع اصلی دین‌شان به افراط‌گرایی در خشونت سیاسی فتوا دهند. بنابراین افراط‌گرایی، استعدادی ذاتی در جهان اسلام است که عقلای مسلمانان باید مانع بالفعل شدن این استعداد شوند. 

اما ممانعت از بالفعل شدن این امر بالقوه، با رقابت‌های سیاسی کشورهای مهم جهان اسلام و تکیه آن‌ها بر "صدور انقلاب" و تلاش برای بسط "شیعیگری سیاسی" و "غرب‌ستیزی" و یا در پیش گرفتن "عجم‌ستیزی" و "تفکیری‌گری" امکان‌پذیر نیست. اگر عربستان سعودی و کشورهای اقماری‌اش سیاستی عجم‌ستیزانه دارند و ایدئولوژی تکفیری را می‌پرورانند، جمهوری اسلامی هم با غرب‌ستیزی و صدور انقلاب و ترویج شیعیگری انقلابی، نقش قابل توجهی در بالفعل شدن استعدادهای خشونت‌بار جهان اسلام دارد. 

ضرورت قرائت خشونت‌بار از تاریخ و متون اسلامی، یعنی قرائتی که توسل به خشونت را توجیه کند، در شرایطی سرشار از تخاصم به مراتب بیشتر از شرایط مسالمت‌آمیز است. اگر ایران و عربستان از توان "سازش" برخوردار بودند و به روابطی حسنه دست می‌یافتند، خشونت به نام اسلام، دست کم در منطقه خاورمیانه، به شکل چشمگیری فروکش می‌کرد. 

جدا از پتانسیل‌های خشونت‌زای اسلام عربستان و اسلام شیعیِ ایران، رقابت سیاسی عاملی بوده است که اسلام ترکیه نیز به عنوان مدلی از اسلام‌گرایی طی پانزده سال اخیر با جدیت در دنیای اسلام مطرح شود. اگرچه اسلام‌گرایی در ترکیۀ اردوغان، به لحاظ ایدئولوژیک استعداد کمتری برای تولید خشونت و افراط‌گرایی دارد، ولی رقابت سیاسی ترکیه با ایران در ارائۀ "مدل مطلوب اسلام‌گرایی"، حتی موجب شد که ترکیه در تحولات سوریه، مدتها به ورطۀ حمایت از داعش درافتد. 

وقایع سوریه در دهۀ اخیر، نمونۀ گویایی از "دلایل سیاسیِ" دمیدن دولت‌های اسلامی منطقه در تنور خشونت و تروریسم و افراط‌گرایی بوده است. جمهوری اسلامی و عربستان و ترکیه، هر کدام با دلایل خاص خودشان، سوریه را به نان سوختۀ تنور افراطی‌گری شیعی و سنی تبدیل کردند. اینکه هر یک از این نیروهای متقابل و متخاصم بر طبل حقانیت سیاست‌های خودشان می‌کوبند، بیش از هر چیز نشانۀ فقدان توان سازش بین دولت‌های اسلامی منطقه است. فقدان این توانایی، دست کم در مورد عربستان و جمهوری اسلامی، محصول ایدئولوژی‌هایی بنیادگرایانه و افراطی و اصلاح‌ناپذیر است. 

بنابراین، مادامی که جمهوری اسلامی ایران نخواهد به نقش اساسی خودش در رشد خشونت و افراطی‌گریِ اسلامی در منطقه خاورمیانه نگاهی انتقادی داشته باشد و صرفا از در نصیحت کردن عربستان درآید، گره‌ای از کار نابسامان مسلمین خاورمیانه گشوده نخواهد شد. 

انداختن توپ در زمین دیگران، در حالی که جمهوری اسلامی خودش دینام نیرومندی است که افراط‌گرایی را در دنیای اسلام تولید می‌کند، عین مسئولیت‌ناپذیری است. جواد ظریف به درستی گفته است که افراط‌گرایی در جهان اسلام باید ریشه‌کن شود؛ ولی این تجویز، لوازمی دارد که یکی از آن‌ها تجدید نظر اساسی نظام جمهوری اسلامی در ایدئولوژی خودش و سیاست خارجی برآمده از این ایدئولوژی است. 

از آنجایی که چنین تحولی در جمهوری اسلامی در زمرۀ محالات است، ترجمۀ دقیق حرف ظریف چیزی جز این نیست که برای مقابله با افراط‌گرایی در خاورمیانه، جمهوری اسلامی باید ریشه‌کن شود! 

اما اینکه آیا ریشه‌کن شدن نظام سیاسی غیر دموکراتیک عربستان هم، لااقل در برهۀ تاریخی کنونی، کمکی به ریشه‌کن شدن افراط‌گرایی در جهان اسلام می‌کند یا نه، موضوعی است که محل سوال و مورد تردید است؛ چراکه حکومت ایران، از حیث پذیرش نرم‌های لیبرال‌دموکراتیک، قطعا از جامعۀ مدنی ایران عقب‌تر است ولی در اینکه حکومت عربستان هم از حیث مذکور عقب‌تر از جامعۀ عربستان باشد، تردید جدی وجود دارد. 

سرنگونی نظام سیاسی عربستان ممکن است موجب آزاد شدن انبوهی از نیروهای خشونت‌گرا از چاه ویل اسلام‌گرایی شود؛ ولی سرنگونی جمهوری اسلامی، موجب فروکش کردن اسلام‌گرایی افراطی در ایران خواهد شد.

جامعۀ ایران در شرایط کنونی قطعا یکی از دموکراسی‌خواه‌ترین جوامع جهان اسلام است. مطالعات گوناگون نشان داده است که مطالبۀ اجرای احکام خشن فقه اسلامی، در جامعۀ ایران به مراتب کمتر از سایر جوامع اسلامی است. ایران از این حیث، حتی وضعی بهتر از مالزی دارد. اما فی‌الحال بعید است که پس از سرنگونی نظام سیاسی عربستان و جمع شدن بساط لیبرالیزاسیونِ نیم‌بندِ بن‌سلمان، شاهد سر برآوردن نیروهای اجتماعی دموکراسی‌خواه موثر و نیرومندی از دل جامعۀ عربستان باشیم.  

اشتراک در شبکه های اجتماعی