انتقادات اخیر صادق خرازی از حسن روحانی و دفاعش از شورای نگهبان و باج دادنش به "مردم" و تاکیدش بر ضرورت اقبال عمومی به انتخابات، احتمالا در حکم مقدمهچینی برای کاندیداتوری وی در انتخابات ریاست جمهوری است.
خرازی سالهاست که حزب بیبنیاد "ندای ایرانیان" را تاسیس کرده است، حزبی که مثل اکثر احزاب جامعۀ ایران معلوم نیست نمایندۀ کدام نیروی اجتماعی است و چند عضو دارد، و اساسا اگر نباشد، چه خلأ سیاسی راستینی در جامعه ایران ایجاد میشود. احزابی از این دست، مثل احزاب دهههای ۴۰و ۵۰ برساختۀ رانت و محصول حکومتاند، اگرچه حتی یک صدم اهمیت حزب "ایران نوین" و حزب "مردم" را هم ندارند.
انتقادات دیرهنگام صادق خرازی از حسن روحانی، بعید است کسانی را که در سالهای ۹۲و ۹۶ به روحانی رای دادند، مجاب کند که در خرداد ماه امسال برای حل مشکلات کشور باید به صادق خرازی رای داد.
اما نکتۀ مهمتر در سخنان خرازی، ادعای وی دربارۀ تحولات مثبت در شورای نگهبان طی دو دهۀ اخیر است. انتخابات مجلس یازدهم به خوبی نشان میدهد که رد صلاحیت گستردۀ چهرههای درجه دوم و سوم اصلاحطلبان، هیچ نسبتی با ادعای تحول مثبت در شورای نگهبان ندارد.
پس چرا خرازی مدعی چنین تحولی است؟ دلیلش را باید در این جملۀ وی جستجو کرد: «در همان انتخابات تحریم شده از سوی برخی اصلاح طلبان {انتخابات مجلس یازدهم}، از کانال شورای نگهبان خیلیها پذیرفته شدند؛ از خود حزب ما حدود ۵۰ نفر پذیرفته شدند، اما رای نیاوردند و ما سه الی چهار نفر را نتوانستیم بیشتر وارد مجلس کنیم. یعنی اقبال مردمی نشد یا انسجام سیاسی اصلاح طلبان به گونهای بود که نتوانستند رایها را تجمیع کنند.»
در واقع حرف خرازی این است که اگر مردم رای میدادند، حدود سی یا چهل نفر از حزب "ندای ایرانیان" به مجلس یازدهم راه مییافتند. ولی بر فرض که چنین هم میشد. خرازی توضیح نمیدهد که از دست اعضای حزب "ندای ایرانیان" چه کاری برمیآمد که از دست نمایندگان مجلس دهم برنیامده بود؟ تمام موانعی که منجر به بیخاصیت شدن مجلس دهم شد، فراکسیون صادق خرازی را در مجلس یازدهم نیز بیخاصیت میکرد. آن مجلس که اکثریتش در دست اصلاحطلبان بود، آن قدر بیفایده از آب در آمد. مردم از اقلیت غیر انقلابی مجلس انقلابی کنونی، به رهبری صادق خرازی، چه انتظاری میتوانستند داشته باشند؟
در واقع در این جا دو نگاه وجود دارد که البته هیچ یک از مدافعان کنونی شرکت مردم در انتخابات، به چنین تفاوتی اذعان نمیکند. نگاه اول میگوید مردم باید رای بدهند بلکه تحولی قابل توجه در نظام جمهوری اسلامی ایجاد شود و زیستن در ظل این دیکتاتوری، کمی آسانشود. نگاه دوم اما با نتیجۀ رای مردم کاری ندارد و رای دادن برایش نه طریقیت که موضوعیت دارد؛ چرا که رای دادن نیروهای اجتماعی عظیمی که خاتمی را در سال ۷۶ و روحانی را در سال ۹۶ به قدرت رساندند، حتی اگر به بهبود شرایط زندگی در جامعۀ ایران منتهی نشود، عدهای را به نام اصلاحطلب راهی مجلس میکند و بر وزن سیاسی و دسترسی آنها به انواع و اقسام رانتها میافزاید.
واقعیت این است که بسیاری از مردم ایران با امید به اصلاح جمهوری اسلامی در بیش از دو دهۀ گذشته رای دادهاند. در دوران خاتمی، مقصود از اصلاح نظام، گذار به دموکراسی بود. اما در پایان عصر خاتمی، و بویژه پس از سرکوب اعتراضات سال ۸۸، نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه جامعۀ ایران دریافتند که گذار به دموکراسی در جمهوری اسلامی در زمرۀ محالات است. بنابراین در دهۀ ۹۰، مقصود از اصلاح نظام، صرفا افزایش کارآمدی یک نظام غیر دموکراتیک بود.
دولت چین مظهر یک نظام غیر دموکراتیک کارآمد است. اما جمهوری اسلامی همان طور که در دوران خاتمی ثابت کرد به دموکراسی تن نمیدهد، در دهۀ ۹۰ نیز ثابت کرد که نمیتواند یک دیکتاتوری کارآمد باشد. مشکلات این حکومت در سیاست خارجی به قدری زیاد است که مانع هر گونه بهبود رابطهاش با نظام بینالملل، و در نتیجه مانع دستیابیاش به کارآمدی در عین دیکتاتوری میشود.
در واقع جمهوری اسلامی مثل نظامهای سیاسی عربستان و روسیه و ویتنام و چین نیست که در عین اعراض از دموکراسی، کم و بیش کارآمد باشد. این نکتهای است که صادق خرازی هم احتمالا به خوبی به آن واقف است، ولی منافع کوتاهمدتش موجب میشود آن را مکتوم نگه دارد و مردم را به رای دادن در انتخابات تشویق کند. از این رای دادن، نانی نصیب ملت نخواهد شد، ولی برای حزب "ندای ایرانیان" قطعا آبی گرم میشود.
صادق خرازی در اوایل دهۀ ۱۳۹۰ در جلسهای خصوصیاش با خبرنگاران رسانههایش، دیپلماسی ایرانی و تاریخ ایرانی، با ادبیات رکیک خودش میگفت "مردم ما که با نظام کاری ندارند؛ این نظام است که انگشتش را در آن جای ملت فرو کرده و بیرون نمیآورد!" باید از این سیاستمدار نزدیک به بیت رهبری، پرسید که از آغاز دهۀ ۹۰ تا به امروز، چه اصلاح بنیادینی در این نظام رخ داده است که الان مردم امیدوار باشند با شرکت در انتخابات میتوانند اصلاحات بیشتری را در جمهوری اسلامی رقم بزنند؟
خرازی در جلسات خصوصیاش به درستی تاکید میکرد که جمهوری اسلامی مزاحم زندگی مردم است. مردم ایران هم برای کم شدن این مزاحمت، در طول دهۀ ۹۰ در دو دورۀ انتخابات ریاست جمهوری و یک دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا (۱۳۹۶) رای دادند. حتی در انتخابات خبرگان به افرادی مثل ری شهری و دری نجفآبادی رای دادند تا مصباح یزدی و جنتی و محمد یزدی راهی این مجلس مرموز و بیخاصیت نشوند. بنابراین مردم ایران (و بویژه تهران) عمیقا با اصلاحطلبان و سیاسیون مدافع شرکت در انتخابات همراهی کردند. اما الان در آغاز سال ۱۴۰۰، کمتر کسی باور دارد که آن همراهی عظیم و توام با اغماض، اثر قابل توجهی در افزایش کارآمدی نظام داشته است.
آقای خرازی میگوید: «آن اندازه که شورای نگهبان نسبت به امروز تغییر کرده و اصلاح شده ما اصلاح نشدیم. این مایی که میگویم شامل اصلاح طلبان و اصولگرایان است. تحقیق کنید و ادبیات شورای نگهبان ۲۰ سال پیش با امروز را مقایسه کنید. سال ۷۸ مگر همه را تایید صلاحیت نکردند، خروجی اش چه شد؟ بعد سال ۸۲ آن اتفاقات افتاد هر کنشی یک واکنشی دارد و هر اتفاقی پشت بند اتفاق دیگری میافتد.»
منظور وی از سخنان فوق این است که تنگنظری شورای نگهبان محصول گستاخی اصلاحطلبان متحصن در مجلس ششم بوده است (۱۳۸۲). اما او توضیح نمیدهد چرا پس از پایان کار مجلس دهم، که تبعیت تام و تمامی از دستورات رهبری داشت، فهرست رد صلاحیتشدگان در انتخابات مجلس یازدهم آن قدر طولانی از کار درآمد؟
صادق خرازی برای اینکه در صورت کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری با رد صلاحیت شورای نگهبان مواجه نشود، به اعضای کوتهنظر این شورا نان قرض میدهد و میگوید شورای نگهبان بیش از "ما" اصلاح شده است. یعنی بیش از فعالان سیاسی منتقد، و چه بسا بیش از مردمِ ناراضی.
در مضحک بودن این سخن خرازی که تردیدی نیست؛ ولی این رای مشعشع دربارۀ تحقق اصلاحات در شورای نگهبان، مخاطب را به این فکر وامیدارد که شاید مقصود خرازی از اصلاح در سایر حوزههای زندگی ایرانیان، پس از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، چیزی شبیه همین ادعای "اصلاح شورای نگهبان" باشد!
در این صورت اساسا چه نیازی به رای دادن است؟ هر کسی که صلاحیتش از سوی شورای نگهبان تایید شده باشد، قطعا شایستۀ ادارۀ کشور است و دیگر چه فرقی میکند که با چه میزان رای، مشغول اصلاح امور کشور شود؟ اگر کسی با ۸ میلیون رای هم بتواند کارآمدی این نظام غیر دموکراتیک را افزایش دهد و کمی آسودگی و بهروزی برای مردم ایران به ارمغان آورد، قطعا مردم از او رضایت بیشتری خواهند داشت تا رئیس جمهوری که ۲۴ میلیون رای کسب کرده و کار مهمی از دستش برنیامده.
اتفاقا به نظر میرسد رئیس جمهوری که با رایی چشمگیر به قدرت برسد، اول از همه حسادت رهبری نظام را برمیانگیزد. اگر هدف خرازی خدمت به مردم است، میتواند امیدوار باشد که حتی در انتخاباتی تحریمشده، با رایی ناچیز به ریاست جمهوری برسد. در این صورت از حسادت رهبری و خشم سپاه پاسداران هم در امان خواهد بود. سپس اگر طرح و ایدۀ مفیدی دارد، میتواند آن را در طبق اخلاص بگذارد و مردم ایران را به رفاه و سعادت برساند.
اما خرازی میداند در انتخابات تحریمشده، عمدتا نیروهای اجتماعی طرفدار اصولگرایان رای میدهند و او به قدرت نمیرسد. بنابراین ناچار است با ژست مترقی و دموکراتیک حرف بزند، بلکه اقشار و طبقات مخالف نظام از راه برسند و به او رای دهند. اما همۀ مشکل اینجاست که ژست دموکراتیک، نیازمند وعدههای دموکراتیک است. وعدههای دموکراتیک هم، مطابق تجربۀ سیاسی ملت ایران طی ۲۵ سال اخیر، در نظام جمهوری اسلامی قابل تحقق نیست. بنابراین اگر هدف صادق خرازی حقیقتا خدمت به ملت است، او در هر صورت آب در هاون میکوبد.
مطلب فوق نظر نگارنده بوده و الزاما بیانگر دیدگاه هجا نیست.