انتخابات ریاست جمهوری ایران از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶معمولا تکاپوی سیاسی چشمگیری در جامعۀ ایران برمیانگیخت اما این بار مردم ایران با یأسی آشکار، شاهد نزدیک شدن موعد برگزاری انتخابات هستند. مهندسی انتخابات، حتی پیش از ثبت نام نامزدها آغاز شده است. تحولات سیاسی خشونتبار چهار سال اخیر، در کنار شکست چشمگیر دولت روحانی در تحقق وعدههایش، بسیاری از مردم را به این نتیجه رسانده است که صرفا نظارهگر بازی انتخابات باشند و شرکت در این بازی را به اقلیتی واگذارند که بر سر "سفرۀ انقلاب" نشستهاند. با این حال برخی از فعالان و ناظران سیاسی، احتمال میدهند که ناگهان ورق برگردد و کانون قدرت در نظام جمهوری اسلامی، یکبار دیگر با رای سلبی اکثریت مردم مواجه شود؛ رأیی که میتواند دوباره مانع ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی شود. با این حال بسیاری هم معتقدند این رفتار انتخاباتی، نوعی کنش سیاسی است که اگرچه بیزاری اکثریت مردم ایران از ایدئولوژی اسلام سیاسی-فقاهتی را بازتاب میدهد ولی عملا به سود نظام جمهوری اسلامی تمام میشود. متن زیر گفتوگویی است با مهرانگیز کار، وکیل و نویسنده و فعال اجتماعی، دربارۀ جنبههای گوناگون انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و نیز چشمانداز سیاسیای که در آغاز قرن جدید خورشیدی، پیش روی جامعۀ ایران قرار دارد.
پس از سرکوب گروههای مخالف جمهوری اسلامی در سالهای آغازین انقلاب، بسیاری از مردم ایران، که حکومت اسلامی را خوش نداشتند، در یک بازۀ زمانی شانزده ساله (۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶) علاقهای به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نداشتند ولی پس از آن تقریبا در یک دورۀ بیست ساله (۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶) انتخابات ریاست جمهوری را جدی گرفتند. اما رای ندادن و رای دادن مردمِ مخالفِ حکومت اسلامی در فاصلۀ سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۶ نهایتا به عبور از جمهوری اسلامی منتهی نشده. وقتی که هیچ یک از این دو رفتار انتخاباتیِ مردم مخالفِ حکومت اسلامی، آنقدر برای نظام بحرانساز نشده که ایران از جمهوری اسلامی عبور کند، مردم ایران چه میتوانند بکنند؟
مردم در نقطۀ اوج کشتار مخالفان که از سال ۱۳۶۰ شروع شد، البته امیدواری خود را از رویارویی با حکومت جمهوری اسلامی با هدف تغییر سیاستها از دست دادند. جامعه به احساس انفعال رسید. زنان به حجاب اجباری پس از چند سال مقاومت جدی، تن دادند. زندگی طبیعی و لذت بردن از معاشرت و موسیقی و رقص و دورهمیها زیر پوست شهر با ترس و لرز ادامه پیدا کرد. جامعه، ظاهری مرعوب و تسلیم به خود گرفت. جنگ ایران و عراق به خودی خود مردم را از آرمانهای انقلابی دور ساخت. جنگ به حکومت جدید کمک کرد تا شهر و روستای شهید داده، تاریک و سرخورده و ناامید شود. دسترسی به دفترچه بسیج و جیرۀ غذایی و سیگار تبدیل شد به آرزوهای بزرگ. جنگ پایان یافت. نسلهای دوم و سوم انقلاب بالیدند و دختران و پسران همین که به بلوغ میرسیدند، حکومت را با حس جوانی خود در جنگ ایدئولوژیک میدیدند. جوانهای رنج کشیده و از جنگ بازگشته که به آنها گفته بودند حال که از جبهۀ جنگ با دشمن خارجی بازگشتهاید باید بروید بالای شهر و با جبهۀ جنگ داخلی و زنان طاغوتی نبرد کنید، افتادند به جان مردم. نمیدانستند سرگرمشان میکنند تا از یاد ببرند سایۀ شوم مرگ را که در جبههها شاهد آن بودند. با این وصف، فضاهای فرهنگی کوچکی گشوده شد. فضاهای زیر کنترل محافظهکاران.
شاید در یک بازۀ زمانی ۱۶ ساله ( از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ ) بخش بزرگی از مردم علاقهای به شرکت در انواع انتخابات به خصوص انتخابات ریاست جمهوری نداشتند. ولی همان هفت هشت میلیون رای که ما از آن به نام "رای سنتی" یاد میکردیم، کار حکومت را راه میانداخت و حکومت توقع بیشتری هم نداشت. ناراضیانی که در انتخابات ریاست جمهوری اندک حضوری داشتند، دنبال مصونیت و امنیت بودند. از جناح چپ حکومت و تندرویهای آن مانند اشغال سفارت آمریکا و اصرار بر سختگیری نسبت به کسانی که در حکومت شاه منشا اثر بودند میترسیدند و به نفع نامزد جناح راست (جامعه روحانیت مبارز) وارد مشارکت میشدند تا مبادا نامزد نزدیک به جناح چپ (جامعه روحانیون مبارز) قدرت بیشتری کسب کند. بنابراین پیش از آن که به سال ۱۳۷۶ برسیم، جمعی از مردم معترض که نگران آینده و امنیت خود و سرمایهشان بودند، گاهی با اکراه به مشارکت در انتخابات ریاست جمهور تن میدادند. از همان وقت هم اینان متوجه بد از بدتر شده بودند.
چند سالی پیش از انتخابات رئیس جمهور در سال ۱۳۷۶ روزنامه سلام که تریبون روحانیون مبارز (جناح چپ) بود منتشر شد و به نقد سیاستهای دولت رفسنجانی به خصوص در حوزۀ اقتصاد پرداخت. مردمی که نسبت به صندوق رای گرایشی نداشتند، خوانندۀ مطالب این روزنامه شدند. اما در مطالب روزنامه بهرغم وابستگی به جناح چپ، از تندروی انقلابی و بگیر و ببند و سختگیری نسبت به مردم اثری نبود. افکار عمومی آمادگی ذهنی پیدا میکرد تا در شرایطی که این درجه از نقد سیاستهای رسمی در مطبوعات میسر شده، هر گاه فرصتی دست دهد در همین ساختار بسته وارد بازیگری سیاسی شده و نقشهایی ایفا کند. آخرین سالهای دومین دور از ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، افکار عمومی متشکل از نسلهای اول و دوم انقلاب رویکرد تازه ای نسبت به تغییر پیدا کرده بودند و دنبال شیوههای بیخطری میگشتند. براندازی و تغییر رژیم را ناممکن مییافتند.
این تغییر رویکرد ذهنی منتظر تلنگری بود. انتخابات دوره ششم ریاست جمهوری با حضور یک روحانی انقلابی – فرهنگی ( سید محمد خاتمی) با دیدگاههای اصلاحطلبانه که اتفاقا متصل به جناح چپ بود و خویشاوندی سیاسی با خلخالی و محتشمی و خوئینیها داشت، به کمک روزنامه سلام گرم شد و ایرانیان، به صندوق رای دلبستگی نشان دادند. اما عموم رایدهندگان به اصلاحات سید محمد خاتمی، با یک هدف مشترک رای ندادند. جمعی او را تجسم واقعی آرزوهای به بار ننشستۀ انقلاب اسلامی میدانستند. جمعی به او بها میدادند تا حکومت رو به تزلزل را تحکیم بخشد و مردم را که از حکومت دور شده بودند جذب کند، جمعی اصلاحات را مسیر عاقلانه و تدریجی به سوی براندازی و تغییر حکومت دینی به جمهوری دموکراتیک سکولار تشخیص میدادند. مخرج مشترک این تحول سیاسی، شناخت ارزش و اعتبار "صندوق رای" بود.
پرسش اصلی شما را نمی توانستم بدون این مختصر نگاه به گذشته پاسخ بدهم. در حال حاضر با وجود بسیار زحمتها که ایرانیان کشیدهاند تا در انتخاباتهای غیر دموکراتیک شرکت کنند و هستۀ سخت حکومت را با حضور خود وادار به انعطافپذیری کنند، خود به این نتیجه رسیدهاند که شیوۀ مشارکت برای انتخاب بد و به حاشیه راندن بدتر جواب نمیدهد. باور کردهاند که ریاست جمهور همان تدارکاتچی میشود که خاتمی در دورۀ دوم ریاست جمهوریاش اعلام کرد.
بیاعتنائی ۱۶ ساله به صندوق رای، در نقطهای از عمر جمهوری اسلامی برای حکومت دردسرساز شد. اهالی چند شهر از جمله اسلام شهر و قزوین به خیابان ریختند و اطراف بناهای دولتی به صورت خشونتآمیز جمع شدند. حکومت به شدت از خشم و خروش مردم ترسید و مدیرانی که مایهای از عقل داشتند، درون ساختار بستۀ سیاسی حکومت ناگزیر از رایزنی شدند. همزمان جمعی اطلاعاتی با اعلام نارضایتی از مدیریت کشور، از وزارت اطلاعات جدا شدند و جمعی ناراضی درون حکومتی به روزنامه کیهان که تریبون ولی فقیه بود وارد شدند و ماهنامه "کیهان فرهنگی" را با جریان نواندیشی دینی و ضرورت تجدیدنظر در سیاستهای روز تغذیه کردند. این ماهنامه به نقد همهجانبه از سیاستهای رسمی و تفاسیر خشونتبار از اسلام میپرداخت. تحجر فکری حاکم بر کیهان، آنها را تحمل نکرد. مجبور شدند به جای آن "کیان" را انتشار دهند و به صورت مستقل از کیهان، نظرات اصلاحگرایانۀ سیاسی و معرفتی و فقهی خود را ترویج دهند. هستۀ اولیۀ انتخابات اصلاحطلبانه را همین تفاسیر تشکیل داد. سید محمد خاتمی را فشار این انقلابیون اصلاحطلب وارد میدان انتخابات کرد. سیاستهای کلان با ورود چهرۀ جدید به انتخابات موافقت کردند. باورشان نمیشد انبوه آراء مردم بیزار از شرکت در انتخابات، به سوی خاتمی سرازیر بشود. این رخدادی بود که جناح راست، آن را پیشبینی نکرده بود. زندگی سیاسی تازهای در ایران پس از انقلاب شروع شد.
حکومت اسلامی، هر بار بحران را با بحران از نظرها پنهان ساخته
منظور آن که درون حکومت همیشه از ترس شورش و بلوا بحرانی بوده و دو جناح راست و چپ با هم در چالش جدی بودهاند. از سال ۱۳۷۶ تازه این بحران از طریق مطبوعات اصلاحطلب و محافظهکار وارد حوزۀ آگاهی مردم شد و خود را به صورت انواع درگیریها و انتقامجوییها ظاهر ساخت. قتلهای زنجیره ای ۱۳۷۷، جنبش دانشجوئی ۱۳۷۸، هجوم به مطبوعات اصلاح طلب ۱۳۷۹، برگزاری پرحادثۀ کنفرانس برلین ۱۳۷۹، حمله و هجوم به کمپینهای مطالبهگر زنان و محافل دانشجویی، جنبش سبز و بسیاری پیامدهای دوران اصلاحات و پس از آن، بستر بحران زدۀ حکومت را به تماشا گذاشت. همۀ این وقایع منشا درونحکومتی داشت و جمعیتهای سیاسی و شناسنامهدار سکولار و لائیک و طرفداران جدایی دین از حکومت به صورت آشکار در آن نقشی نداشتند. اما آنها در مدیریت و فربه شدن جمعیتهای معترض و مطالبهگر همیشه بودند، هرچند دیده نمیشدند.
حکومت اسلامی، هر بار بحران را با بحران از نظرها پنهان ساخته است. روی کار آوردن محمود احمدینژاد با هدف انهدام برخی آثار سیاستهای توسعۀ جامعۀ مدنی و مطبوعات با آزادی نسبی، یک سلسله بحرانهایی بود که حکومت برای صیانت از جامعۀ بسته ایجاد و مدیریت کرد.
کوتاه سخن، حکومت در شرایط بحرانی به یاری سرکوب همهجانبه برقرار ماند. مردمی که واجد قدرت سازماندهی بودند در برابر سرکوب سنگین حکومت نتوانستند دانش و تجربه شان را به کار گیرند. شرایط جهانی به شدت متمرکز شد بر کنترل رفتار حکومت ایران در موضوع غنیسازی و مداخله در امور کشورهای منطقه. مردم شرکت در انتخابات را تنها نقشی دیدند که اجازه دارند اجراییاش کنند. جوانها وارد صحنهها شدند و به کمپینها با شیوههای مدرن تبلیغاتی جان دادند. هیجان راهیافته به انتخابات که ازسال ۱۳۷۶ چهرۀ انتخابات را دگرگون کرده بود با ایدۀ تلاش برای انتخاب بد و تلاش برای پیشگیری از انتخاب بدتر، مقبولیت پیدا کرد. درست مثل این بود که مردم به واقع دارند در انتخابات آزاد شرکت میکنند و گونهای تغییر را شکل میدهند.
این شیوه تا انتخابات دور یازدهم (۱۳۹۲) ریاست جمهور کار کرد و حسن روحانی در آن انتخابات روی کار آمد و مردم به همین شیوه رقیب او را پس زدند و به تعبیر خودشان در شرایط سیاسی خاصی که میزیستند، بدتر را به حاشیه راندند. در دوازدهمین انتخابات ریاست جمهور، مردم به همان شیوه ابراهیم رئیسی عضو کمیته مرگ سال ۱۳۶۷ را به حاشیه راندند، هرچند حسن روحانی نتوانسته بود به شعارهای زیبای خود جامۀ عمل بپوشاند.
برای طرفداران جدایی دین از حکومت، شرکت در انتخابات رفتاری استراتژیک بوده
اساسا آیا رای دادن یا رای ندادن اهمیت استراتژیک دارد یا مسالهای است که میتوان با آن برخورد تاکتیکی داشت؟
برای انبوه سکولارها و لائیکها و به طور کلی طرفداران جدایی دین از حکومت، همیشه شرکت در انتخابات رفتاری استراتژیک بوده و برای طرفداران حکومت، رفتاری تاکتیکی. بستگی به زمان انتخابات داشته و شرایط سیاسی ناظر بر آن. در سال ۱۳۷۶ امید جمع بزرگ مخالفان شرکتکننده در انتخابات این بود که اصلاح امور منجر به تضعیف هستۀ سخت قدرت شده و ولی فقیه زیر سلطۀ آرای اکثریت بزرگی از مردم، درهای بستهای را باز کند و هوای دموکراسی به صورت تدریجی وارد نظام حکومتی شده و مناسبات مردم و حکومت را به سمت و سوی اصلاح قوانین انتخاباتی و مطبوعات و تاسیس احزاب مستقل سوق دهد. برای جمعیت طرفدار حکومت و وابستگان حکومت که جمعی از آنها به اصلاحات رای دادند، تایید نامزدی خاتمی یک تاکتیک بود. میخواستند حکومت را از آسیبهای داخلی که تهدیدش میکرد و شورش در چند شهر نشانههایی از آن بود دور کنند و زورمند باقی بمانند. در مجموع رای دادن یا رای ندادن بسته به شرایط سیاسی روز در جمهوری اسلامی و جنس رایدهنده دارد.
تبلیغ تحریم از خارج بیاثر است
تحریم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ چه ظرفیتی در تغییر موازنۀ قوا به نفع نیروهای خواهان تغییرات سیاسی بزرگ و ساختاری دارد؟
تحریم را نمیشود از خارج تبلیغ کرد و موفق شد. این پیامرسانی به نظر من بیاثر است. مردم درون ایران اگر خود به ضرورت تحریم در انتخابات ۱۴۰۰ رسیده باشند، و نرخ مشارکت واقعا همان باشد که پیشبینی میشود، نهادهای نظامی و امنیتی و سیاسی به جای پذیرفتن شکست و تن دادن به انعطافپذیری سیاسی به نفع مردم، مشارکت اندک مردم را ناشی از تحریمها تبلیغ میکنند و با تاکید بیشتر یادآور میشوند که بحران اقتصادی، بیکاری، گرسنگی و گرانی که مردم را خسته کرده، عموما کار دشمن است. حکومت چیزی را به گردن نمی گیرد. این راه و رسمشان است. نمیخواهند باور کنند که راه و رسمشان در نقطهای که انتظارش را ندارند زمینشان میزند.
پیام سیاسی تحریم این است که از روزنۀ انتخابات غیر آزاد هم دل کندهایم و امیدی به این حکومت و جناحهای آن نداریم
پیام سیاسی تحریم انتخابات به چه معنا خواهد بود؟ تاثیر آن بر عرصۀ سیاسی و عملکرد نظام در سیاست خارجی و داخلی چیست؟
پیام سیاسی تحریم انتخابات از سوی مردم این است که حتی از روزنۀ انتخابات غیر آزاد هم دل کندهایم و امیدی به این حکومت و جناحهای آن نداریم. این پیام تا خامنهای زنده است در سیاست داخلی و خارجی اثر نمیگذارد و همچنان مصادره میشود به یکی از نتایج دشمنی آمریکا با مردم ایران. در فرض مرگ خامنهای متناسب با وضعیتی که ایجاد میشود، ممکن است در سیاست داخلی و خارجی اثر بگذارد. اعم از این که یک نیروی داخلی حکومت، سکان حکومت پس از خامنهای را به دست گیرد یا یک نیروی خارج از حکومت. دشوار است ویژگیهای سیاسی پس از خامنهای را پیشبینی کنیم. ولی یقین داریم سپاه لحظهلحظۀ آن را طراحی کرده. اما تضمینی نیست که توفیق اجرای دقیق داشته باشد. به خصوص که درون سپاه اختلاف کم نیست و نشانهها دیدنی است.
حرفهای تاجزاده یا از جنس بلوف سیاسی است یا قدرتطلبی به هر قیمت
مصطفی تاجزاده امسال نیز همانند چهار سال قبل مشغول ترساندن مردم از پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری است. ظاهرا اصلاحطلبان همیشه در انتخابات ریاست جمهوری سیاست "النصر بالرعب" را در پیش میگیرند. این سیاست را تا چه حد صادقانه و خردمندانه میدانید؟
تاجزاده در افتوخیزهای سال ۱۳۷۶ تاکنون شجاعانهتر از دیگر اصلاحطلبان حرف زده. ولی به جایی رسیدهایم که در میان دو انتخاب اصولگرا و اصلاحطلب تفاوتی نمیبینیم. قانون اساسی جمهوری اسلامی تکلیف هر رئیس جمهوری را روشن کرده. حرفهای آقای تاجزاده یا از جنس بلوف سیاسی بود که به دل ایرانیان پس از آن همه صدمه که خوردهاند ننشست، یا از جنس قدرتطلبی به هر قیمت بود که نفرتانگیز است. در اظهارات ایشان که برای خود اختیاراتی بیش از ولی فقیه یا در حد ولی فقیه تعیین و ادعا کرده میتواند قانون اساسی را در عمل سر و ته کند صداقتی ندیدیم. شخصا نگران شدم که گویا ایشان فهم و درک ایرانیان را خیلی دست کم گرفتهاند که این درجه از دروغ و وعدههای نشدنی تحویلشان میدهند به این امید واهی که مردم باورش کنند.
مردم از انقلاب بیزارند و استحاله حکومت هم ناممکن است؛ متاسفانه میماند کودتا یا جنگ
نظامهای سیاسی ایدئولوژیک قاعدتا با یکی از این چهار طرق کنار میروند: اصلاحات (استحالۀ نظام)، انقلاب، کودتا، جنگ (مداخلۀ خارجی). کدام یک از این چهار راه را برای ایران ممکن و مفید میدانید؟
به گمانم انقلاب را مردم نمیخواهند و از اسم انقلاب بیزار شدهاند. استحاله هم که با تمام کوششها ممکن نشده. باقی میماند کودتا یا جنگ. متاسفم که در افق آیندۀ سیاسی تصویر بهتری نمیبینم و امیدوارم اشتباه کنم.
اگر موفق به گذار صلحآمیز نشویم، راه ناهمواری پیش رو داریم
لیبرالیزه شدن فضای جامعۀ ایران در سه دهۀ اخیر، ارزش "زندگی" را در ایران بیشتر کرده و مردم از فرهنگ "یا مرگ یا پیروزی" فاصله گرفتهاند. این تحول احتمالا یکی از علل دشواری وقوع انقلاب در ایران کنونی، به رغم انبوه نارضایتیهاست. بنابراین چطور میتوان جامعۀ ایران را به سمت انقلاب سوق داد؟
چرا باید ایران را به سمت انقلاب دیگری سوق داد؟ انرژی، امید، وحدت نظر برای انقلاب وجود ندارد و چه بهتر از این. به نظرم اگر موفق به "گذار صلحآمیز" نشویم، که بعید است بشویم، راه ناهمواری پیش رو داریم. شاید کودتا پشت کودتا. نمیتوانم پیشبینی کنم. امید که جنگ نباشد.
هواداران تفسیر دموکراتیک از قانون اساسی جمهوری اسلامی، معتقدند نویسندگان این قانون، عبارت "رجال سیاسی" را فارغ از بار جنسیتی آن در قانون گنجاندهاند. آیا چنین تفسیری را مطابق با واقع میدانید؟
گویا در مذاکرات مجلس خبرگان اختلاف نظر بوده و آخوند گندهای قهر کرده از این که زنان بتوانند رئیس جمهور شوند. یک آخوند مکار کلک زده و گفته بگذاریم "رجال دینی سیاسی" تا زنها هر چه بالا پایین بپرند نتوانند حق خودشان را به کرسی بنشانند. ما هم به صورت شفاف به آن بار جنسیتی ندادهایم. بنابراین، در حالی که میشود گفت بار جنسیتی ندارد، ولی دارد، خیلی هم دارد. یک جور حق سرکاری است.
آیا دولتهای خاتمی و احمدینژاد و روحانی از حیث ارتقای حقوق زنان تفاوت مهمی با یکدیگر داشتند؟
خاتمی اصلا به برابری جنسیتی عقیده نداشت، ولی همین که برای مطبوعات آزادی نسبی قائل بود و به وزارت کشور و وزارت ارشاد دستور داد تا به تشکلهای مستقل بدون سختگیری مجوز بدهند یا در وزارت ارشاد ممیزین سعۀ صدر پیدا کرده و تیغ سانسور تا حدودی کند شده بود، میتوانست بستری بسازد برای حرکتهای مدنی و مطالباتی زنان با هدف بهبود وضع. محمود احمدی نژاد را آوردند تا این درها را ببندد. تشکلها را منحل کند. فعالان حقوق زن را حبس کند و آواره. او ضمن همۀ این کارها کلک زد و به خانم وحیده دستجردی که چشم راست جناح راست و مخالف سرسخت برابری است حکم وزارت بخشید و همه جا هو افتاد که فقط احمدی نژاد شهامت داشت تا وزیر زن وارد کابینه کند. از حسن روحانی همین بس که یک فعال شریف حقوق زن به نام خانم "شهیندخت مولاوردی" را پست و مقام داد برای اعتلای حقوق زن، سپس جناح راست، او را که متدین و فعال در حدود قوانین بود سکۀ یک پول کرد و روحانی صدایش در نیامد. برایش پروندههایی ساختهاند که پس از رفتن دولت روحانی سراغش را می گیرند. داوری در بارۀ سوال را به خواننده می سپارم.
با توجه به اینکه زنان در ایران حق ندارند کاندیدای ریاست جمهوری شوند، اگر جنبش زنان انتخابات ریاست جمهوری را از منظر ملاحظات خودش بنگرد، آیا نباید در هر صورت قائل به تحریم انتخابات باشد؟
ملت ایران با بدبختی بزرگی که خمینی بر سرش آورده با انواع شیوهها نبرد کرده تا بلکه اشتباه تاریخی خودش را جبران کند. زنان نیمهای از این ملت هستند. هرگاه ملت به این نتیجه رسیده که خوب است در انتخابات با همۀ کاستیها به امیدی شرکت کند، زنان هم مثل مردان شرکت کردهاند. زنان در خطای بزرگ انقلاب همجرم مردان هستند و نمیتوانند به خود حق بدهند که چون حق رئیس جمهور شدن از آنها سلب شده، پس نباید در برخی انتخابات ریاست جمهوری که در یک توافق نانوشتۀ ملی میتوانست مفید باشد شرکت کنند.
در صورت عبور جامعۀ ایران از جمهوری اسلامی و تاسیس یک نظام سیاسی دموکراتیک، مطالبات فوری و فوتی زنان که باید با تغییر قوانین محقق شوند، چیست؟
برابری کامل در قوانین بر طبق اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و کنوانسیون رفع کلیۀ اشکال تبعیض آمیز از زنان ( کنوانسیون سیدا).
برخی هم معتقدند رویکرد جمهوری اسلامی به زنان، حداقل در بسیاری از وجوه خودش، رویکردی "مردانه" است و در واقع مردان ایرانی هم، یکی از موانع دموکراتیک شدن وضعیت زندگی زنان هستند. دربارۀ این نقد چه نظری دارید؟
البته در جوامع پیشرفته هم این مانع وجود دارد. ولی سازوکار دموکراتیک قدرت بازدارندگی این عامل را ضعیف میکند و به تدریج ذهنیت مردان نیز تغییر میکند.
مانع اصلی تحقق دموکراسی در ایران عامل سیاسی است
دربارۀ موانع رعایت حقوق بشر در جوامع گوناگون، برخی معتقدند مانع اصلی "حکومت" است، برخی هم "فرهنگ غیر دموکراتیک" را مانع اصلی میدانند و تاکید میکنند تا فرهنگ مردم عوض نشود، تغییر حکومت و قانون فایدۀ چندانی ندارد. شما کدام مانع را در مسیر تحقق دموکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران کنونی مهمتر میدانید: فرهنگ یا سیاست (حکومت)؟
عامل سیاسی را مانع اصلی میدانم. اگر آزادیهای اساسی پذیرفته شده باشد، توسعۀ فرهنگی از طریق مطبوعات آزاد، رسانههای مستقل، ادبیات و هنر، گفتوگوهای بین فرهنگی و اتنیکی و احزاب و تشکلهای مستقل قابل دستیابی است. وقتی حکومت درهای گفتوگو و بحث و آموزش تاریخ و تحولات فرهنگی و روزآمد کردن تفاسیر دینی را میبندد، راهی باقی نمیماند برای تغییر ذهنیت مردم. همۀ جوامع پیشرفته، دورانهای عقبماندگی فرهنگی را به کمک آزادی بیان، که مادر توسعه و ترقی است، گذراندهاند. بحثهای اجتماعی اگر مجاز باشد، آزادیهای اجتماعی و نشستهای اجتماعی و فرهنگی اگر مجاز باشد، مردم به صورت طبیعی سنتهای نامتناسب با زمان و جهان را بیاعتبار میکنند و سنتهای مفید را حفظ میکنند. در این صورت البته در درازمدت مبانی حقوق بشر در اذهان مردم جا میافتد.