اهم اخبار
news-details

تاج‌زاده ماندلا نمی‌شود


نلسون ماندلا در کتاب مشهور خودش، راه دشوار آزادی، در اشاره به ضرورت موازنۀ قوا بین اپوزیسیون و حکومت، نوشته است: «با دست خالی نمی‌توان به جنگ حیوان وحشی رفت.»

ماندلا این جمله را در توضیح مبارزۀ مسلحانه و همین طور پرهیز شاخۀ نظامی کنگرۀ ملی آفریقای جنوبی در تحویل دادن اسلحه‌هایش به رژیم آپارتاید بیان کرده و نوشته است «فقط وقتی سلاح‌هایمان را تحویل می‌دهیم که خودمان هم جزو همان دولتی باشیم که سلاح‌ها را تحویل می‌گیرد.»

"مبارزۀ مسلحانه" البته منطق تباهی دارد و اگر ماندلا موفق شد گذار به دموکراسی را با موفقیت در آفریقای جنوبی رهبری کند، دلیل اصلی‌اش نه مبارزۀ مسلحانۀ "نیزۀ ملت" (شاخۀ نظامی کنگرۀ آفریقای جنوبی) با رژیم آپارتاید، بلکه عدول خودش از ادامه دادن به مبارزۀ مسلحانه و نیز فشارهای جهان غرب به رژیم آپارتاید بود.

در آفریقای جنوبی، تقریبا ۸۷ درصد مردم سیاه‌پوست بودند و ۱۳ درصد سفیدپوست. آن ۱۳ درصد، که قدرت را در اختیار داشتند، غربی‌تبار بودند و نمی‌توانستند تحریم‌های گستردۀ ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا و کلاً رابطۀ مخدوش‌شدۀ کشورشان با جهان غرب را نادیده بگیرند. در نتیجه به فشارهای جهان غرب تن دادند و حاضر شدند با رهبران اکثریت سیاه‌پوست کشورشان برای تاسیس یک نظام سیاسی دموکراتیک در آفریقای جنوبی وارد مذاکره شوند.

این روند با روی کار آمدن بوتا (نخست‌وزیر) آغاز شد و سپس توسط دکلرک دنبال شد و به نتیجه رسید. در اثر آغاز چنین سیاستی، دهۀ پایانی دوران زندان ماندلا نیز چندان سخت نگذشت. او ابتدا به زندانی با شرایط بسیار مطلوب منتقل شد، سپس در یک خانۀ ویلایی مرفه و مجلل به عنوان زندانی سیاسی حضور داشت.

نکتۀ مهم در تجربۀ آفریقای جنوبی، نبودن پنبه در گوش‌های رژیم آپارتاید نسبت به مطالبات جهان غرب بود. اما جدا از این عامل زمینه‌ساز، عقلانیت و شجاعت ماندلا نیز نقشی اساسی در تحقق دموکراسی در آفریقای جنوبی داشت.

ماندلا برخلاف همسر ذی‌نفوذ و یاران هم‌بندش در همان ویلای مجلل، پذیرفت که با مقامات رژیم آپارتاید وارد مذاکره شود. این تصمیم معنایی جز پرهیز از انتقام و خشونت، در صورت حضور سیاهان در ساختار قدرت نداشت.

رفقای ماندلا و بویژه همسرش که نفوذ قابل توجهی بین سیاه‌پوستان جوانِ خشونت‌طلبِ انتقام‌جو پیدا کرده بود، معتقد بودند که باید تا آخر بجنگند و رژیم را با مبارزۀ مسلحانه ساقط کنند و دمار از روزگار سفیدها درآورند. اکثریت مردم سیاه‌پوست آفریقای جنوبی نیز از این نقشۀ راه استقبال می‌کردند؛ چراکه سال‌ها آپارتاید، آن‌ها را لبریز از خشم و نفرت نسبت به اقلیت سفیدپوست کشورشان ساخته بود.

اما ماندلا در سخنرانی تلویزیونی تاریخی‌اش، به آن‌ها گفت اگر من رهبر شما هستم، باید اشتباهتان را به شما نشان دهم. او تاکید کرد که اکثریت مردم در اشتباهند و به آن ۸۷ درصد گفت: «ما در جنگ داخلی پیروز نمی‌شویم، ولی در انتخابات می‌توانیم پیروز شویم.» و چنین هم شد. ملتی که پیرو ماندلا بود، از خون‌خواهی و انتقام‌جویی دست شست و با حضور در انتخابات، برندۀ بازی قدرت شد.

اگر فشار جهان غرب به رژیم سفیدپوستان نژادپرست آفریقای جنوبی نبود، اگر مرد مدبر و عاقلی مثل ماندلا رهبر سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی نبود، اگر انتخابات واقعی در آفریقای جنوبی برگزار نمی‌شد، این کشور در دهۀ ۱۹۹۰ گرفتار جنگ داخلی یا انقلابی خونین می‌شد و بعید بود راهی به دموکراسی بیابد. جنگ داخلی، به احتمال بسیار زیاد، با پیروزی سفیدها به پایان می‌رسید. انقلاب هم به جای تاسیس دموکراسی، خرج نفرت‌ورزی و انتقام‌جویی می‌شد. در هر دو صورت، کشت و کشتاری نامنتهی به دموکراسی برپا می‌شد.

در بین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در ایران، سخنان مصطفی تاج‌زاده مترقی‌تر از دیگران بوده است. محتوای سخنان تاج‌زاده، برخلاف سخنان ابلهانۀ سعید محمد، که مشکلات ایران را ناشی از تفکر لیبرالی دانست، آشکارا و عمدتا دموکراتیک بود. تاج‌زاده در شرایطی کاندیدای ریاست جمهوری شده است که کفگیر مشروعیت جمهوری اسلامی به ته دیگ خورده است. او اگر بتواند جمهوری اسلامی را دموکراتیک کند، مشروعیت این نظام سیاسی را احیا خواهد کرد. اما تاج‌زاده ماندلا نخواهد شد. به چند دلیل اساسی:

اول اینکه، تاج‌زاده حتی اگر با همین ادبیات و جهت‌گیری سیاسی، رهبر بلامنازع اصلاح‌طلبان بشود، نمی‌تواند بین اصلاح‌طلبان و کانون قدرت، موازنۀ قوا ایجاد کند. اگر یاران و پیروان ماندلا در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و اوایل دهۀ ۱۹۹۰ در برابر مظالم رژیم آپارتاید دست به خشونت می‌زدند و آمادۀ ورود مجدد به فاز مبارزۀ مسلحانه و کشاندن کشور به عرصۀ جنگ داخلی بودند و ماندلا آن‌ها را از این کار منع می‌کرد، تاج‌زاده حتی حاضر نیست حق به خیابان آمدن نیروهای اجتماعی ناراضی از جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسد. برای تاج‌زاده خیابان یعنی خشونت.

علاوه بر این، تاج‌زاده با حکومتی طرف است که از غرب حرف‌شنوی ندارد. در ایران حکومت آخوندها و سپاهیان برقرار است نه حکومت اروپایی‌تبارهایی که به جهان غرب اهمیت ویژه می‌دهند.

بنابراین تاج‌زاده نه از پتانسیل داخلی فشار بر جمهوری اسلامی حاضر است استفاده کند (اعتراضات خیابانی مردم)، نه امکان بهره‌مندی از پتانسیل خارجی غرب‌گرایی حکومت را دارد (چراکه این حکومت نه غرب‌گرا که غرب‌ستیز است).

علاوه بر این دو فقدان، تاج‌زاده حتی در بین اصلاح‌طلبان هم به عنوان رهبر سیاسی شناخته نمی‌شود. کسانی مثل کرباسچی و قوچانی و کلاً دار و دستۀ هاشمی رفسنجانی مشی سیاسی او را قبول ندارند، بخش قابل توجهی از مردم معترض به جمهوری اسلامی نیز حاضر نیستند دعوت تاج‌زاده برای استفاده از فرصت انتخابات را بپذیرند؛ چراکه این فرصت را خیالی و موهوم می‌دانند.

حسین بشیریه در کتاب "عقل در سیاست" بر استفاده از "فرصت عمل سیاسی" تاکید ویژه‌ای کرده است اما این کاری بود که محمد خاتمی باید در چهار سال نخست ریاست جمهوری‌اش انجام می‌داد. ۲۴ سال پس از انتخابات دوم خرداد، شرایط سیاسی ایران به گونه‌ای شده است که انتخابات ریاست جمهوری نمی‌تواند به "فرصت عمل سیاسی" منتهی شود.

با این حال، به رغم تجربۀ ۲۴ سال اخیر، در یک صورت می‌شد ریاست جمهوری مفروض تاج‌زاده را زمینه‌ساز فرصت عمل سیاسی قلمداد کنیم: اگر او اعتراضات خیابانی را مصداق آشوب نمی‌دانست و مردم معترض به رژیم خامنه‌ای را به خیابان‌ها فرامی‌خواند. در این صورت می‌توانستیم بگوییم اگرچه تاج‌زاده در ساختار حقوقی قدرت نمی‌تواند کار چندانی از پیش ببرد، ولی با کشاندن میلیون‌ها نفر به خیابان، می‌تواند زمین بازی را عوض کند و بین دولت خودش و دولت پنهان خامنه‌ای، موازنۀ قوا ایجاد کند.

البته درخواست موازنۀ قوا، درخواستی حداقلی است. در آفریقای جنوبی و لهستان، حضور اعتراضی مردم در خیابان‌ها، به موازنۀ قوا بین اپوزیسیون و حکومت منتهی شد؛ اما در آلمان شرقی و رومانی، حضور مردم در خیابان‌ها به برتری قوای اپوزیسیون در برابر حکومت منتهی شد و اتفاقا گذار به دموکراسی هم بدون خشونت گسترده رقم خورد. یعنی لزومی ندارد که رهبران اپوزیسیون صرفا خواستار موازنۀ قوا باشند بلکه می‌توانند در کشاکش با حکومت، در پی تفوق قوای خودشان (نیروهای اجتماعی) در برابر قوای حکومت (نیروهای سرکوب) باشند. اما چون چنین امکانی کمیاب است، غالبا رهبران اپوزیسیون در فرایند گذار به دموکراسی، در پی موازنۀ قوا (به معنای برابری نیرو) با حکومت‌اند.

به هر حال تاج‌زاده نه رهبر سیاسی اصلاح‌طلبان است، نه رهبر سیاسی اکثریت مردم ناراضی از حکومت، نه حاضر است مردم را به خیابان‌ها بکشاند برای زورآزمایی با خامنه‌ای، و نه با حکومتی طرف است که در قصۀ گذار به دموکراسی گوشش به حرف جهان غرب بدهکار باشد.

به همین دلیل تاج‌زاده ضمن سر دادن شعارهای رادیکال، نهایتا باید سیاست "التماس" را در پیش بگیرد. او می‌خواهد با کانون قدرت "گفت‌وگو" کند. اما معلوم نیست چرا طرف مقابل باید در این گفت‌وگو حرف تاج‌زاده را بپذیرد. چرا تاج‌زاده (رئیس‌جمهور) نباید حرف طرف مقابل (رهبر) را بپذیرد. گفت‌وگو فرایندی است که باید به اقناع یکی از طرفین منتهی شود. اگر چنین اقناعی صورت نگیرد، که قطعا صورت نخواهد گرفت، تکلیف چیست؟

گفت‌وگو برای گذار به دموکراسی، در سطح "جامعۀ مدنی" صورت می‌گیرد. در سطح "دولت" (نظام سیاسی) مذاکره صورت می‌گیرد برای گذار به دموکراسی. یعنی یکی از طرفین مذاکره، نمایندۀ اکثریت مردم ناراضی است و طرف مقابل نمایندۀ کانون قدرت. (یا هر دو طرف "رهبر" نیروهای پشتیبان خودشان هستند). موفقیت "رهبر سیاسی مردم" در چنین مذاکره‌ای، دست کم نیازمند موازنۀ قوا است. اگر موازنۀ قوا در کار نباشد، امتیاز مهمی کسب نخواهد شد. اما مشکل تاج‌زاده این است که هنوز به قدرت نرسیده، امکان برخورداری خودش از موازنۀ قوا در تعامل با خامنه‌ای را منتفی کرده است. استراتژی سیاسی او مبتنی بر "خیابان‌هراسی" است و این استراتژی، اساسا به تاج‌زاده امکان زورآزمایی با خامنه‌ای و امتیاز گرفتن از او و گشودن مسیر گذار به دموکراسی را در ایران کنونی نمی‌دهد.

ممکن است کسی، مثل تاج‌زاده، نه رهبر جناح سیاسی خودش باشد نه رهبر سیاسی اکثریت مردم باشد، ولی بازی سیاست را بلد باشد و چنان خوب بازی کند که به تدریج از سوی جناح سیاسی خودش و اکثریت جامعه به عنوان رهبر سیاسی پذیرفته شود. اما چنین ارتقایی، نیازمند برخورداری از یک استراتژی سیاسی درست است. استراتژی چانه‌زنی با رهبر، در دوران خاتمی آزموده شده و جواب نداده است. خامنه‌ای کنونی به مراتب قدرتمندتر از خامنه‌ای دوران هشت سالۀ خاتمی است. بنابراین بدیهی است که به چانه‌زنی تاج‌زاده برای استحالۀ دموکراتیک جمهوری اسلامی وقعی نمی‌نهد.

بگذریم که تاج‌زاده حتی برای عبور از فیلتر شورای نگهبان هم هیچ سلاحی در دست ندارد. او از فیلتر شورای نگبهان رد نمی‌شود و فرصت بدل شدن به "ماندلای ایران" نصیبش نخواهد شد. ولی حتی اگر در آسمان سیاست ایران ابر عجب ببارد و تاج‌زاده تایید صلاحیت شود، به دلایلی که در این مقاله به آن‌ها اشاره شد، او نمی‌تواند گذار به دموکراسی را در ایران رهبری کند.

اشتراک در شبکه های اجتماعی