اهم اخبار
news-details

انقلاب آرام یعنی توجه به ارزش زندگی


 

اگرچه میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری اهمیت سیاسی قابل توجهی برای موافقان و مخالفان جمهوری اسلامی دارد، ولی مخالفان نظام با این سوال مواجهند که در صورت کاهش چشمگیر مشارکت مردم در انتخابات، چه تحول مهمی رخ خواهد داد؟ علی افشاری، تحلیلگر و فعال سیاسی، در این گفت‌‌وگو ضمن تحلیل انتخابات آتی، این استدلال را مطرح می‌کند که کاهش چشمگیر مشارکت مردم در این انتخابات، پس از دو دهه ناکامی اصلاحات پارلمانتاریستی و در شرایطی که نظام جمهوری اسلامی با بحران‌های متعددی مواجه است، موجب افزایش عاملیت سیاسی در جامعۀ ایران و تزلزل بدنۀ نظام می‌شود و علاوه بر این، شرایط را برای نافرمانی‌های مدنی در جامعۀ ایران مهیا کرده و در عرصۀ داخلی و خارجی نیز فرصت ترمیم مشروعیت از دست رفته و نرمال‌سازی را نیز از جمهوری اسلامی می‌گیرد. وی تاکید می‌کند که زمان به زیان ایرانیان دموکراسی‌خواه است و عبور از جمهوری اسلامی هر چه دیرتر صورت گیرد، خطرات بیشتری متوجه ایران و ملت ایران خواهد بود. آقای افشاری افزایش اعتماد به نفس سیاسی جامعۀ ایران را تنها راه عبور از جمهوری اسلامی می‌داند و تاکید می‌کند برای چنین گذاری، انقلاب آرام بهترین مسیر است؛ چراکه در انقلاب آرام "منطق زندگی" پایمال تحول‌خواهی سیاسی نمی‌شود.

 

*****

 

در بین ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی، همیشه این بحث در آستانۀ انتخابات ریاست جمهوری مطرح می‌شود که رای دادن عمل سیاسی درستی است یا رای ندادن؟ به نظر شما، اساسا آیا رای دادن یا رای ندادن اهمیت استراتژیک دارد یا مساله‌ای است که می‌توان با آن برخورد تاکتیکی داشت؟

در پاسخ به این سئوال به نظرم باید به تفکیک نظام‌های سیاسی دموکراتیک و غیردموکراتیک باید توجه کرد. رای دادن در ساختار معیوب انتخاباتی جمهوری اسلامی ایران که یک حکومت اقتدارگرای تلفیقی است به لحاظ استراتژیک ارزش و فایده‌ای ندارد. دستیابی به انتخابات آزاد و منصفانه که خروجی آن منجر به انتقال قدرت موثر و پایدار شود نیازمند تغییر ساختار قدرت و بخش‌های اصلی قانون اساسی است. اما در شرایطی می‌توان ظرفیت‌هایی برای برخورد تاکتیکی با آن داشت. به عبارت دیگر با انتخابات‌ها در جمهوری اسلامی نمی توان برخورد ایدئولوژیک و مطلق‌انگارانه داشت. اگرچه روند تحولات زمانی به سمتی بوده که شرکت در انتخابات را از لحاظ راهبردی و تاکتیکی در عمل منتفی ساخته است. ولی باز هم نمی‌توان حکمی همیشگی را صادر کرد.

 

تحریم انتخابات ریاست جمهوری ١٤٠٠ چه ظرفیتی در تغییر موازنه قوا به نفع نیروهای خواهان تغییرات بزرگ وساختاری سیاسی دارد؟

به نظر من تحریم فعال و هدفمند انتخابات ریاست جمهوری ١٤٠٠ گام مهمی در مسیر هموارسازی تغییرات بزرگ و ساختاری در ایران با ورود به دورۀ پسااسلام‌گرایی است. عرصۀ سیاسی ایران بعد از دی  ١٣٩٦ و آبان ١٣٩٨ وارد فصل جدیدی شده و بخشی از نیروهای معترض وارد فعالیت‌های میدانی جهت تغییر نظام سیاسی و شکست دوگانۀ انحصاری اصولگرا – اصلاح‌طلب شده‌اند. به موازات این تحول، نظام نیز به سمت انقباضی‌تر کردن خود و تقویت جناح بازی‌هایش روی آورده است. اگر پیام سیاسی  و تعریف مناسبی از تحریم در جریان انتخابات طرح شده و در سطح جامعه به خوبی پخش شود آنگاه حس خودباوری در این جامعۀ معترض تقویت می شود. عاملیت سیاسی ایجاد شده در "انکار خواسته‌ها و موجودیت شهروند مستقل و آزاد" از سوی هر دو جناح اصلی جمهوری اسلامی، میل به پیگیری تغییرات ساختاری را افزایش می‌دهد و موازنۀ وحشت را به نفع تضعیف نهاد ولایت فقیه دگرگون می‌سازد. بدنۀ حامی نظام سیاسی و مدیران میانی و رده‌پایین دچار تزلزل می‌شوند. خیلی اهمیت دارد که جامعه ببیند نظام دچار ریزش اجتماعی بزرگی شده و قابلیت ترمیم مشروعیت از دست رفته را ندارد. این اتفاق باعث می‌شود که در ذهن شهروندان و کنشگران تصوری شکل بگیرد که تغییر جمهوری اسلامی و یا دست کم اصلاحات ساختاری امری ممکن است. مردمانی که ببینند امتناع آن‌ها از رای دادن و نشستن در خانه در روز رای‌گیری، یک کنش جمعی سیاسی معنادار را بوجود آورده به لحاظ ذهنی برای اعتصاب‌های موقت و طولانی و یا اشکال دیگر نافرمانی مدنی آماده می‌شوند.

 

معنای پیام سیاسی تحریم انتخابات چه خواهد بود؟ تاثیر آن بر عرصه سیاسی و عمل‌کرد نظام در سیاست خارجی و داخلی چیست؟

پیام سیاسی تحریم انتخابات اعتراض به ساختار قدرت استبدادی و ناکارآمد جمهوری اسلامی است که عامل اصلی ابرچالش‌های متعدد کشور است. استیفای حقوق شهروندی و حق تعیین سرنوشت در چارچوب موازین انتخابات آزاد و منصفانه از طریق دوری جستن از صندوق‌های رای نمایشی و فاقد تاثیر در زندگی فردی و اجتماعی حاصل می‌شود. در عرصۀ داخلی شکاف بین حکومت- ملت را تعمیق کرده و اجازۀ ترمیم مشروعیت از دست رفته را از حکومت سلب می‌کند. در عرصۀ خارجی کار را برای عادی‌سازی جمهوری اسلامی در مناسبات با کشورهای دموکراتیک دنیا بویژه غرب را دشوار‌می سازد. تاثیری بر تنش‌زدایی ندارد اما این پیام را می دهد که جهان آزاد جمهوری اسلامی و اختلافات داخل بلوک قدرت آن را به عنوان حکومت با ثبات و آینده‌دار در نظر نگرفته و از گذار به دموکراسی در ایران حمایت کند. همچنین در عرصۀ جهانی معلوم می‌شود که گرایش اکثریت مردم ایران به تغییر ساختاری بیرون از سازوکار درونی جمهوری اسلامی است. تا درجه‌ای نیز بر موقعیت منطقه‌ای حکومت تاثیر منفی داشته و مردم معترض را در کشورهای عراق، سوریه، یمن و لبنان در مخالفت با نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی تقویت می‌کند.

 

جمهوری اسلامی با تقلیل انتخابات به "بیعت"، از آن استفادۀ ابزاری می‌کند

 

برخی معتقدند که تحریم انتخابات، به شکل‌گیری فرهنگ سیاسی خاصی منتهی می‌شود که غیر مشارکتی است و بعدها در ایران دموکراتیک نیز آثار منفی خودش را آشکار خواهد کرد. این انتقاد را وارد می‌دانید یا ناوارد؟ 

با این ارزیابی موافق نیستم. به نظرم از مغالطه «تعمیم ناروا» رنج می برد. ساختار انتخاباتی جمهوری اسلامی معیوب بوده و در واقع یک پوشش لیبرال بر ماهیت اقتدارگرایانۀ نظام است که پذیرای جوهرۀ انتخابات نیست و از آن با تقلیل به "بیعت" استفادۀ ابزاری می‌کند. در مواجهه با این ساختار اصل بر «عدم مشارکت» است و شرکت استثنا است در صورتی که فایده‌مندی به نفع تقویت جامعۀ مدنی و گشایش‌های سیاسی، تنش‌زدایی در روابط خارجی و مناسبات اقتصادی وجود داشته باشد. فرهنگ مشارکت زمانی تقویت می‌شود که بر صورت‌بندی درستی استوار باشد و گرنه سوق دادن مردم به شرکت دائمی در انتخابات‌های ناموثر و مغایر با موازین انتخابات آزاد و منصفانه تاثیر منفی ماندگاری در افکار عمومی گذاشته و بخشی از مردم عادی را نسبت به اصل «مشارکت سیاسی» بدبین و مایوس می‌سازد. در واقع انسداد موجود در رویکرد انتخابات‌محور که در سالیان اخیر این روند به ابتذال «انتخابات‌بازی» فروغلتیده است و به محملی برای بالا رفتن از دوش مردم برای دریافت رانت تنزل یافته، به سیاست‌زدایی ماندگار منتهی می‌شود.

 

احتمالا انتخابات آتی رکورد عدم مشارکت در ادوار انتخابات‌های ریاست جمهوری را بشکند

 

فضای سیاسی کنونی ایران دال بر این است که درصد مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری پایین خواهد بود. به نظرتان ممکن است نظام در هفته‌های آتی برگ برنده‌ای رو کند و فضای فعلی را به کلی تغییر دهد؟ این برگ برنده چه می‌تواند باشد؟

سوابق نظام نشان می‌دهد که در انتخابات‌ها اقدامات ویژه‌ای برای تشویق مردم به رای دادن انجام داده است اما این اقدامات معمولا چند ماه قبل از روز اخذ رای فضای خاصی را شکل داده‌است. در این دوره چنین چیزی مشاهده نمی‌شود. البته معمولا هر چه به روز انتخابات نزدیک‌تر می‌شویم میزان مشارکت هم افزایش می‌یابد اما در این دوره به نظر می‌رسد در هر شرایطی نظام نتواند اکثریت مردم را به پای صندوق‌های رای بکشاند. ظاهرا چنین هدفی هم ندارد برگزاری انتخابات کنترل‌شده به دلیل نگرانی از جو ملتهب جامعه بر برگزاری پرشور و ایجاد فضای هیجانی ارجحیت یافته ‌است. مشارکت در حد پنجاه درصد مورد نظر نظام است تا به دلیل همه‌گیری کووید١٩ آن را توجیه کند. این دوره از انتخابات احتمال زیادی دارد که رکورد عدم مشارکت در ادوار انتخابات‌های ریاست جمهوری را بشکند.

 

یکی از نمودهای نافرمانی مدنی و اعتراضات بی‌خشونت است

امکان تغییر و یا اصلاح جمهوری اسلامی با استفاده از سازوکار حقوقی و سیاسی آن منتفی است

 

آیا گذار مسالمت‌آمیز با دعوت به تحریم انتخابات جمع‌شدنی است؟ با توجه به اینکه رژیم هر گونه تجمع و تظاهرات اعتراضی مهمی را به شدت سرکوب می‌کند، اگر مردم ایران گزینۀ "رای اعتراضی" را هم کنار بگذارند، چه راه‌هایی برای گذار مسالمت‌آمیز از جمهوری اسلامی باقی می‌ماند؟ 

نه تنها تعارضی ندارد بلکه تحریم انتخابات یکی از نمودهای نافرمانی مدنی و اعتراضات بی‌خشونت است. یکی از مهم‌ترین تجارب جهانی تحریم، دعوت مهاتما گاندی به امتناع از رای دادن در هندوستان بود که از الگوهای مبارزۀ مسالمت‌آمیز است. همچنین باید توجه داشت که  بی‌خشونت به معنای انفعال نیست بلکه فعالانه شیوه‌هایی را دنبال می‌کند تا توان سرکوب حکومت فرسوده شده و امکان اعمال خشونت را از دست بدهد. ناکامی اعتراضات خیابانی پیشین صرفا به دلیل خشونت گستردۀ حکومت نبود بلکه آن اعتراضات سازماندهی لازم را نداشتند. تحریم انتخابات با فرض اصلاح‌ناپذیری جمهوری اسلامی شکل گرفته‌است. اگر قرار بود با رای دادن نظام اصلاح و یا تغییر داده شود که دیگر تحریم بی‌معنا بود. امکان تغییر و یا اصلاح جمهوری اسلامی با استفاده از سازوکار حقوقی و سیاسی آن منتفی است و یک انسداد ساختاری وجود دارد. تحریم انتخابات هدف اعتبارزدایی از ساختار قدرت موجود را دنبال می‌کند تا در مسیری تدریجی ضعف و فترت بر این ساختار مستولی شده و فرصت بازسازی را از دست بدهد.

 

بعید است خامنه‌ای مسئلۀ تعیین جانشینی را به بعد از مرگ خود موکول کند

عملکرد ضعیف دولت آینده می‌تواند موقعیت رئیسی در رهبری را ضعیف کند

 

در سال ۹۶ مصطفی تاج‌زاده تاکید داشت که ابراهیم رئیسی اگر در انتخابات پیروز شود، حکومتش نه چهار ساله که چهل ساله خواهد بود. رئیسی شکست خورد ولی هنوز شانس بالایی برای جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای دارد. با توجه به اینکه مرگ آقای خامنه‌ای ممکن است نزدیک باشد، این انتخابات ریاست جمهوری را از حیث تاثیر غیر مستقیم بر انتخاب رهبر بعدی، واجد اهمیت می‌دانید؟

نادرستی این اظهارات شعاری در چهار سال گذشته آشکار شد. کارنامۀ روحانی فرق فارقی با رئیسی نداشت. ما شاهد بروز برخوردهای پوپولیستی از سوی هر دو جناح نظام اعم از اصول‌گرا و اصلاح‌طلب هستیم. نتیجه انتخابات‌ها تاثیر تعیین کننده بر مرگ و حیات جریان‌ها و کارگزاران سیاسی نظام ندارد. به عنوان مثال رئیسی اولین کاندیدای ناکام در انتخابات‌های ریاست جمهوری است که در دورۀ بعد به عنوان گزینۀ اصلی مطرح است.

رئیس جمهور آینده به نظرم در پروسۀ جانشینی و یا دورۀ گذار به ولی فقیه سوم موثر است اما در این خصوص نباید دچار آفت بزرگ‌نمایی و تشبیه با دورۀ بعد از فوت آیت‌الله خمینی شد. در حال حاضر مجلس خبرگان در شرایط بهتری از قبل برای تعیین جانشینی است. کمیتۀ مخصوصی در مجلس خبرگان مسئولیت تعیین گزینه‌های بالقوه برای جانشینی را دارد. از سوی دیگر خامنه‌ای نوعی نگاه راهبردی وآینده‌نگر دارد و بعید است مسئلۀ تعیین جانشینی را به بعد از مرگ خود موکول کند. بنابراین انتظار می‌رود تعیین جانشین به سرعت انجام شود. آنچه رئیس‌ جمهور می‌تواند انجام دهد مشارکت در پروسۀ دوران گذار است؛ دوره‌ای که هنوز ولی فقیه جدید در موقعیت مستحکمی قرار ندارد. از این رو برای هستۀ سخت قدرت مهم است که حداکثر انسجام و هماهنگی را در دورۀ گذار رهبری جمهوری اسلامی بر عهده داشته باشد. اما ولی فقیه آینده نه لزوما نیاز است که رئیس جمهور باشد یا سابقۀ ریاست بر قوه مجریه را داشته باشد و نه رئیس جمهور شدن فی‌نفسه امتیاز است. حتی در شرایطی می تواند ضرر هم داشته باشد. عده‌ای در درون اصول‌گرایان باور دارند که کاندیدا شدن رئیسی پوست خربزه زیر پای او انداختن است. عملکرد ضعیف دولت آینده می‌تواند موقعیت او در رهبری را ضعیف کند.

 

هراس‌افکنی باعث تخلیۀ پتانسیل تحول‌ساز نیروهای سیاسی و اجتماعی است

 

آقای تاج‌زاده امسال نیز همچنان مشغول ترساندن مردم از پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری است. ظاهرا اصلاح‌طلبان همیشه در انتخابات ریاست جمهوری سیاست "النصر بالرعب" را در پیش می‌گیرند. این سیاست را تا چه حد صادقانه و خردمندانه می‌دانید؟

اصلاح‌طلبان از نیمۀ دوم دهه هشتاد خورشیدی با اتکا به راهبرد هراس‌افکنی مشوق شرکت در انتخابات‌ها بوده‌اند؛ درواقع به شکل وارونه سیاست "النصر بالرعب" را اجرا کردند. آن‌ها به لحاظ ایجابی حرفی نداشتند و به شکل افراطی به جنبۀ سلبی اتکا کردند. به نظر من این سیاست خردمندانه نبوده و باعث تضعیف توان جامعه اعم از ذهنی و عملی شده‌است. همچنین مکانیزم شناخت جامعه را دچار اختلال کرده و در موقعیت دفاعی و حداقل‌خواهی مستمر قرار داده است. تردید دارم بخش عمده‌ای از آن‌ها در این خصوص صداقت به خرج داده باشند بلکه کوشیده‌اند تا از این طریق بخشی از جامعه را برای پروژۀ سیاسی خودشان بسیج کنند. هراس‌افکنی پروژه‌ای است که آن‌ها عامدانه و در سطح خودآگاه اجرا کرده‌اند تا با بزرگنمایی خطرها و تحریک مخاطب ، او را به سمت عملی هدایت کنند که در شرایط طبیعی و محاسبه عقلانی امکان اقناع وی وجود ندارد. این نوع "مهندسی ترس" شبیه ارعاب اصحاب قدرت است که با ترساندن و تهدید، موازنۀ وحشت را به‌گونه‌ای تنظیم می‌نمایند که اتباعشان مجبور به اطاعت شوند.

هراس افکنی از جنس پروپاگاندا است. حقیقت و واقعیت در آن ارجی ندارند بلکه فقط باید واقعیت را به صورت گزینشی و موردی به خدمت گرفت تا بسته محتوایی “هراس‌ساز” خلق شود و چنان در ترس‌ها مبالغه کرد و از کاهی کوه ساخت تا باورپذیری ادعاهای غیر واقعی آسان شود. هراس‌افکنی با پوپولیسم خویشاوند است و بر تنور تهییج کور می‌دمد تا با اوج گرفتن رفتارهای احساسی، چشمان عقل و دوراندیشی خردگرایانه بسته شود. از زاویۀ دیگر تیره و تار توصیف کردن کشور و مبالغه در خصوص خطرهای موجود امید را در مردم از بین می‌برد و اعتماد به نفس آن‌ها در خصوص توانایی بر غلبه بر مشکلات را زایل می‌سازد. مخرب‌ترین پسامد هراس‌افکنی، ایجاد یأسی ویرانگر در جامعه و تخلیۀ پتانسیل تحول‌ساز نیروهای سیاسی و اجتماعی است.

 

در واقع جان کلام اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست جمهوری این است که اگر به ما رای ندهید، کاندیدای کانون‌های اصلی قدرت، ایران را به جهنم بدل خواهد کرد. آیا این رویکرد، ناقض ادعای اصلاح‌پذیری نظام نیست؟ چون حتی اگر کاندیدای اصلاح‌طلبان در انتخابات پیروز شود، باید با همان کانون‌های اصلی قدرت کار کند.

دقیقا. این صورتبندی کاذب بن‌بست و تناقض سیاسی اصلاح‌طلبان را آشکار می‌سازد. آن‌ها حتی فراتر رفته و  دوگانۀ کاذب "گزینش رئیس جمهور اصلاح‌طلب" و یا "نابود شدن ایران و ایرانی" را طرح کرده و می‌کنند. آن‌ها شرایط ایران را به گونه‌ای ترسیم کرده و می‌کنند که اگر چهرۀ منتقد وضع موجود و اصلاح‌طلبی چون جهانگیری، پزشکیان و … در جایگاه ریاست جمهوری قرار نگیرد آنگاه خرابی ایران و ایرانی گریز ناپذیر خواهد بود!  ایران سوریه می شود، برخورد نظامی ایران و آمریکا اجتناب‌ناپذیر می‌شود، اقتصاد کشور دچار فروپاشی می‌شود، خطر تجزیه برجسته می‎شود و اسرائیل در راستای تسخیر منطقه ، ایران را درگیر جنگ داخلی می‌کند! البته در نهایت همۀ این حرف‌ها زده می‌شود تا فایده‌مندی تغییر حکومت، دگرگونی بنیادی ساختار قدرت و اعتراضات خیابانی با هدف بروز قدرت مردم نفی گشته و سرنوشت ایران بین دو گزینۀ "اصلاح‌طلبی" و "نابودی" محتوم شود! آن‌ها خود را به تجاهل و تغافل می‎زنند که اولا اختیارات نهادهای انتخابی محدود است و ثانیا آن نیرویی که از آن لولو ساخته‌اند بخش‌های اصلی قدرت زیرمجموعه نهاد ولایت فقیه را در دست دارد. اگر آنها چنین نیروی مخرب و نابودگری هستند آن وقت استدلال نیروهای ساختارشکن و قائل به گذار از جمهوری اسلامی تایید می‌شود که این نظام را شری غیرقابل اصلاح ارزیابی می‌کنند  و اصلاح‌طلبان را در شرایط فعلی در بهترین شرایط ناتوان از تغییر معادلات و در بدترین ارزیابی بخشی از مشکلات و مانع در برابر تغییر ارزیابی می‌کنند.

 

مرگ رهبری و دورۀ گذار به ولی‌فقیه بعدی به نظرم ظرفیتی برای اصلاحات ندارد

 

به نظر می‌رسد نهاد "انتخابات" در جمهوری اسلامی، پتانسیلی برای ایجاد تحولات دموکراتیک نسبی داشت که این پتانسیل عمدتا در دوران خاتمی و تا حدی هم در دولت اول روحانی محقق شد ولی راه گذار به دموکراسی را هموار نکرد. آیا این پتانسیل دموکراتیک نسبی را باید به کلی تمام‌شده و مصرف‌شده قلمداد کنیم یا اینکه در شرایطی خاص می‌توان همچنان به آن امیدوار بود (بویژه بعد از مرگ رهبر فعلی جمهوری اسلامی)؟

من در باب ظرفیت نهادهای انتخابی موافق ارزیابی دکتر بشیریه هستم که سقف تغییرپذیری نظام جمهوری اسلامی، رسیدن به یک دموکراسی صوری بود که آن هم به دلیل سرسختی نهاد ولایت فقیه در برابر دگرگونی و پذیرش مطالبات حداقلی و عمل‌کرد منفعت‌طلبانه و عافیت‌جویانۀ بخش مسلط اصلاح‌طلبان امکان بروز نیافت. دولت روحانی اساسا در چارچوب تحولات دموکراتیک نمی گنجد و در بهترین حالت یک اقتدارگرایی تعدیل شده است که قدرت نرم برای ساخت مطلقه قدرت تولید کرد. در حال حاضر شکاف حکومت – ملت به مرحلۀ ترمیم‌ناپذیر رسیده است. اصلاح‌طلبان نیز از متن تحولات به حاشیه رانده شده‌اند چه از سوی نظام و چه از سوی مردم معترض و جویای تغییرات. مرگ رهبری و دورۀ گذار به ولی‌فقیه بعدی به نظرم ظرفیتی برای اصلاحات ندارد. در این دوره، یا آشفتگی باعث تغییرات ساختاری و یا فروپاشی نظام می‌شود و یا ساخت مطلقۀ قدرت بازسازی می‌شود. بافت نظام پذیرای قدرت متکثر و کثرت‌گرایی نیست و به  انحصارطلبی پیوند خورده است.

 

برآمدن "رضاخان حزب‌اللهی" از دل این انتخابات چقدر محتمل است؟ یا اینکه اساسا چنین پدیده‌ای با وجود عنصر فرادستی به نام "ولی فقیه" ناممکن است؟ 

از دل این انتخابات و در کوتاه‌مدت به نظرم ناممکن است اما می‌تواند مسیر را هموار کند که در درازمدت در شرایط پساگذار و یا فروپاشی، شبیه مدل روسیه پوتینی این اتفاق بیفتد که البته قطعیت ندارد.

در حال حاضر سپاه و به طور دقیق‌تر گروه‌هایی در سپاه، در پیوند با رهبری و بخشی از روحانیت مدافع نظام موقعیت‌های ویژه بدست آورده‌اند. بسیج به عنوان بازوی تشکیلاتی سپاه در بخش‌های مختلف جامعه گسترش نهادی یافته و در سایۀ حامی‌پروری نیروی قابل توجهی را متشکل کرده است. این نیرو می‌تواند حداقل حمایت و پشتیبانی لازم برای حکومت را از طرق سازمان‌یافته فراهم سازد. رسانه‌های کشور در قبضۀ این جریان است. قدرت مالی نیروی نظامی - سپاهیِ همسو با خامنه‌ای، فاصلۀ زیادی با بخش‌های دیگر جامعه دارد. حکومت آگاهانه با بزرگ‌نمایی هراس از ناامنی و نگرانی از تجزیه و بی‌ثباتی کشور می کوشد ایران و جمهوری اسلامی را به عنوان دو موجودیت گسست‌ناپذیر و مرتبط با هم جلوه داده و تبلیغ کند که بعد از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه مقتدر، دیگر ایرانی در کار نخواهد بود.

بنابراین در چنین حالتی، مشابه روسیه، نظام اقتدارگرا با گسترش باندهای مافیایی‌، حکمرانی استبداد دینی در شکل تمامیت‌خواه را تثبیت می‌سازند و در عین حال با بسط مناسبات پیچیده و اجتناب از کاربست شیوه‌های کهن و کلاسیک استبدادی، روبنای جامعه را به گونه‌ای سامان می‌دهند که مدرن و شبه آزاد به نظر بیاید. در این حالت نیروهای مخالف خلع سلاح شده و اجازۀ عمل موثر نمی‌یابند. تلاش عده‌ای برای تقویت مدل توسعۀ آمرانه و بازسازی نهاد سلطنت نیز عملا به نفع این سناریو شده و موقعیت آلترنانیوی آن‌ها در قالب بناپارتیسم را تقویت می‌کند. گسترش فساد در جامعه در کنار اتمیزه شدن جامعه نیز به نفع این سناریو است. اما باز تاکید می کنم که این تنها یک سناریوی محتمل است و در شرایط پیچیدۀ ایران حتمیت آن نامعلوم است.

 

«انقلاب آرام» در این شرایط، هم ممکن و هم مفید است

 

 نظام‌های سیاسی ایدئولوژیک قاعدتا با یکی از این چهار طرق کنار می‌روند: اصلاحات (استحالۀ نظام)، انقلاب، کودتا، جنگ (مداخلۀ خارجی). کدام یک از این چهار راه را برای ایران ممکن و مفید می‌دانید؟

من یک گزینه را هم اضافه می‌کنم که محتمل است و آن فروپاشی از درون مشابه نظام شوروی است. به نظر من کودتا و مداخله خارجی برای تغییر نظام تقریبا منتفی هستند و احتمال وقوع آن‌ها ضعیف است. سه سناریوی محتمل تداوم بقای نظام، فروپاشی از درون و انقلاب در شکل قرائت جدید آن (یعنی آرام و یا مخملی) به مراتب احتمال وقوع بیشتری دارند. در حال حاضر با توجه به انسداد ساختاری، انهدام مشروعیت نظام، وضعیت فلاکت‌بار اقتصادی و خشم فزایندۀ بخش‌های مختلفی از جامعه باعث شده تا کشور در وضعیت انقلابی قرار بگیرد. زهدان انقلاب شکل‌گیری بن‌بست بین انتقال از وضع موجود به وضع مطلوب در ذهنیت بخش بزرگی از جامعه است. در کنار آن آماده‌‌شدن معترضان برای بیان خواستۀ تغییر نظام که از دی ماه ۹۶ به بعد در سطح توده‌ای و میدانی در عرصۀ سیاسی ایران متبلور شده است. این وضعیت در تاریخ حیات جمهوری اسلامی ایران بی‌سابقه است. مرکز ثقل تحولات به بیرون از ساختار قدرت نظام متمایل شده است. در این فضا دو دنیای موازی در حکومت و مردم بوجود آمده است که هیچ قرابتی با هم ندارد. نظام به سمت بسته شدن بیشتر و رویکردهای انقباضی در حال حرکت است. جامعه نیز با واگرایی و گسست در حال آفریدن دنیای خود در حوزه‌های سیاسی، ارزشی، هنجاری، فرهنگی و اجتماعی است.  نیروهای میانجی برای آشتی این دو دنیا و رویکرد کورپوراتیستی از طریق توافق نیز وجود ندارد. دو دهه ناکامی عملی رهیافت‌های رفورمیستی (اصلاحات پارلمانتاریستی) نیز به نوبۀ خود فضا را برای تحول انقلابی مساعد ساخته است. از زاویۀ دیگر جامعۀ ایران مدت‌هاست که حالت انفجاری به خود گرفته و تشدید فشارها جامعه را در حالت یک فنر جمع شده قرار داده که هر آن می‌تواند باز شود. این اتفاق هم به نوبۀ خود وضعیت انقلابی را در ایران تقویت کرده است که البته ریسک‌های خودش را دارد اما اگر این وضعیت نادیده گرفته شود و اقدام متناسب برای جا انداختن گذار انقلابی آرام انجام نشود ریسک‌ها بیشتر شده و احتمال کنترل‌نیافتگی آن فزون‌تر خواهد شد.

به نظر من «انقلاب آرام» در این شرایط با تاکید بر تمایز با انقلاب‌های کلاسیک، هم ممکن و هم مفید است. به قول مراد فرهادپور ایران، فرانسۀ خاورمیانه است. جامعۀ ایران در قرن سیزدهم و چهاردهم خورشیدی، به قول عباس امانت، دو و نیم انقلاب را تجربه کرد. حال به نظر می رسد قرن پانزدهم در ابتدای خود آبستن یک تحول انقلابی است. تحول انقلابی به معنای تغییر بنیادین نهادهای پایه‌ای قدرت جمهوری اسلامی است. گذار به دموکراسی بدون رویکرد انقلابی و انحلال نهاد ولایت فقیه که با روح زمانه مغایر است، شدنی نیست.

 

انقلاب آرام نیازمند دوگانۀ مرگ و زندگی نیست

 

لیبرالیزه شدن فضای جامعۀ ایران در سه دهۀ اخیر، ارزش "زندگی" را در ایران بیشتر کرده و مردم از فرهنگ "یا مرگ یا پیروزی" فاصله گرفته‌اند. این تحول احتمالا یکی از علل دشواری وقوع انقلاب در ایران کنونی، به رغم انبوه نارضایتی‌هاست. بنابراین چطور می‌توان جامعۀ ایران را به سمت انقلاب سوق داد؟

به نظرم توجه به تفاوت انقلاب کلاسیک و انقلاب آرام در این خصوص روشنگر است.  تقریبا در تمامی انقلاب‌های آرام که بر روش مبارزات خشونت‌پرهیز استوار هستند عامل توجه به ارزش زندگی تاثیر پررنگی در زایش دگرگونی انقلابی داشته است. در واقع توجه به زندگی و برداشتن موانع پیش‌ روی آن، انگیزۀ گذار انقلابی بوده است. انقلاب آرام نیازمند دوگانۀ مرگ و زندگی نیست. در ایران امروز حکومت از ابعاد مختلف امکان یک زندگی نرمال حداقلی را از کثیری از جامعه سلب کرده است. تداوم وضع موجود کیفیت زندگی را به صفر رسانده و عملا به احتضار تدریجی تنزل داده است. در عین حال افرادی که از شدت مشکلات به سمت خیزش انقلابی حرکت کرده‌اند و نشان داده‌اند چندان پروای زندگی را ندارند. حرکت‌های اعتراضی دی۹۶ و آبان ۹۸ گواه این ادعا هستند. زندگی برای بخش بزرگی از مردم ایران ناممکن شده است و آن‌ها ناگزیر برای نجات خود و کشور نیازمند اقدام بزرگی هستند و مخاطرات نقش بازدارنده‌ای در برابر آن‌ها ندارد. در عین حال فعالان و رهبران انقلاب آرام نقش تعیین‌کننده در مدیریت اوضاع برای کاهش مخاطرات دارند و می‌توانند با استفاده از ظرفیت‌ها و عمل بهنگام، چالش‌ها را مهار کنند.

 

زمان به ضرر نیروهای دموکراسی‌خواه است

راهی  جز تقویت باید حس عاملیت و اعتماد به نفس در جامعه وجود ندارد

 

آیا یأس و ناکامی سیاسی عمیق جامعۀ ایران تاثیری در وضعیت اخلاقی جامعه داشته است؟ یعنی ما با جامعه‌ای مواجهیم که دچار فروپاشی اخلاقی شده یا در آستانۀ این فروپاشی است؟ چنین جامعه‌ای چگونه می‌تواند علیه دیکتاتوری قیام کند و به دموکراسی برسد؟

جامعه در بحران اخلاقی قرار دارد اما به نظرم هنوز به مرحلۀ فروپاشی اخلاقی نرسیده است. البته عامل زمان به ضرر نیروهای دموکراسی‌خواه است و تداوم وضع موجود گرایش‌های غیر دموکراتیک را تقویت می‌کند. همچنین باید توجه داشت که یأس موجود محصول بن‌بست رفرم (اصلاح‌طلبی پارلمانتاریست) است و اتفاقا به قول شکسپیر زوال امید کاذب خود موفقیتی است. با نگاه دیالکتیکی چه بسا این یأس تبدیل به امیدی کارگشا شود. تجارب نشان می‌دهد وقتی ناامیدی به اوج می‌رسد گشایش محتمل می‌شود. در عین حال در مواجهه با این چالش نمی‌توان پاسخ دقیق و قاطعی داشت. نیروهای دموکراسی‌خواه در فضای چالش‌های مختلفی در بیرون و داخل حکومت قرار دارند. اما موانع هنوز در شرایط برطرف ناشدنی قرار ندارند. مردم معترض گرایش‌ها و ویژگی‌های متعددی دارند. در گذارهای موفق به دموکراسی در سپهر جهانی این‌گونه نبوده که همۀ نیروهای معترض و حامی دغدغۀ دمکراسی داشتند و یا نیروهایی کاملا امیدوار بودند. بخش‌هایی از آن‌ها به مرحلۀ خشم و گسست از ساختار موجود رسیده بودند. رهبران ارشد و میانی گذار توانسته بودند از فرصت استفاده کرده و دموکراسی را به عنوان ساختار مطلوب و موثر برای پاسخگویی به نیازهای متغیر موجود جا بیندازند. این چالش‌ها به معنای امتناع دموکراسی در ایران نیست و یا حداقل هنوز چنین وضعیتی پیدا نکرده‌اند. مسئولیت نیروهای دموکراسی‌خواه ایرانی در این شرایط بیشتر شده است. البته تصادف هم نقش مهمی دارد اما تداوم انسداد ساختاری و بن‌بست سیاسی اوضاع را بدتر می‌کند. تلاش برای ایجاد یک ائتلاف گسترده حول تغییرات ساختاری  و بزرگ سیاسی با روش‌های اصلاحِ انقلابی یا انقلاب آرام و حتی در شرایطی اصلاحات ساختاری، ظرفیت حل چالش‌های گوناگون و از جمله بحران اخلاقی، بحران اعتماد به سیاست و ناامیدی گسترده را دارد. باید حس عاملیت و اعتماد به نفس را در جامعه تقویت کرد. غیر از این راهی وجود ندارد.

 

اشتراک در شبکه های اجتماعی