جمهوری اسلامی ایران با ایجاد فضایی به شدت غیر رقابتی، به سمت سیزدهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوریاش در حرکت است. اینکه مردم معترض به وضع موجود در جامعۀ ایران، چگونه باید با این انتخابات مواجه شوند، و مهمتر این که، پس از اعراض گستردۀ احتمالی از رای دادن، چطور باید مطالبات سیاسیشان را مطرح کنند که با کشتار بیرحمانۀ حکومت مواجه نشوند، سوالاتی است که در گفتوگو با حسین موسویان، رئیس شورای مرکزی و رئیس هیئت رهبری اجرایی جبهه ملی ایران، مطرح شده است. آقای موسویان معتقد است مطالبۀ اصلی مردم ایران باید تشکیل مجلس موسسان برای نگارش یک قانون اساسی جدید باشد. وی در این گفتوگو میکوشد راه رسیدن به این تحول رادیکال را توضیح دهد. این فعال سیاسی کهنهکار، اگرچه امیدی به اصلاح جمهوری اسلامی ندارد، اما امیدوار است جمهوری اسلامی در اثر مواجهه با یک جنبش ملی فراگیر، به خواست اکثریت مردم ایران تن بدهد و با پرهیز از خشونت، به تاریخ بپیوندد.
میزان مشارکت مردم در انتخابات قبلا برای حکومت مهم بود ولی الان ظاهرا اهمیت چندانی ندارد. فکر میکنید این انتخابات هم مثل انتخابات مجلس یازدهم با مشارکت پایین برگزار خواهد شد؟
تصور من این است که انتخابات مثل مجلس یازدهم هم نخواهد بود. بسیار کمرنگتر و بیرمقتر خواهد بود. برای این که ما در جامعه میبینیم که اکثریت مردم متوجه شدهاند حضورشان در دورههای قبلی انتخابات، فقط به کار فخر فروختن نظام جمهوری اسلامی به جهان خارج آمده است. یعنی که این حکومت مشروعیت دارد. در حالی که همه میدانند رای دادن مردم در دورههای قبلی انتخابات، از سر ناچاری و مصداق انتخاب بین بد و بدتر بوده است. انتخابات در ایران هیچوقت انتخاب بین خوب و بهتر نبوده و انتخاب بین بد و بدتر چندین دوره تکرار شده است. ولی مردم از انتخابات مجلس یازدهم متوجه شدهاند که رای ندادن هم یک موضع سیاسی است و میتوانند به انتخابات غیر دموکراتیک و ناسالم رژیم پشت کنند. در انتخابات مجلس یازدهم تعداد شرکتکنندگان خیلی کم بود. به نظر من تعداد واقعی رایدهندگان حتی از رقم اعلام شده هم خیلی کمتر بود. الان در انتخابات ریاست جمهوری، مردم مصمم هستند پای صندوق رای نروند و رویگردانی خودشان از کل سیستم را میخواهند به اثبات برسانند.
بخش زیادی از مردم ایران از سال ۱۳۶۰ با جمهوری اسلامی مشکل پیدا کردند و در فاصلۀ سالهای ۶۰ تا ۷۶ در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمیکردند. اما از آن سال تا ۹۶ انتخابات ریاست جمهوری را جدی گرفتند. نه آن شانزده سال و نه این بیست سال، رای ندادن و رای دادن مردم منجر به گذار به دموکراسی نشد.
همان طور که گفتید، بسیاری از مردم ایران در سال ۷۶ از آقای خاتمی به خاطر شعارهایش حمایت کردند و انتظار داشتند که خاتمی بتواند به وعدههای خودش عمل کند اما مردم به این مساله دقت نداشتند که ساختار قدرت در نظام جمهوری اسلامی به گونهای است که رئیس جمهور هم قادر به هیچ حرکتی نیست. به همین دلیل آقای خاتمی بعد از هشت سال ریاست جمهوری گفت که من فهمیدم که یک تدارکاتچی هستم. قبل از سال ۷۶ انتخابات ریاست جمهوری آن قدر پرشور نبود. البته جمعیت ایران هم کمتر بود و تعداد رایدهندگان هم طبیعتا کمتر بود. اما اینکه برای عبور از جمهوری اسلامی چه باید کرد، سوالی است که در جوابش باید بگویم جبهۀ ملی ایران در سال ۱۳۹۷ راهکاری را در این خصوص مطرح کرد. ما گفتیم که مردم ایران باید متمرکز شوند و بخواهند که سه گام در کشور برداشته شود. البته این پیشنهاد را به مسئولان جمهوری اسلامی ارائه کردیم. حرف ما این بود که برای رهایی از تنگناها و بحرانهای کنونی، در مرحلۀ اول باید خواستار آزادی زندانیان سیاسی شویم. اینکه هر کس که اعتراضی میکند، راهی زندان شود، موجب نضج یافتن و اوج گرفتن جنبش آزادیخواهانه و عدالتخواهانۀ ملت ایران میشود.
مرحلۀ دوم چیست؟
مرحلۀ دوم، مطالبۀ سایر آزادیهاست. آزادی احزاب و اجتماعات و مطبوعات و انتخابات. این آزادیها اگر در مملکت وجود داشته باشد، واقعا تمام گرفتاریها تمام میشود.
و مرحلۀ سوم؟
مرحلۀ سوم، درخواست برگزاری انتخابات آزاد مجلس موسسان تحت نظر یک هیات مقبول برای همه گروههای سیاسی است. مجلس موسسان سالمی که بوجود میآید، باید نظم و نسق آیندۀ کشور را طراحی کند. این پیشنهادی بود که ما مطرح کردیم و نقشۀ راه برای ملت ایران همین است. ولی شرط تحقق این خواستهها تقویت جامعۀ مدنی ایران است. خوشبختانه حرکتهایی در جامعۀ مدنی آغاز شده. مثل حرکتی که کارگران شریف ایران، جامعۀ معلمان و بانوان گرامی دارند انجام میدهند. جامعۀ مدنی باید کار خودش را بکند و جریانات و سازمانها و احزاب سیاسی تقویت شوند و مردم بدانند که احزاب و جمعیتهای سیاسی پایههای دموکراسی و حاکمیت ملی و آزادی هستند. بنابراین مردم باید به احزاب سیاسی بپیوندند و از آنها حمایت کنند. به رغم سرکوبی که متوجه احزاب و جمعیتهای سیاسی است، مردم به این تشکلها بپیوندند. البته دستگاه حاکم مستقیما با احزاب برخورد میکند و غیر مستقیم هم به شکلهای مختلف علیه آنها توطئه میکند. یکی از توطئههایی که الان وجود دارد، بیانیههای بیدروپیکری است که پنجاه یا صد نفر امضا میکنند. اگر شما با یکدیگر همدلی دارید، یک جمعیت سیاسی درست کنید و بیانیهتان را به نام آن جمعیت صادر کنید. چه معنایی دارد که پنجاه نفر یک بیانیه امضا کنند و فردا هم معلوم نباشد که این پنجاه نفر کجا هستند. به نظر من این یک ترفند است که از طرف خود دستگاه دنبال میشود برای جلوگیری از رشد جمعیتها و احزاب سیاسی.
الان عدهای از فعالان سیاسی، بدون اینکه همگی عضو یک حزب خاص باشند، بیانیۀ تحریم انتخابات را امضا کردهاند. به نظر شما این ترفند حکومت است؟
به گمان من، ترفند اصلی این جاست که این مطالبۀ مطرح شدۀ احزاب و گروهها را، عدهای با امضای شخصی مطرح میکنند. این چه معنایی دارد؟ جبهۀ ملی ایران ۱۵ فروردین بیانیه داد با این عنوان که ملت ایران از انتخاب بین بد و بدتر عبور کرده است و در آن بیانیه توضیح داد که چرا نباید در انتخابات شرکت کرد. سازمانها و احزاب دیگر هم چنین چیزی را اعلام کردند. اما بیانیههای جمعی از افراد، اکثرا با امضای افراد ناشناس منتشر میشوند. یعنی این طور نیست که جامعه اکثر افراد امضاکنندۀ این بیانیهها را بشناسد. مردم ممکن است تعداد اندکی از این افراد را بشناسند. این چه خاصیتی دارد؟ این افراد اگر همدلی و همفکری دارند، باید یک گروه تشکیل دهند و برای گروهشان اساسنامه بنویسند و به نام یک حزب یا جمعیت آزادیخواه، بیانیۀ تحریم انتخابات را منتشر کنند.
مطالبات دو مرحلۀ اول مد نظر شما، یعنی آزادی زندانیان و آزادی احزاب و تجمعات، در دوران اصلاحات هم مطرح میشد ولی حکومت توجهی به آنها نکرد.
دربارۀ این که میگویید این مطالبات در واقع همان شعارهای اصلاحطلبان در دورۀ خاتمی بوده، باید بگویم من به یاد نمیآورم که تشکیل مجلس موسسان و اصلاح قانون اساسی جزو شعارهای اصلاحطلبان در دوران خاتمی بوده باشد.
شما فرمودید مطالبات باید در سه مرحله مطرح شوند. تشکیل مجلس موسسان را متعلق به مرحلۀ سوم دانستید. من دربارۀ مطالبات دو مرحلۀ اول سوال کردم. آنچه در دو مرحلۀ اول مد نظر شماست، در دوران ریاست جمهوری خاتمی مطرح میشد.
بله، ولی تاکیدی بر تحقق آنها نبود و اقدامی هم در این راستا نشد. دولت خاتمی و مجلس ششم اقدامی در راستای آزادی زندانیان سیاسی نکردند.
این اقدام را قوۀ قضاییه باید انجام میداد که انجام نداد. وقتی دولت ۲۰ میلیونی خاتمی و مجلس ششم زورش به تحقق این مطالبات نرسید، دو تا حزب در خارج از ساختار قدرت رسمی، چطور میتوانند این مطالبات را محقق کنند؟
یک علتش این است که دستگاه حاکمه با ترفندهای مختلف از گسترش جنبش آزادیخواهانۀ مردم جلوگیری میکند. از جمله از طریق همین حرکتهایی که با شلختگی از سوی عدهای از افراد انجام میشود ولی سرانجامی ندارند. نتیجۀ این حرکتها فقط این است که افراد موثر را از تحزب و تشکیلاتی شدن دور میکند. به نظر من تشکیلات و سازمان میتواند کار انجام دهد. الان تقریبا همۀ سازمانهای سیاسی ما فاقد قدرت تشکیلاتی کافیاند برای اینکه اهرمی شوند جهت پیشرفت حرکت مردم. دربارۀ احزاب و سازمانهای ریشهدار حرف میزنم. وگرنه احزاب دولتی زیادی هم وجود دارند که اساسا برای دریافت کمکهای مالی از دولت تشکیل شدهاند. فقدان توان احزاب ریشهدار ناشی از عدم گرایش به تحزب و نیز سرکوب شدید حکومت و نگرانی مردم بابت این سرکوب است. به هر حال ما از گذشته همیشه میگفتیم طلسم اختناق یک روز شکسته میشود. اسم اختناق یک طلسم باقی ماندنی نیست. روزی که این طلسم شکسته شود، احزاب و گروههای سیاسی به هم میپیوندند و مطالبات خودشان را مطرح میکنند. نقشۀ راه برای زمانی است که یکپارچگی وجود داشته باشد و همه با هم بیایند. همین الان شاهد اجتماعات کوچک کارگران و معلمان و بازنشستگان هستیم. در همین اجتماعات شعار "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" مطرح میشود. معلمان و کارگران دیگر نمیگویند حقوق و مزایای ما چه شد. فریادشان بلند است که زندانی سیاسی آزاد باید گردد. یعنی متوجه شدهاند که باید افراد موثر و حقطلب جامعه سایۀ اطمینانی پیدا کنند که اگر فردا حرفی زدند، زندانی نمیشوند. این افراد راه را برای شنیده شدن صدای سایر افراد جامعه باز میکنند.
حکومتی که اعتراض مردم به افزایش قیمت بنزین را سرکوب میکند، چطور ممکن است به تجمع مردم برای تشکیل مجلس موسسان و نوشتن یک قانون اساسی جدید، واکنش خشونتآمیزی نداشته باشد؟ به نظر شما هر چه جمعیت بیشتر باشد، احتمال این واکنش خشن کمتر خواهد شد؟
همین طور است. شکسته شدن محتوم طلسم اختناق به این معناست که حکومتهای اقتدارگرا روزی با این بنبست مواجه میشوند که حمایت ملی و پایگاه مردمی ندارند و ملت از آنها ناراضی و خواهان تغییرند. اگر درایت و عقلانیتی وجود داشته باشد، با مردم تعامل میکنند و به حرف مردم گوش میدهند. در کشورهای دیگر چنین اتفاقی افتاده است. مثلا در لهستان، ژنرال یاروزلسکی موقعی که دید جنبش همبستگی در سراسر کشور طرفدار دارد و مردم دیگر حکومت کمونیستی را نمیخواهند، با رهبر جنبش همبستگی وارد مذاکره و تعامل شد و از گرفتاریهای بزرگتر خودش و کشورش جلوگیری کرد. و یا در آفریقای جنوبی، آقای دکلرک چنین کاری کرد. در شوروی هم وقتی که برنامهها به بنبست رسیده بود، آقای گورباچف آمد و فضای باز سیاسی ایجاد کرد و گلاسنوست و پرسترویکا را اعلام کرد و کسانی هم از درون حاکمیت حمایتش کردند.
زمزمههای اعتراض و مخالفت را از درون دایرۀ قدرت داریم میبینیم
گورباچف آدم عاقلی بود که مانع سرکوب مردم از سوی ارتش سرخ شد. شما امیدوارید در جمهوری اسلامی هم سیاستمداران عاقلی مثل گورباچف و یاروزلسکی پیدا شوند که مثلا به خواست مردم برای رفراندوم تغییر قانون اساسی موافقت کنند؟
من احتمال چنین چیزی را خیلی ضعیف نمیبینم. ما زمزمههای اعتراض و مخالفت را از درون دایرۀ قدرت داریم میبینیم. رئیس جمهور سابق ایران، که هزار خلاف هم داشته، الان دارد ناله میکند از اوضاع فعلی و شرایط انتخابات. و یا کسان دیگری در سال ۸۸، که قبلا نخستوزیر و رئیس مجلس همین رژیم بودند، اعتراض کردند و الان ده سال است که در حصر قرار دارند. بنابراین این صداها در داخل حکومت هم شنیده میشود. بسیاری از افرادی که در دایرۀ حکومت و قدرت بودند، زندانی شدهاند طی یکی دو دهۀ اخیر.
انقلابی که برای آزادی و استقلال صورت گرفت، هر دو شعار اولیهاش را زیر پا گذاشته
این نکتهای که میفرمایید، نکتۀ ظریف و مهمی است اما سوال این است که آیا احتمال دارد آقای خامنهای مثل ژنرال یاروزلسکی عمل کند یا اینکه مردم ایران باید منتظر باشند آقای خامنهای از دنیا برود بلکه رهبر بعدی کوتاه بیاید؟
همه نوع احتمالی وجود دارد. آنچه که مسلم است این است که شرایط فعلی کشور ما نابسامان است، سیاست داخلی اشتباه است، انقلابی که برای آزادی و استقلال صورت گرفت، الان هر دو شعار اولیهاش را زیر پا گذاشته، سیاست خارجی که ایران را به تخاصم و منازعه با نیمی از دنیا کشانده، اشتباه است. سوال شما جواب روشن و صریح و حتمی ندارد. پیروزی جنبشی که در ایران وجود دارد، به حیات و ممات یک فرد بستگی ندارد. ممکن است حکومت ببیند واقعا به بنبست رسیده و به مطالبات جنبش اعتراضی مردم ایران تن بدهد. یعنی مطالباتی که گفتم در همان سه مرحله باید مطرح شوند.
تحول باید بدون خشونت و در چارچوب حقوق بشر باشد
و شما رای ندادن را در راستای تشکیل این جنبش اعتراضی میدانید.
بله، مردم نباید رای بدهند. وقتی که انتخاب بین و بدتر میکنند و ۲۵ سال میگذرد و هیچ تغییر مثبتی ایجاد نمیشود، چرا باید رای بدهند؟ حالا شما گفتید مردم مخالف رژیم در فاصلۀ ۶۰ تا ۷۶ رای نمیدادند و بعد از آن به انتخابات ریاست جمهوری اقبال نشان دادند. به هر حال این مراحل متفاوت طی این ۴۰ سال طی شده و امروز دیگر ملت ایران خواهان تغییر است و با توجه به گرفتاریهای مملکت، این تحول باید انجام شود. تحول باید بدون خشونت و در چارچوب حقوق بشر باشد. خشونت و ماجراجویی به هیچ وجه مورد تایید ما نیست.
وقتی میفرمایید تحول باید بدون خشونت باشد، منظورتان این است که جامعه در مسیر طرح مطالباتش دست به خشونت نزند؟
بله، خشونت، خشونت به دنبال خواهد داشت و این مطلوب نیست. مگر جنبشی که ماهتما گاندی در هندوستان علیه انگلستان شروع کرد، توام با خشونت بود؟ گاندی با حرکت کردن و نشستن روی زمین و صحبت کردن و بیانیه دادن، کار را پیش برد و مردم هندوستان هم با او همکاری کردند و جنبش را پیش بردند. در خود کشور ما هم انقلاب ۵۷ انقلاب خشونتآمیزی نبود. مردم در خیابانها تظاهرات کردند و دامنۀ تظاهرات روز به روز گسترش پیدا کرد و شاه وادار شد که آن نطق را در آبان ۵۷ ایراد کند و به مردم بگوید من صدای انقلاب شما را شنیدم. اولین بار خود شاه واژۀ انقلاب را در توصیف آن اعتراضات به کار برد.
البته انقلاب ۵۷ خالی از خشونت هم نبود. فاجعۀ سینما رکس آبادان کار انقلابیون بود.
کارهایی از این دست را که در گوشهای از کشور انجام میشد، نمیتوان تعمیم داد به کل حرکت انقلابی مردم ایران.
در ۳۰تیر ۱۳۳۱ چرخ سرکوب پنچرشد و مردم پیروز شدند
مساله اصلی این است که حکومت کاری ندارد که مردم مطالبات رادیکالی مثل تشکیل مجلس موسسان و تغییر قانون اساسی را با خشونت مطرح میکنند یا بدون خشونت. حکومت این مطالبات را عین نفی بقای خودش میداند و به همین دلیل مردمی را که برای طرح چنین مطالباتی به خیابانها آمدهاند، با خشونت از خیابان جمع میکند. شما برای مهار خشونت حکومت چه فکری کردهاید؟
خشونت حکومت به یک انتها و کوچۀ بنبست میرسد. کمااینکه در همان سال ۹۸ هم جریان سرکوب را متوقف کردند و از مردم عذرخواهی کردند و کشتهشدگان را شهید نامیدند و گامهایی به سمت عقب برداشتند. ولی من مثالهای دیگری در کشور خودمان داریم. در سی تیر ۱۳۳۱ که مردم در حمایت از دولت ملی مصدق به خیابانها آمدند، ابداً هیچ خشونتی نداشتند. آمدند در خیابان، از جلوی بازار دسته راه افتاد و اعتراض کردند و "مصدق پیروز است" گفتند تا جلوی بهارستان. در جلوی بهارستان هم مردم را به رگبار بستند و چندین نفر کشته شدند. آن چیزی که باعث شد نیروهای ارتش از خیابانها جمع شوند و به پادگانها برگردند و رژیم تسلیم نظر مردم شود و عقبنشینی کند و مصدق به اریکۀ قدرت برگردد، این بود که عدهای از همان نیروهای سرکوب در میدان بهارستان از اعمال خشونت علیه مردم دست برداشتند. رانندۀ تانک پیاده شد و کلاه و درجههایش را زد زمین و گفت من به مردم تیراندازی نمیکنم. آنجا چرخ سرکوب پنچر شد و مردم پیروز شدند.
اینکه هفتاد سال پیش در یک اعتراض سیاسی، که اعتراض به اصل وجود رژیم حاکم هم نبوده، کشتار چندانی رخ نداده، تضمینی ایجاد نمیکند که اعتراض رادیکال مردم ایران مثلا در سال ۱۴۰۰ مثل اعتراض آبان ۹۸ با سرکوب شدید حکومت مواجه نشود و سرنوشتی مثل اعتراض هفتاد سال قبل پیدا کند. اگر مردم ایران با مطالبۀ تغییر قانون اساسی یا برگزاری رفراندوم برای تغییر رژیم به خیابانها بیایند و حکومت مثل آبان ۹۸ از در کشتار معترضین درآید، توصیۀ شما چیست؟ مردم باید عقبنشینی کنند و به خانههایشان برگردند یا این که به رغم سرکوب و کشتار، همچنان در خیابانها مشغول اعتراض باشند؟
توصیۀ من این است که هیچ وقت در مقابل خشونت عکسالعمل خشن نشان داده نشود. مردم باید با صبوری و متانت رفتار کنند. آقای خمینی در جریان انقلاب گفت "خون بر شمشیر پیروز است". یعنی ما کشته میشویم و بر کسانی که اسلحه دارند پیروز میشویم. این شعاری است که همیشه میتواند مد نظر باشد. به هر حال در جنبشهای آزادیخواهی مراحلی طی میشود. ما جنبش سال ۷۶ را داشتیم. سپس جنبش سبز و دی ۹۶ و آبان ۹۸ را داشتیم. اعتراضات گستردۀ لایههای مختلف جامعۀ مدنی را طی چند سال گذشته شاهد بودهایم. به هر حال حرکت در جهت خواست مردم جلو خواهد رفت.
به نظر شما از عمر جمهوری اسلامی چقدر مانده است؟ فکر میکنید این نظام در بلندمدت یا میانمدت برقرار خواهد بود یا اینکه به زودی مجبور است کنار برود و به تاریخ بپیوندد؟
سوالی که میکنید، سوالی است که یک پیشگو باید جوابش را بدهد! از نظر تحلیل سیاسی، سیاستهای داخلی و خارجی و اقتصادی موجود، کار را به بنبست کشاندهاند.
وضع فعلی نمیتواند خیلی طولانی ادامه پیدا کند
به نظرتان این بنبست ممکن است پانزده سال دیگر ادامه داشته باشد یا به زودی شکسته خواهد شد؟
آثار و شواهد نشان میدهد که این وضع نمیتواند خیلی طولانی ادامه پیدا کند. الان چند روز است که میبینید نان ۵۰ درصد گران شده است. نان که قوت لایموت مردم است چنان گران شده است که ادامۀ این روند ممکن است کار را به جایی برساند که بسیاری از مردم دیگر نتوانند همین نان را با قاتقی که باید در کنارش بخورند، تهیه کنند. این وضع نشان میدهد دستگاه در استیصال است و از تامین نیازهای اولیۀ جامعه وامانده است. بنابراین، تحول باید انجام شود.