در پی فوت ابومحمد عسگرخانی، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران در اثر ابتلا به کرونا، روزنامه کیهان درگذشت وی را تسلیت گفت و رجانیوز از او تجلیل کرد.
این تسلیت و تمجید از این حیث عجیب بود که عسگرخانی استادی سکولار بود و تیپ و ظاهرش هم ربطی به نظام جمهوری اسلامی نداشت. اما اگر از ظاهر بگذریم، او همانند احمد نقیبزاده چهره دانشگاهیِ سکولاری بود که به دلایل ناسیونالیستی حامی بقای جمهوری اسلامی بود.
عسگرخانی در حوزه روابط بینالملل مدافع رئالیسم بود و به همین دلیل نگاهش قدرتمحور بود. در چنین نگاهی، قدرت عمدتا جنبه نظامی و سختافزاری دارد نه جنبه سیاسی و دموکراتیک.
در تفاوت قدرت و اقتدار گفتهاند که حکومتهای دموکراتیک به دلیل برخورداری از حمایت اکثریت مردم، اقتدار دارند و حکومتهای غیر دموکراتیک صرفا میتوانند دارای قدرت باشند. یعنی حکومت دموکراتیک یا مقتدر است (مثل حکومتهای منطقه اسکاندیناوی) یا مقتدر و قدرتمند است (مثل آمریکا و بریتانیا و فرانسه).
اما حکومت غیر دموکراتیک حداکثر قدرتمند است و از اقتدار بیبهره است. اقتدار به این معنا محصول مشروعیت مردمی و دموکراتیک حکومت است. به همین دولت دموکراتیک فرانسه طی قریب به یکسال فقط ده جلیقهزرد را در پاریس میکشد، اما دولت غیر دموکراتیک چین ظرف چند ساعت سه هزار معترض را میدان تیانآن من به قتل میرساند.
در واقع حکومتهای قدرتمندِ فاقد اقتدار، به دلیل فقدان مشروعیت دموکراتیک، از مردم تحت حاکمیت خودشان به اندازه دشمن خارجی هراس دارند و در صورت مواجهه با اعتراض جدی و پایدار مردم، با استفاده از قدرتشان با "مردم" همانند "دشمن خارجی" برخورد میکنند. ابومحمد عسگرخانی ذیل عنوان رئالیسم، دقیقا از بقای چنین حکومتی در ایران دفاع میکرد.
عسگرخانی مدعی بود که دغدغه ایران را دارد و لازمه بقای ایران را قدرتمند شدن هر چه بیشتر حکومت ایران میدانست. به همین دلیل او مدافع جدی مجهز شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی بود و به این موضوع هم اهمیتی نمیداد که از اتمی شدن حکومتی شبیه حکومت سوئد دفاع میکند یا حکومتی شبیه حکومت چین و کره شمالی.
فرانسیس فوکویاما در کتاب "آمریکا بر سر تقاطع" نوشته است: "رئالیستهای هممشرب هنری کیسینجر قدرت را محترم میشمارند و برای خصوصیات رفتاری رژیمها در داخل کشورهایشان و همچنین دغدغههای مربوط به حقوق بشر اهمیت چندانی قائل نیستند... رئالیستها رویهمرفته به جهانشمولی دموکراسی لیبرال... باور ندارند یا ارزشهای بشری متشکله آن را لزوما از ارزشهای موجود در جوامع غیر دموکراتیک برتر نمیدانند... به اعتقاد هنری کیسینجر ایالات متحده و سایر دموکراسیها باید بیاموزند خود را با قدرت وفق دهند."
عسگرخانی هم دقیقا به همین معنا رئالیست بود. یعنی برای ارزشهای دموکراتیک اهمیت چندانی قائل نبود و ضمنا امیدوار بود با دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی، قدرتهای جهانی برای "قدرت جمهوری اسلامی" احترام قائل شوند و خود را با این "قدرت اتمی نوظهور" وفق دهند.
او به این نکته اهمیتی نمیداد که به دلیل موقعیت خاص اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی، ممکن است قدرتهای جهانی ایران اتمی را تحمل نکنند و جمهوری اسلامی نتواند راه کره شمالی را طی کند. در واقع او سران جمهوری اسلامی را به پیمودن مسیری خطرناک دعوت میکرد که اگر به مقصد منتهی میشد، مایه بقای این نظام و تداوم مصائب ملت ایران بود.
بیاعتقادی به دموکراسی، موجب میشد که عسگرخانی سلوک غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی را اصلا مصداق مصیبت ملی نداند و آن را امری کاملا طبیعی و نرمال در منطقه خاورمیانه قلمداد کند.
عسگرخانی زندگی در غرب دموکراتیک را شخصا میپسندید ولی دموکراتیک شدن نظام سیاسی و مناسبات اجتماعی ایران را برای مردم این سرزمین آنچنان ضروری نمیدانست که از پروژه یا پروسه گذار به دموکراسی در ایران دفاع کند.
شاید هم او معتقد بود دموکراسی برای ایران زودهنگام است و در صورت بقای ایران با تکیه بر یک حکومت غیر دموکراتیک اتمی، ایران طی یک قرن آینده به هر حال دموکراتیک خواهد شد. اما چون او سخن چندانی درباره بسط دموکراسی در جهان نگفته، نمیتوان گفت که آیا او نهایتا از تحول ایران اتمی غیر دموکراتیک به ایران اتمی دموکراتیک دفاع میکرد یا نه؟
هر چه بود، رئالیسم عسگرخانی نمیتوانست به این سوال جواب دهد که چرا شوروی غیر دموکراتیک و اتمی فروپاشید؟ اگر افزایش "قدرت" مهمترین راه حفظ یک واحد سیاسی است، چرا دومین قدرت نظامی و سیاسی جهان در دوران پس از جنگ جهانی دوم، در دهه پایانی قرن بیستم فروپاشید؟
در حقیقت رئالیسم عسگرخانی از پاسخگویی به این سوال عاجز بود که اگر جهان غرب برای قدرت اتمی حکومت ایران احترام قائل شد و به بقای جمهوری اسلامی رضایت داد ولی مردم ایران همچنان چنین حکومتی را نخواستند، جمهوری اسلامی چگونه میتواند دوام آورد؟
سرشت نظامی قدرت در تفکر عسگرخانی مانع از آن بود که او قدرت اجتماعی و سیاسیِ حکومتشوندگان و امکان سرنگونیِ حکومتکنندگان در اثر به غلیان درآمدن چنین قدرتی را چنانکه باید جدی بگیرد.
عسگرخانی نماد بارز یک سکولارِ غیر دموکرات در جامعه ایران بود. سکولاری که با انگیزههای میهندوستانه، در خدمت تداوم حیات یک حکومت حقیقتا ضد میهنی بود.
اشتراک در شبکه های اجتماعی