اهم اخبار
news-details

ناسیونالیسم و میهن‌پرستی: تحلیلی از مفاهیم بنیادین و پیوند آن با خیزش راست افراطی در جهان معاصر


 

پیشگفتار: در ضرورت بازشناسی مفاهیم در عصر بحران‌زده

در زمانه‌ای که جهان با بحران‌های هویتی عمیق، دگرگونی‌های شتابان سیاسی، و ظهور پوپولیست های عوام‌فریب دست به گریبان است، بازشناسی دقیق و نقادانه مفاهیمی چون "میهن‌پرستی" و "ناسیونالیسم" نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت انکارناپذیر است. این دو مفهوم، که در گفتمان عمومی و حتی گاه در محافل آکادمیک به ناروا مترادف انگاشته می‌شوند، حامل بار معنایی، تاریخی، و پیامدهای سیاسی و اجتماعی متفاوتی هستند. میهن‌پرستی، در اصیل‌ترین و سازنده‌ترین شکل خود، تجلی عشق به زادبوم، فرهنگ، مردمان، و تعهد به اعتلا و بهروزی جمعی است. در مقابل، ناسیونالیسم، به‌ویژه در قرائت‌های افراطی و انحصارطلب آن، می‌تواند به سادگی به ورطه برتری‌جویی قومی، بیگانه‌ستیزی، طرد "دیگری"، و در نهایت، ایدئولوژی‌های ویرانگری چون فاشیسم و نژادپرستی سقوط کند. این مقاله بر آن است تا با نگاهی تحلیلی و موشکافانه، ضمن تبیین ابعاد گوناگون این دو مفهوم، ارتباط پیچیده آن‌ها را با جنبش‌های راست افراطی معاصر در جهان، از جمله پدیده‌هایی چون ترامپیسم در آمریکا، و گرایش‌های مشابه در لهستان، هند، و آرژانتین، مورد واکاوی قرار دهد. هدف، ارائه تحلیلی است که هم برای نخبگان سیاسی و فرهنگی ایران روشنگر باشد و هم برای عموم مردم، درکی عمیق‌تر از این پدیده‌های جهانی و تأثیرات بالقوه آن‌ها فراهم آورد.

میهن‌پرستی: عشق به سرزمین، تعهد به ارزش‌ها

میهن‌پرستی، به مثابه دلبستگی و وفاداری به کشور، می‌تواند در اشکال متنوعی متجلی شود که هر یک بر بنیان‌های متفاوتی استوارند و پیامدهای گوناگونی برای همبستگی ملی و روابط بین‌الملل به همراه دارند. درک این تمایزات، به‌ویژه در جوامعی که با چالش تعریف هویت ملی و نحوه تعامل با جهان خارج روبرو هستند، حیاتی است.

میهن‌پرستی قانون اساسی (Constitutional Patriotism):
گامی فراتر از خون و خاک این مفهوم، که نخستین بار توسط فیلسوف برجسته آلمانی، یورگن هابرماس، در بستر تلاش آلمان پسافاشیسم برای بازتعریف هویت ملی خود مطرح شد، بر وفاداری شهروندان نه به یک هویت قومی، نژادی یا فرهنگی از پیش تعیین‌شده، بلکه به اصول و ارزش‌های دموکراتیک، حقوق بشری، و حاکمیت قانون مندرج در قانون اساسی تأکید می‌ورزد. میهن‌پرستی قانون اساسی، پادزهری است در برابر ناسیونالیسم قومی و نژادی که تاریخ قرن بیستم را با فجایع بی‌شمار آلوده ساخت. در این چارچوب، شهروندان با پیشینه‌های گوناگون، حول محور میثاقی مشترک مبتنی بر ارزش‌های مدنی و دموکراتیک متحد می‌شوند. این الگو، به‌ویژه برای جوامع چندفرهنگی و کشورهایی که در پی گذار به دموکراسی و نهادینه‌سازی آن هستند، افق‌های جدیدی می‌گشاید. با این حال، باید توجه داشت که در نظام‌های غیردموکراتیک، حتی مفهوم "قانون اساسی" نیز می‌تواند دستخوش تفسیرهای ایدئولوژیک و ابزاری برای تحکیم قدرت حاکمان قرار گیرد و از محتوای دموکراتیک خود تهی شود.

میهن‌پرستی مدنی (Civic Patriotism):
شهروندی فعال و مسئولیت‌پذیری جمعی میهن‌پرستی مدنی، بر مشارکت فعال و آگاهانه شهروندان در سرنوشت سیاسی و اجتماعی کشور، مسئولیت‌پذیری در قبال جامعه، و تعهد به رفاه و بهروزی همگانی استوار است. در این دیدگاه، "ملت" نه یک واحد قومی یا فرهنگی یکدست، بلکه اجتماعی از شهروندان برابر است که در اداره امور کشور و پیشبرد اهداف مشترک مشارکت دارند. هویت ملی در اینجا از طریق تعهد به اصول مشترک سیاسی، نهادهای دموکراتیک، و فرهنگ مدنی تعریف می‌شود. کشورهایی چون کانادا و سوئیس، که با وجود تنوع فرهنگی و زبانی، توانسته‌اند انسجام اجتماعی و مشارکت شهروندی بالایی را به نمایش بگذارند، نمونه‌هایی از تجلی این نوع میهن‌پرستی هستند. میهن‌پرستی مدنی، نگاهی به آینده دارد و بر ساختن جامعه‌ای عادلانه‌تر، پویاتر، و فراگیرتر از طریق همکاری، گفت‌وگو، و مسئولیت‌پذیری جمعی تأکید می‌کند. این شکل از میهن‌دوستی، در تضاد با رویکردهای منفعلانه و صرفاً احساسی به وطن قرار می‌گیرد و شهروندان را به کنشگری فعال برای بهبود جامعه فرامی‌خواند.

ناسیونالیسم: ایدئولوژی "ملت" و گریزگاه‌های خطرناک آن

ناسیونالیسم، به عنوان یک ایدئولوژی و جنبش سیاسی، "ملت" را به عنوان کانون اصلی هویت، وفاداری، و کنش سیاسی تعریف می‌کند و بر حق حاکمیت ملی و استقلال آن تأکید می‌ورزد. اگرچه ناسیونالیسم در مقاطعی از تاریخ، نیرویی رهایی‌بخش در مبارزه با استعمار و شکل‌گیری دولت-ملت‌های مدرن بوده است، اما تاریخ گواهی می‌دهد که این ایدئولوژی، به‌ویژه هنگامی که با برتری‌جویی، انحصارطلبی، و تعاریف تنگ‌نظرانه از "ملت" همراه شود، می‌تواند به ابزاری برای سرکوب، خشونت، و جنگ‌افروزی بدل گردد.


ناسیونالیسم قومی (Ethno-nationalism):
اسارت در بند خون و تبار این نوع ناسیونالیسم، "ملت" را بر پایه اشتراکات مفروضی چون نژاد، قومیت، زبان، یا مذهب واحد تعریف می‌کند و اغلب با باور به برتری ذاتی یک گروه قومی یا فرهنگی خاص همراه است. ناسیونالیسم قومی، ذاتاً exclusionary (طردکننده) است و "دیگری" را، چه در درون مرزهای ملی (اقلیت‌های قومی، مذهبی، یا مهاجران) و چه در فراسوی آن، با دیده تردید، دشمنی، یا حقارت می‌نگرد. تاریخ قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم، مملو از نمونه‌های فاجعه‌بار این ایدئولوژی است، از آلمان نازی و نسل‌کشی یهودیان گرفته تا پاکسازی قومی در یوگسلاوی سابق و رواندا. در دوران معاصر نیز، سیاست‌های برخی دولت‌ها و جنبش‌ها، همچون تأکید بر "هویت لهستانی خالص" و کاتولیک توسط دولت پیشین حزب قانون و عدالت (PiS) در لهستان، یا ترویج ایدئولوژی "هندوتوا" توسط حزب حاکم بهاراتیا جاناتا (BJP) در هند که هویت هندی را با مذهب هندو گره می‌زند و منجر به فشار و تبعیض فزاینده علیه مسلمانان و دیگر اقلیت‌ها شده است، نمونه‌هایی از خطرات ناسیونالیسم قومی هستند. این ایدئولوژی با ایجاد مرزهای هویتی صلب، مانع از شکل‌گیری یک جامعه مدنی فراگیر و همبستگی انسانی می‌شود.

ناسیونالیسم فرهنگی (Cultural Nationalism):
ستایش سنت و خطر انزوا ناسیونالیسم فرهنگی بر حفظ، ترویج، و گاه تقدیس فرهنگ، زبان، سنت‌ها، و ارزش‌های تاریخی یک ملت به عنوان ارکان اصلی هویت ملی تأکید دارد. اگرچه دلبستگی به میراث فرهنگی امری طبیعی و ارزشمند است، اما زمانی که این دلبستگی به شکل افراطی درآید و به مقاومت در برابر هرگونه تأثیر فرهنگی خارجی، طرد عناصر فرهنگی "ناهمگون" در داخل، و یا تلاش برای تحمیل یک فرهنگ غالب بر خرده‌فرهنگ‌ها منجر شود، می‌تواند به انزواگرایی فرهنگی، رکود، و حتی سرکوب تنوع فرهنگی بیانجامد. نمونه‌هایی از این رویکرد را می‌توان در تلاش برخی کشورها برای "پالایش" زبان از واژگان بیگانه یا مقاومت در برابر مظاهر فرهنگ جهانی مشاهده کرد. ناسیونالیسم فرهنگی، در موارد افراطی، با نوستالژی کاذب نسبت به گذشته‌ای آرمانی و اغلب خیالی همراه است و می‌تواند مانعی جدی در برابر نوآوری، اصلاحات، و پذیرش تغییرات ضروری در دنیای مدرن ایجاد کند.

ناسیونالیسم اقتصادی (Economic Nationalism):
افسون حمایت‌گرایی و مخاطرات آن این نوع ناسیونالیسم، اولویت مطلق را به منافع اقتصادی ملی می‌دهد و از طریق سیاست‌هایی چون حمایت‌گرایی، وضع تعرفه‌های سنگین بر کالاهای وارداتی، محدود کردن سرمایه‌گذاری خارجی، و ترویج خودکفایی، به دنبال تقویت صنایع داخلی و اقتصاد ملی است. شعار "اول آمریکا" (America First) در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، که با خروج از توافقنامه‌های تجاری بین‌المللی و اعمال تعرفه بر واردات از چین و اروپا همراه بود، نمونه بارز این رویکرد در سال‌های اخیر است. اگرچه ناسیونالیسم اقتصادی ممکن است در کوتاه‌مدت با جلب حمایت برخی گروه‌های اجتماعی (مانند کارگران صنایع آسیب‌پذیر) و ایجاد توهم رونق داخلی همراه باشد، اما در درازمدت می‌تواند به کاهش رقابت‌پذیری صنایع داخلی، انزوای اقتصادی، جنگ‌های تجاری، اختلال در زنجیره‌های تأمین جهانی، و آسیب به همکاری‌های اقتصادی بین‌المللی منجر شود. تاریخ اقتصادی جهان نشان داده است که انزواگرایی اقتصادی، در نهایت به ضرر توسعه پایدار و رفاه عمومی ملت‌ها تمام می‌شود.

خیزش راست افراطی و دستکاری مفاهیم: تحلیلی بر جهان معاصر

در دهه‌ها و به‌ویژه سال‌های اخیر، شاهد خیزش نگران‌کننده جنبش‌ها و احزاب راست افراطی در بسیاری از نقاط جهان، از دموکراسی‌های باثبات غربی گرفته تا کشورهای در حال توسعه، بوده‌ایم. این پدیده، ریشه در عوامل پیچیده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و روانی دارد و با بهره‌گیری ماهرانه و اغلب عوام‌فریبانه از مفاهیمی چون میهن‌پرستی و ناسیونالیسم، به دنبال کسب قدرت و اجرای برنامه‌های خود است.

جهانی‌شدن، بحران هویت، و واکنش‌های ارتجاعی فرایند پرشتاب جهانی‌شدن، با وجود مزایای اقتصادی و ارتباطی، در بسیاری از جوامع منجر به احساس بی‌ثباتی، از دست رفتن کنترل بر سرنوشت، و بحران هویت شده است. جابجایی صنایع، رقابت نیروی کار ارزان، مهاجرت‌های گسترده، و نفوذ فرهنگ‌های بیگانه، در کنار نابرابری‌های فزاینده اقتصادی، زمینه‌ساز نارضایتی و ترس‌هایی شده است که جنبش‌های راست افراطی به خوبی از آن‌ها بهره‌برداری می‌کنند. این جنبش‌ها با ارائه راه‌حل‌های ساده‌انگارانه، نوید بازگشت به "عظمت گذشته" و احیای "هویت ملی خالص" را می‌دهند و جهانی‌شدن و نخبگان جهانی‌گرا را مسئول مشکلات معرفی می‌کنند.

عصر دیجیتال:
شمشیر دولبه در خدمت افراط‌گرایی گسترش اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، ضمن تسهیل ارتباطات و دسترسی به اطلاعات، به ابزاری قدرتمند برای تبلیغ ایدئولوژی‌های افراطی، انتشار اخبار جعلی و تئوری‌های توطئه، و بسیج نیروها تبدیل شده است. گروه‌های راست افراطی با استفاده از الگوریتم‌های این پلتفرم‌ها و ایجاد "اتاق‌های پژواک" (echo chambers)، هواداران خود را در معرض سیل بی‌پایانی از محتوای همسو قرار می‌دهند، تفکر انتقادی را تضعیف می‌کنند، و قطبی‌شدن جامعه را تشدید می‌نمایند. حمله به رسانه‌های مستقل و معتبر و برچسب "اخبار جعلی" زدن به هرگونه روایت مخالف، از تاکتیک‌های رایج این گروه‌ها برای بی‌اعتبار کردن منابع آگاهی‌بخش است.

میهن‌پرست‌نمایی:
نقاب عوام‌فریبانه راست افراطی یکی از کلیدی‌ترین و در عین حال خطرناک‌ترین تاکتیک‌های جنبش‌های راست افراطی، مصادره به مطلوب مفهوم "میهن‌پرستی" و استفاده ابزاری از آن برای مشروعیت‌بخشی به اهداف و برنامه‌های خود است. این گروه‌ها با آگاهی کامل از قدرت بسیج‌کنندگی و جذابیت عاطفی مفهوم "میهن‌پرستی" در میان توده‌های مردم، خود را به عنوان تنها مدافعان واقعی "ملت"، "منافع ملی"، و "ارزش‌های اصیل" معرفی می‌کنند. آنها با ارائه روایتی به شدت ساده‌شده، احساسی، و اغلب تحریف‌شده از مشکلات پیچیده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، هرگونه نقد یا مخالفت با خود را به مثابه مخالفت با وطن، خیانت به آرمان‌های ملی، و یا بازی در زمین دشمن جلوه می‌دهند. این گروه‌ها معمولاً با انگشت گذاشتن بر بحران‌های اقتصادی، ترس از مهاجران و "بیگانگان"، ترویج بیگانه‌هراسی، و برانگیختن نوستالژی نسبت به یک "دوران طلایی" خیالی در گذشته (که اغلب با واقعیت تاریخی فاصله زیادی دارد)، تلاش می‌کنند پایگاه اجتماعی خود را، به‌ویژه در میان اقشار آسیب‌دیده از تغییرات اقتصادی و اجتماعی، گسترش دهند. با این "میهن‌پرست‌نمایی"، آنها در واقع مفاهیم اصیل میهن‌دوستی را از محتوای سازنده و انسانی خود تهی کرده و آن را به ابزاری برای تفرقه‌افکنی، نفرت‌پراکنی، و پیشبرد سیاست‌های اقتدارگرایانه و ضد دموکراتیک تبدیل می‌کنند. تشخیص این میهن‌پرستی کاذب از عشق اصیل به وطن، وظیفه هر شهروند آگاه و دلسوز است.

نمونه‌های جهانی: از ترامپیسم تا اقتدارگرایی‌های نوین

دونالد ترامپ (ایالات متحده):
پدیده ترامپیسم با شعار "اول آمریکا"، سیاست‌های سختگیرانه مهاجرتی، ناسیونالیسم اقتصادی مبتنی بر حمایت‌گرایی، حمله به نهادهای بین‌المللی، و گفتمان تفرقه‌افکن داخلی، نمونه بارزی از این روند بود. او با بهره‌گیری از نارضایتی‌های اقتصادی بخشی از جامعه سفیدپوست و ترس از تغییرات دموگرافیک و فرهنگی، توانست بخش قابل توجهی از رأی‌دهندگان را بسیج کند.
راست افراطی در اروپا:
احزابی چون "اجتماع ملی" (سابقاً جبهه ملی) در فرانسه به رهبری مارین لوپن، "آلترناتیو برای آلمان" (AfD)، حزب "قانون و عدالت" (PiS) در لهستان (در دوران حاکمیتش)، و احزاب مشابه در ایتالیا، مجارستان، و کشورهای اسکاندیناوی، با تکیه بر گفتمان ضد مهاجرت، اسلام‌هراسی، اروپاگریزی، و دفاع از "هویت مسیحی" اروپا، به موفقیت‌های چشمگیری در انتخابات دست یافته و معادلات سیاسی این قاره را دگرگون کرده‌اند.

جنبش هندوتوا در هند:
همانطور که پیشتر اشاره شد، حزب BJP به رهبری نارندرا مودی، با ترویج ناسیونالیسم هندو، به دنبال تعریف مجدد هویت هند بر اساس اکثریت مذهبی و به حاشیه راندن اقلیت‌های دینی، به‌ویژه مسلمانان ۲۰۰ میلیونی این کشور است. این رویکرد با تضعیف سکولاریسم و افزایش خشونت‌های فرقه‌ای همراه بوده است.

خاویر میلی (آرژانتین):
ظهور چهره‌های پوپولیست و راست‌گرای رادیکال مانند خاویر میلی در آرژانتین، با گفتمانی ضد سیستم، لیبرتارین افراطی، و عناصری از ناسیونالیسم فرهنگی و اقتصادی، نشان‌دهنده گسترش این پدیده به آمریکای لاتین و پیچیدگی‌های جدید آن است. اگرچه اطلاق برچسب واحد "فاشیست" به تمامی این جنبش‌ها ممکن است ساده‌انگارانه باشد، اما اشتراکات مهمی چون استفاده از تاکتیک‌های پوپولیستی، تکیه بر رهبر کاریزماتیک، برانگیختن احساسات ناسیونالیستی افراطی، بیگانه‌ستیزی، مخالفت با نظم لیبرال دموکراتیک، و حمله به نهادهای مستقل در میان آن‌ها به وضوح قابل مشاهده است.
چالش‌های فراروی بشریت و ضرورت بازنگری در وفاداری‌ها


در عصری که بشریت با بحران‌های وجودی و جهان‌شمولی چون تغییرات اقلیمی، پاندمی‌های مرگبار (نظیر تجربه تلخ کووید-۱۹)، خطر جنگ‌های هسته‌ای، و نابرابری‌های عظیم اقتصادی روبروست، پافشاری بر ناسیونالیسم‌های تنگ‌نظر، انزواگرا، و رقابت‌محور نه تنها راه‌حل نیست، بلکه خود بخشی از مشکل است. این بحران‌ها به وضوح نشان داده‌اند که سرنوشت ملت‌ها بیش از هر زمان دیگری به یکدیگر گره خورده است و راه‌حل‌های پایدار تنها از طریق همکاری، همبستگی، و مسئولیت‌پذیری جهانی قابل دستیابی هستند. ناسیونالیسم واکسن در دوران پاندمی، مانع‌تراشی در مسیر توافقات اقلیمی، و رقابت‌های تسلیحاتی، همگی گواهی بر ناکارآمدی و خطرآفرینی تفکر ملی‌گرایانه افراطی در مواجهه با چالش‌های مشترک بشری است.

به سوی میهن‌دوستی روشنگرانه و مسئولیت‌پذیری جهانی

مقابله با خطرات ناشی از ناسیونالیسم افراطی و سوءاستفاده ابزاری از احساسات میهن‌پرستانه، و در عین حال، پرورش عشقی سازنده و مسئولانه به وطن، نیازمند تلاش‌های همه‌جانبه و بلندمدت در سطوح مختلف است:

ترویج میهن‌پرستی جهان‌وطنی و فراگیر :
این مفهوم، که توسط متفکرانی چون کوآمه آنتونی آپیا و مارتا نوسبام بسط داده شده، به دنبال ایجاد توازنی خردمندانه میان دلبستگی به فرهنگ و سرزمین مادری و احساس تعلق و مسئولیت‌پذیری نسبت به کل جامعه بشری است. میهن‌پرستی جهان‌وطنی بر این ایده استوار است که می‌توان همزمان شهروندی وفادار به کشور خود و شهروندی مسئولیت‌پذیر در قبال جهان بود. این نوع میهن‌پرستی، تنوع فرهنگی را به رسمیت می‌شناسد، از گفتگوی تمدن‌ها استقبال می‌کند، و بر ارزش‌های انسانی مشترک تأکید می‌ورزد.

آموزش انتقادی و پرورش شهروند آگاه :
نظام‌های آموزشی نقشی حیاتی در شکل‌دهی به نگرش شهروندان نسبت به مفاهیمی چون ملت، هویت، و تاریخ دارند. آموزش تاریخ به شیوه‌ای انتقادی و چندصدایی، ترویج تفکر نقاد، آموزش سواد رسانه‌ای برای تشخیص اخبار جعلی و تبلیغات، و افزایش درک بین‌فرهنگی، از ارکان اساسی پرورش شهروندانی آگاه و مسئولیت‌پذیر است که قادر باشند روایت‌های ساده‌انگارانه و عوام‌فریبانه ملی‌گرایان افراطی را شناسایی و نقد کنند. تجربه کشورهایی چون آلمان در مواجهه صادقانه و انتقادی با گذشته تاریک خود و آموزش آن به نسل‌های جدید، می‌تواند در این زمینه الهام‌بخش باشد.

تقویت بنیان‌های دموکراتیک و جامعه مدنی مستقل:
دموکراسی‌های سالم با نهادهای قدرتمند، رسانه‌های آزاد و مستقل، قوه قضائیه بی‌طرف، و جامعه مدنی پویا و فعال، بهترین سد در برابر گسترش ایدئولوژی‌های افراطی و اقتدارگرا هستند. حمایت از آزادی بیان، تضمین حاکمیت قانون، مبارزه با فساد، و فراهم آوردن فضایی برای مشارکت واقعی شهروندان در تصمیم‌گیری‌ها، به تقویت انسجام اجتماعی و کاهش آسیب‌پذیری جامعه در برابر گفتمان‌های تفرقه‌افکن کمک می‌کند.

مقابله ریشه‌ای با نابرابری و بی‌عدالتی :
نابرابری‌های شدید اقتصادی و اجتماعی، احساس بی‌عدالتی، و فقدان فرصت‌های برابر، زمینه‌ساز بسیاری از نارضایتی‌ها و سرخوردگی‌هایی است که می‌تواند افراد را به سمت راه‌حل‌های افراطی و پوپولیستی سوق دهد. سیاست‌هایی که به کاهش فقر و نابرابری، توزیع عادلانه‌تر ثروت و فرصت‌ها، ایجاد اشتغال پایدار، و تأمین خدمات اجتماعی باکیفیت برای همگان می‌انجامند، نه تنها به بهبود کیفیت زندگی شهروندان کمک می‌کنند، بلکه با تقویت امید و اعتماد اجتماعی، جذابیت گفتمان‌های ملی‌گرایانه افراطی و عوام‌فریبانه را نیز کاهش می‌دهند.

سخن پایانی: در جستجوی میهن‌دوستی اصیل در ایران و جهان

در جهان پرتلاطم امروز، و به‌ویژه برای جامعه ایران که در بزنگاه‌های تاریخی مهمی قرار دارد، بازاندیشی عمیق و شجاعانه در مفاهیم بنیادینی چون میهن‌پرستی و ناسیونالیسم، یک ضرورت حیاتی است. چالش اساسی پیش روی ما، هم در ایران و هم در سطح جهانی، یافتن راهی است که در آن بتوان ضمن ارج نهادن به هویت‌های ملی و فرهنگی، عشق به سرزمین و مردم، و تلاش برای استقلال و پیشرفت کشور، از فروغلتیدن در ورطه خطرناک ناسیونالیسم تنگ‌نظر، قوم‌گرا، بیگانه‌ستیز، و انحصارطلب پرهیز کرد. این مهم، مستلزم آن است که همزمان به مسئولیت‌های مشترک انسانی و ضرورت همبستگی و همکاری جهانی نیز پایبند باشیم. میهن‌دوستی اصیل، نه در طرد و نفی "دیگری"، بلکه در تلاش برای ساختن جامعه‌ای عادلانه‌تر، آزادتر، پویاتر، و انسانی‌تر برای "همگان" معنا می‌یابد. این امر، نیازمند گفت‌وگوی مداوم و صریح، شجاعت روشنفکرانه برای نقد خود و نقد قدرت، انعطاف‌پذیری فکری، آموزش انتقادی، و تعهدی تزلزل‌ناپذیر به ارزش‌های جهانشمول دموکراسی، حقوق بشر، و کرامت انسانی است. تنها از این طریق می‌توان امیدوار بود که عشق به وطن، به نیرویی سازنده برای آبادانی و پیشرفت بدل شود، نه بهانه‌ای برای سرکوب، انزوا، و تکرار فجایع گذشته.

اشتراک در شبکه های اجتماعی