کنفرانس اقدام سیاسی محافظهکاران آمریکا (CPAC)، که از برجستهترین همایشهای محافظهکاری در جهان به شمار میرود، اخیراً با راهاندازی پروژهای تحت عنوان «سیپک برای ایرانیان تبعیدی» و با همکاری سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای» (UANI)، مدعی حمایت از حقوق بشر، آزادی مذهبی و تشدید فشارها بر جمهوری اسلامی شده است. اما با نگاهی دقیقتر به ماهیت و اصول فکری این جریان، ضروری است که روشنفکران و کنشگران ایرانی با دیدهای نقاد، این مدعاها را به چالش بکشند و بپرسند آیا این به اصطلاح حمایت، سرابی دیگر در مسیر آزادیخواهی ایران است یا گامی در جهت تحکیم نفوذ سیاسی جریانهایی که خود قرابتی انکارناپذیر با تفکرات استبدادی دارند؟
سیپک چیست و قلب تپنده ایدئولوژی آن کدام است؟
سیپک، کنفرانس سالانهای است که توسط «اتحادیه محافظهکاران آمریکا» (ACU) برگزار شده و به محفلی برای گردهمایی و هماندیشی محافظهکاران از سراسر ایالات متحده بدل گشته است. در این نوشته قصد نداریم به مشکلات این سازمان همانند سابقه اختلاس حسابدار این سازمان که از قضا همسر رئيس این سازمان هم بوده است بپردازیم ،بلکه به آنچه در بطن سیاستهای ترویجشده در سیپک برای وضعیت امروز ایران اهمیت حیاتی مییابد میپردازیم و آن چیزی نیست جز تأکید وسواسگونه بر درهمتنیدگی دین و سیاست – اصلی که میتوان آن را یکی از پایه های ایدئولوژی سیپک نامید.
این جریان آشکارا و بدون هیچ ابایی از دخالت دین در ارکان حکومت دفاع میکند و بارها بر این نکته پافشاری کرده که ایالات متحده باید بر اساس «میراث مسیحی» خود اداره شود. این رویکرد در عمل به اشکال گوناگون تجلی مییابد و شاید یکی از تکاندهندهترین نمودهای این تفکر، سخنان جک پوسوبیک، مفسر راست افراطی (آلت-رایت)، در رویداد سیپک به تاریخ ۲۳ فوریه ۲۰۲۴ بود. وی با صراحتی بیپرده اعلام کرد:
«به پایان دموکراسی خوش آمدید – ما اینجا هستیم تا آن را کاملاً سرنگون کنیم. ما در ششم ژانویه نتوانستیم کار را تمام کنیم، اما تلاش خواهیم کرد تا از شر آن خلاص شویم و آن را با همین جایگزین کنیم»؛ همزمان مشت گرهکرده خود را به نشانه این هدف در هوا نگاه داشت و افزود: «چرا که تمام شکوه از آنِ دولت نیست — تمام شکوه از آنِ خداست.»
این اظهارات هولناک، نوک کوه یخی از سیاستهایی است که سیپک مروج آن است:
این سیاستها، در جوهر خود، یادآور همان ایدئولوژی تمامیتخواهی است که جمهوری اسلامی بر پایه آن بنا شده و اداره میشود. اگر در ایران، ارزشهای حاکم بر شریعت اسلامی استوار است، در آن سوی جهان، جریانی مشابه برای حاکمیت ارزشهای مسیحی به همین سبک و سیاق تلاش میکند.
سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای» (UANI)؛ پشت پرده یک به اصطلاح ناجی
سازمان اتحاد علیه ایران هستهای، به عنوان یکی از ستونهای اصلی پروژه «سیپک برای ایرانیان تبعیدی»، خود را سازمانی با مأموریت جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای معرفی میکند. اما بررسی دقیقتر سوابق مالی و ارتباطات سیاسی این نهاد، تردیدهای جدی در مورد استقلال و اهداف واقعی آن برمیانگیزد. به باور نویسنده و بر اساس شواهد موجود، UANI به احتمال زیاد با سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده در ارتباط است. دو مورد مستند در این زمینه عبارتند از:
۱. در سال ۲۰۱۳، در جریان یک پرونده قضایی که توسط یک شرکت کشتیرانی علیه UANI مطرح شده بود، دادگاه از این سازمان خواست تا منابع مالی خود را افشا کند. در اقدامی قابل تأمل، دولت وقت آمریکا با دخالت مستقیم در پرونده، به بهانه اینکه افشای این اطلاعات «امنیت ملی آمریکا» را به خطر میاندازد، مانع از شفافسازی مالی UANI شد. این مداخله، خود گویای ناگفتههای بسیاری است.
۲. یکی از بنیانگذاران اصلی UANI، جیمز وولزی، رئیس اسبق سازمان سیا (CIA) است. حضور چنین شخصیتی در رأس یک سازمان به اصطلاح غیردولتی، احتمال مدیریت و نفوذ سازمانهای اطلاعاتی آمریکا بر آن را به شدت تقویت میکند.
در خصوص سایر ادعاها مبنی بر ارتباط این سازمان با اسرائیل یا کشورهای عربی منطقه، باید گفت که این موارد عمدتاً توسط یک نویسنده خاص در «مؤسسه کوئینزی» (با مدیریت تریتا پارسی) منتشر شده و اسناد ادعایی یا به مقالات دیگر همان نویسنده ارجاع میدهند یا مبتنی بر ایمیلهای هکشدهای هستند که صحت آنها قابل راستیآزمایی عمومی نیست و به نظر میرسد تنها در اختیار همان منبع قرار داشتهاند. بنابراین، این ادعاها از درجه اعتبار مستند و قابل اتکایی برخوردار نیستند، در حالی که شواهد مربوط به ارتباط با نهادهای آمریکایی ملموستر به نظر میرسد.
سخن پایانی: راه دموکراسی از بیراهههای ارتجاع؟
به محافظهکارانی که سودای «کمک» به اپوزیسیون ایران را در سر میپرورانند، باید با صراحت گفت: نسخهای که شما برای ایران میپیچید، دهههاست که توسط جمهوری اسلامی به شکلی دیگر در حال اجراست و اشتراکات شما با حاکمان فعلی ایران، بیش از آن است که شاید تصور میکنید! شاید سیپک بهتر باشد بخت خود را در ایجاد اتحاد با لابی جمهوری اسلامی یا حتی توافق با شخص خامنهای بیازماید، چرا که در بنیادهای فکری، قرابت بیشتری با آنان دارد.
جنبش دموکراسیخواهی ایران، پس از ۱۲۰ سال مبارزه نفسگیر با جریاناتی که مدعی حکومت از جانب خدا و ترویج استبداد دینی بودهاند، تاکتیکها و چهرههای گوناگون این تفکر را به خوبی میشناسد. پرسش نهایی که پیش روی ما ایرانیان قرار دارد این است: در این نبرد سرنوشتساز با دیکتاتوری اسلامی، آیا راه دشوار اما اصیل «جدایی دین از حکومت»، «استقلال در مبارزه» و «دموکراسی راستین» را برمیگزینیم، یا به بیراهه «کمک» از جانب سازمانهای اطلاعاتی و ایدئولوژیهایی کشیده میشویم که خود مبشر «پایان دموکراسی» و آغاز دور دیگری از استبداد، این بار در جامهای متفاوت، هستند؟