"مواضع افراطی نه با اعتدال بلکه با مواضع افراطی ساختارشکن جایگزین میگردد."
سخن را با نیچه و اراده معطوف به قدرتش آغاز کردم چرا که استاد مسلم طرح بنیادیترین پرسشهاست. در جایی که قدرت بالاترین ارزش را دارد آنکه بر مسند قدرت است درتلاش برای مطلق کردن آن است و دیگر جریانات همگی سودای جایگزینی خود با قدرت مسلط را دارند؛ اما در عرصهی سیاست داخلی، پرسش اصلی این است که چرا جریان اصلاحات برای دستیابی به قدرت تلاش میکند درحالیکه هربار به بخشی از هدف رسیده و همچون در خلأ ماندگان فلسفی در گام بعدی سرگردان شده و بخاطر همین سرگردانی به جای پیشروی، ابزار دستیابی به قدرت را نیزاز دست دادهاست؟
تلاش چندین ساله جریان اصلاحات برای (پنهان سازی) مبارزه بر سرقدرت در پس اهداف حداقلی و قابل بازگشت نهایتا در سال ۸۸ بصورت طغیان بدنه اجتماعی این جریان و تبدیل شدن به عظیمترین جنبش اجتماعی تحولخواه چهل ساله ایران بروز کرد و این در حالی بود که سران اصلاحات همواره در پی نفی جنبشهای اجتماعی برونریز و ایجاد جنبشهای پاستوریزه انتخاباتی بودند.
برای اذهان گیرا تا همین جا کفایت میکند تا منظور کلام و علت تضعیف شأن و جایگاه سران اصلاحات در اذهان عمومی رادرک نمایند. (به غیر از دو چهره سرفراز محصور)
جریان اصلاحات درچند موقعیت تاریخی از فرصت پشتوانه اجتماعی عظیم برای تغییرات در ساختارهای ضددموکراتیک استفاده نکرد و در نتیجه فرصت برای جناح مقابل برای تمامیتخواهی و سرکوب بیشتر فراهم گردید. برای بخشی از جامعه ایران اصلاحطلبی دستوری، قشری و بیاعتنا به پشتوانه جنبشی پس از وقایع ۸۸ تمام شد و آنچه تا امروز ادامه یافته نزاع جریان تضعیف شده ایست که بین تداوم، تغییر راهبرد یا انحلال در تقلاست.
محمد خاتمی و ژنرالهای اصلی اصلاحات که سالها درخطر حذف از سوی حاکمیت قرار داشتند اکنون درحساسترین موقعیت قرار دارند چرا که ممکن است در تداوم طرح اصلاحات تقلیلگرایانه و تکرار دوگانه مصنوعی "اصلاحات حداقلی یا انقلاب فلاکت بار" با خطر طرد از سوی جامعه در انتخابات پیش رو و بازنشستگی سیاسی اجباری مواجه گردند. در این صورت آنها اصلا به برهه "خطر اصلی" نخواهند رسید که وزنی برای تاثیر بر آن داشته باشند.
آقای خاتمی که سالها تلاش کرد با خط مشی گاندیوار با استراتژی مقاومت منفعل و حفظ فاصله با مشی مقاومت فعال به پیشروی گام به گام دست یابد (درحالیکه گاندی و ماندلا فرزند زمان خویش بودند و در کانتکست خاص خود گام به گام ازمقاومت به سمت ساختارشکنی رفتند) هرگز پیشبینی نمیکرد با تقلیل مطالبات مدنی باجریانی افراطی و تمامیتخواه که دهها گام به جلو آمده و همه دستاوردهای دموکراتیک را به سیطره درمیآورد مواجه گردد.
بدینسان که امروز بدیهیترین ابزار دموکراتیک جریان اصلاحات یعنی انتخابات (در میدانی که رقیب آماده ساخته)، به وسیله خودزنی این جریان بدل گشته است و ماحصل ۳ انتخابات قبلی برای این جریان هم چیزی جز سرخوردگی و ریزش نبوده است.
در نقد روششناسانه جریان اصلاحات و حلقه بسته تصمیمگیران آن میتوان روزها نوشت و گفت اما از آنجایی که نقد کردن در عالم سیاست آسان و طرح نظریه سخت مینماید و میهن نیز روزهای سختتری در پیش خواهد داشت بر ما فرض است که در هر موقعیتی بدنبال راه برون رفت باشیم.
حال که فرصتهای زیادی از دست رفته باید گامهای بزرگتری برداشت. پیشنهاد نگارنده به آقای خاتمی و حلقه همراه ایشان پایین آمدن از سریر فرماندهی اجتماع و تغییر راهبرد جریان اصلاحات با شنیدن رسمی صدای جریانات تحولخواه، ملیگرا و برابریطلب داخل کشور است.
مناظرات جدی و دیالوگ مستقیم آقای خاتمی با متفکران دغدغهمند و منتقد و بازخوردگیری از جامعه میتواند آغازی بر همگرایی جامعه مدنی ایران باشد.
درجهان امروز تنها حاکمان مطلقه و متفرعن ازمناظره و مصاحبه مستقیم حذر میکنند و حتما نظریهپرداز گفتگوی تمدنها از گفتگوی مستقیم با نمایندگان اندیشههای پیشرو هراسی ندارد.
نتیجه این سلسله گفتگوهای غیرانتخاباتی درنهایت یا راهی برای ایجاد جریان سوم با همراهی جریان اصلاحات خواهد گشود یا حداقل بصورت اقناعی بخشی از عبورکردگان را به اصلاح اصلاحات امیدوار خواهد کرد.
در این گفتگوهای روشنگرانه باید سوالات جدی و ایران محور با پاسخهای شفاف و فراگیر برای حل مشکل ایران بیان گردد.
دیدارهای تکراری اقای خاتمی با جمعی از مریدان و بیان پندنامه یکطرفه از موضع بالا دردی از جامعه دوا نمیکند.
همانگونه که پیام ۲ دقیقهای تکرار در موعد انتخابات و دعوت از مردم با گفتمان انتخاباتی حکومت در باب اینکه، حتی اگرنظام را قبول ندارید برای ایران در انتخابات شرکت کنید، یک مفهوم دارد و آن اینکه جامعه ی توده وار ایران ارزش وقت گذاشتن بیشتر ندارد.