دوازده ماه گذشته فضای سیاسی ایران یکسر در رابطه با جنبش زن، زندگی، آزادی تعریف شده است. هر چند الگوها به روال گذشته بود اما شدت و گستردگی جنبش انقلابی مهسا آغازگر فصل جدیدی در سپهر سیاسی و حتی اجتماعی ایران است.
همبستگی جمهوریخواهان ایران (هجا)، در چند سال گذشته و در بیانیههای گوناگون به توصیف فروکاستهشدن حکمرانی جمهوری اسلامی به مثابه دستگاه سرکوب، فساد، مناسبات مافیایی فزاینده و حامیپروری پرداخته است. از دیگر سو تأکید داشته است که مشروعیت نظام به نقطه صفر رسیده و بیرون از حلقه حاکمان کمتر کسی را میتوان یافت که راهی جز گذار از جمهوری اسلامی را برای بهروزی ایران مقدور بداند.
جرقه قتل حکومتی مهسا امینی تمام الگوهای پیشین و شکاف حکومت-ملت را بهشدت تقویت کرد. به این معنی که چادر ظلم و سبعیت نظام چنان بر پهنه ایران گسترده شد که بیش از ۵۰۰ نفر شامل ۷۰ کودک کشته شدند، زندانها با هزاران زندانی معترض پر شد، گلولههای جنگی و ساچمهها چشم و قلب و بدن هزاران نفر را شکافتند و احکام اعدام بدون رعایت استانداردهای قضایی صادر و بعضاً اجرا شدند.
در دیگر سو خواست پایان حیات جمهوری اسلامی در مناطق وسیعی از کشور طنینانداز شد و از مدارس و دانشگاهها و کارگاهها و هر کوچه در هر شهر شنیده شد.
یک سال پس از این نقطه عطف، هرچند شدت سرکوب بروز خیابانی جنبش را محدود کرده است، اما تلاش جامعه و اراده خللناپذیر آن برای مقاومت و استیفای حقوق بهروشنی پیداست. بهویژه آنجایی که جمع کثیری از زنان ایرانی بهرغم همه برخوردهای حکومت، با عدم رعایت روزانه حجاب اجباری شعلههای مقاومت را روشن نگاه میدارند و به نمادی از اراده جامعه برای تغییر ساختاری نظام تبدیل شدهاند. البته این تلاشها هزینههای گزافی از محرومیت از حقوق اجتماعی و مختل کردن زندگی روزانه گرفته تا مانند آنچه متأسفانه اخیراً با احتمال بالای قتل حکومتی برای دختر ایران، آرمیتا گراوند رخ داد، در پی داشته، اما باعث توقف بروز آن علیالخصوص در تکاپوی زنان شجاع ایرانی نشده است. در حقیقت جنبش انقلابی زن، زندگی و آزادی بهرغم فضای سنگین پلیسی، اعدامها، بازداشتهای گسترده و صدور احکام حبس سنگین و محرومیتهای اجتماعی و مدنی خاموش نشده و به اشکال مختلفی ادامه دارد.
همچنین، در جریان جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» زاهدان و بلوچیهای غیور ایرانی از کانونهای اصلی فعالیت بودند. اهمیت تلاش آنها چنان نظام را به هراس انداخت که جنایت «جمعه سیاه» را مرتکب شد و دهها نفر را کشت. مولوی عبدالحمید رهبر اهل سنت بلوچستان با موضعگیریهای مردمی، ملی، هوشمندانه و سکولار نقش مهمی در حفظ فضای اعتراضی جنبش ایفا کردهاست. از این زاویه مورد بغض و کینه نهادهای اطلاعاتی و شخص خامنهای قرار گرفته و به شیوههای مختلف برای او پرونده سازی کرده و میکنند. هجا به نوبه خود قدردان تلاش های مردم بلوچ و مولوی عبدالحمید است
در مجموع، روند اتفاقات به روشن شدن زوایای گوناگونی در فضای سیاسی منجر شد که درسآموزی از این تجربهها کمک بزرگی به پیمایش بقیه مسیر خواهد بود و بهصورت مشخص نیروهای سیاسی مخالف را از ورطه چرخههای نامطلوب و بینتیجه نجات خواهد داد.
جمهوری اسلامی
سیاست ها و کارکردهای مخرب جمهوری اسلامی در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیستمحیطی و فرهنگی، ایران را با بحران های دامنهداری روبرو کرده است. جمهوری اسلامی نه قادر به حل بحران های متعدد و اداره کشور است و نه به تغییر تن میدهد. مدیریت ناکارآمد حکومت، فساد ساختاری، تورم و تحریم های اقتصادی... زندگی اکثریت مردم کشور ما را به فلاکت فزاینده کشانده است. در چنین وضعیت نابهنجاری جمهوری اسلامی در هیچ زمینهای حاضر به عقبنشینی برابر خواست مردم نیست. حتی در حوزه عزل و نصب مسئولان یا نهادهای انتخابی نیز دایره را آنچنان تنگ کرده که بهسختی بتوان مدیری با لیاقت متوسط که توان انجام امور روزمره را داشته باشد یافت. حضور در حاکمیت تنها از راه سرسپردگی کامل و خدمت تمام برای دستگاه سرکوب میسر است؛ بخش امنیتی در تعقیب و آزار معترضان است؛ بخش قضایی ماشین امضای دستگاه امنیتی است؛ ارکان اقتصادی موظف به تأمین هزینه سرسامآور دستگاه سرکوب است؛ مجموعه مدیریت مدارس و آموزش عالی در حال تصفیه معلمان و استادان و دانشآموزان غیرهمسو با حاکمیت و شغلیابی برای حامیان حکومتاند؛ دستگاه فرهنگی و ورزشی و رسانهای مشغول توجیه جنایات و پروپاگاندا است؛ و قوه قانونگذاری در حال تصویب محدودیتهای بیشتر و شدیدتر برای جامعه.
شیوه حاکمیت دیکتاتوری با اختیارات وسیع و متکی بر شخص رهبر نظام بهعنوان یگانه تصمیمگیرنده کشور، بیانکننده این است که مسئولیت اصلی وضع ناهنجار فعلی بر عهده شخص سید علی خامنهای است. وی در دوران حاکمیت مطلقالعنان خود هر روز بیشتر از واقعیت جامعه و پاسخ به آن فاصله گرفته و در دنیای موهوم خود گم شده است.
بدین ترتیب هر چند از سالهای دهه هفتاد میشد نشانههایی از اصلاحناپذیری نظام دید و در سالهای بعد روشنایی این نشانهها بهمرور افزایش یافت، اما امروز شکی نیست هیچ تغییر و اصلاح درونی جمهوری اسلامی نمیتواند روند رو به سقوط محتوم آن را متوقف کند. دور نیست که در چند ماه آینده و به بهانه انتخابات مجلس نظام بخواهد با اجرای نمایش مجددی مانور مشروعیت انجام دهد اما همانگونه که در انتخابات ۱۴۰۰ شاهد بودیم با پاسخ محکم و آگاهانه مردم مواجه خواهد شد. روند تحولات در درون حکومت به سمت تقویت جناح بازها، گسترش خالصسازی و تضعیف نهادینه نهادهای انتخابی و تمرکز بیشتر قدرت در دست نهاد ولایتفقیه در حال حرکت است.
رهبری جنبش اعتراضی
جنبش انقلابی مهسا با رهبری متکثر و پویای نیروهای میدانی و شبکههای ایجاد شده متولد شد و بزرگترین کارزار مبارزاتی در ایران بعد از انقلاب علیه جمهوری اسلامی را شکل داد.
هجا در سالهای گذشته و در بیانیههای متعدد و نیز در همراهی با دیگر گروههای جمهوریخواه دموکرات تأکید کرده است که الگوی موردنظرش رهبری جمعی، متکثر، چندقطبی و فراگیر منطبق بر توافق بین پارههای مختلف اپوزیسیون دموکرات بر سر چشمانداز آینده، برنامهها، تعهدات مشترک و تحکیم دموکراسی و حقوق بشر با محوریت نقشآفرینی نیروهای سیاسی و مدنی داخل کشور است.
همزمان با تلاطم فضای سیاسی بعضی افراد و گروههای سیاسی با انگیزههای گوناگون یا بهصورت فردی یا در قالب شبه اتحاد سیاسی سستبنیان تلاش کردند خود را بهعنوان رهبر جنبش زن، زندگی، آزادی معرفی کنند. درحالیکه رهبری نه بیرون بلکه در درون جنبش و بر مبنای سازوکار درونی تحولات آن شکل میگیرد. رهبری سیاسی امر ارادهگرایانه و آرزواندیشانه نیست. نتیجه این اقدامات معطوف به قدرت و انحصارطلبی، مشغولسازی فضای سیاسی به اتفاقات بیاهمیت و غیرمفید و ناامید کردن بهویژه جوانان بود. همچنین دیده شد که بنا به تغییرات گذرا در فضای سیاسی این رهبران خودخوانده دچار تغییرات دفعتی در مواضع و تحرکات سیاسی و حتی اخلاقی خود میشدند.
هجا معتقد است که با اتکا به رانت رسانهای و منابع مالی و حمایتی نامشخص و غیر ملی امکان "خلق" رهبری سیاسی در خارج از کشور وجود ندارد. پایگاه اصلی رهبری در داخل میهن است و خارج از کشور میتواند مکمل و یاریدهنده آن باشد.
ما در همبستگی جمهوریخواهان ایران باور داریم هرچند اصلاح مواضع گذشته و روزآمدی، شرط لازم ماندگاری و اثرگذاری نیروی سیاسی است اما این نباید به گذشتن از اصول سیاسی و اخلاقی، با هدف خبرسازی و مطرح بودن در جریانهای کوتاهمدت سیاسی بینجامد. به دیگر سخن ارتباط با جامعه و کسب اعتماد مردم نیازمند سطح مناسبی از واقعنگری، ثبات رأی، پایبندی به اصول و شفافیت است.
نیروهای جمهوریخواه
تجربه اتفاقات بعد از وقوع جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» درستی تصمیم همبستگی جمهوریخواهان ایران در ضرورت تمرکز بر تشکیل مرکز ثقل جمهوریخواهی در این مرحله از مبارزات سیاسی را نشان داد. تجربه ناکام فعالیتهای وحدتگرایانه بین جمهوریخواهان و مشروطهخواهان پادشاهی و کمرنگ کردن تمایز با اصلاحطلبان، گوشزد میکند که نباید تلاش برای تکوین نظام جمهوری تا مرحله پساجمهوری اسلامی به تعویق بیفتد. تلاشهای فوق نه دستاوردی برای تقویت دمکراسیخواهی داشتند و نه باعث همافزایی شدند. نادیده گرفتن تلاش برای تبلیغ جمهوریخواهی عملا و به صورت ناخواسته گرایش بازسازی سلطنت مطلقه پهلوی را تقویت کرد.
تشکیل «همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران» در سال ۱۴۰۲ گامی مهم و اثرگذار در تشکیل مرکز ثقل جمهوریخواهی عرفی بود. اکنون جمهوریخواهان سکولاردموکرات از نیروهای اصلی دمکراسیخواه ایران هستند که امتداد منطقی مبارزات تحولخواهانه مردم ایران از انقلاب مشروطه تا کنون را بازتاب میدهند. در این مقطع انتظار میرود نیروهای جمهوریخواه دموکرات اعم از گرایشهای سکولار، لائیک، یکپارچهگرا، فدرال، چپ و لیبرال تمرکز فعالیتهای خود را بر تقویت همگرایی و شکلگیری مرکز ثقل جمهوریخواهی در تمایز با مشروطهخواهی و اصلاحطلبی قرار داده و تشکیل نظام سیاسی جمهوری مقید به دموکراسی و حقوق بشر را به عنوان بدیل جمهوری اسلامی در فراسر هویت خاص سیاسی و گفتمانی خود به عنوان اولویت نخست قرار دهند. البته بدیهی است در نهایت مردم ایران باید در چارچوب موازین انتخابات آزاد و منصفانه شکل نظام سیاسی آینده را تعیین کنند. اما تا آن روز ضرورت دارد تا جمهوریخواهان دموکرات فعالانه در تبلیغ این نظم سیاسی و مبانی گفتمانی و هویتی آن بکوشند. هجا در این مسیر دستهای خود را برای همکاری گشودهتر از همیشه دراز میکند. جبهه دموکراسیخواهی در ایران نیازمند صفوف منسجم و جداگانه جمهوری خواهان دموکرات با همه تنوعات درونی خود است.
ارتباط با کشورهای خارجی
گستردگی و شدت حضور خیابانی مردم از آغاز پاییز ۱۴۰۱ به حدی بود که بهسرعت به صدر اخبار رسانههای بینالمللی راه یافت و در موضوعات مورد توجه بسیاری از سیاستمداران خارجی قرار گرفت. بهویژه که همزمان با داخل کشور ایرانیان مهاجر در سراسر جهان تجمعات باشکوه بیسابقهای در حمایت از هممیهنانشان برگزار کردند.
در این حال بخشی از نیروهای سیاسی در خارج از کشور با نگاهی غیرواقعبینانه و در مواردی سوءاستفادهگرایانه، به ارتباط و پررنگ جلوهدادن نقش قدرتهای خارجی در پیروزی جنبش مردم ایران پرداختند. تلاشهایی که حاصلش جز چند تصویر کوتاه با هدف تبلیغ دیدارکنندگان چیزی نبود اما با پوشش رسانهای سنگین عاملی برای انحراف و عدم تمرکز جنبش بود. این روند حتی تا تهیه سندی که شاکله اصلیاش "درخواست" از دولتهای غربی بود نیز پیش رفت. روشن است که دولتهای خارجی بر مبنای مصالح و منافع خود تصمیمگیری میکنند و امکان اثرگذاری جدی در مناسبات آنها با حاکمان ایران از طریق دیدارهای تبلیغاتی، غیرواقعی، توهمآلود، فریبدهنده و یأسآور است.
هجا بهعنوان یک نیروی سیاسی خارج از کشور معتقد است هرچند اطلاعرسانی، ارتباط و در مواردی فشار بر نهادهای بینالمللی میتواند مفید باشد اما فروکاستن فعالیت خارج از مرزها به این قبیل تحرکات آسیبزا است. اقداماتی از قبیل معرفی جنبش های اجتماعی ایرانیان بهویژه جنبش زن زندگی و آزادی، انعکاس نقض گسترده حقوق بشر و سرکوب سامانمند فعالان مدنی و سیاسی توسط جمهوری اسلامی، مطالبه از دولتها برای تضمین امنیت فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی در خارج از کشور و موضعگیری رسمی و مستمر علیه نقض گسترده حقوق بشر و سرکوب جامعه مدنی در ایران در مجامع بین المللی میتواند از مواردی باشد که نیروهای سیاسی خارج از کشور بهصورت شفاف و علنی پیگیری میکند.
دانشگاهها
جنبش دانشجویی بهعنوان جنبشی پویا و پیشرو همواره نقش مهمی در تحولات سیاسی دهههای اخیر داشته و به دلیل نزدیکی فعالان دانشجویی با گروه های مختلف اجتماعی، نقش حلقه واسطه و تسهیلگر جنبشهای مدنی را دارد. در سال های اخیر این ارتباط قویتر و سرکوب دانشگاه بهعنوان حلقه واسط بین جنبشها شدیدتر شده است. با آغاز جنبش مهسا دانشجویان با شجاعت و ایستادگی سهم بزرگی در تجمعات اعتراضی داشتند و در همچنین با نوآوریهایی همچون فعالیتهای هنری جان تازهای به کالبد جنبش دمیدند. فعالیت شجاعانه دانشجویان باعث شد تا رکود سطح کنشگری جنبش دانشجویی شکسته شود. هرچند سرکوب در دانشگاهها سنگین بود و به زندان و اخراج و محرومیت عده زیادی انجامید اما آنها با استقامت و نیز بهره از مدل جدید رهبری در کارزارهای سیاسی بهصورت شبکهای و پویا عمل کرده و فاقد رهبری متمرکز هماهنگکننده تا حد بسیار خوبی در پیشبرد جنبش اثرگذار بودند.
ویژگی پیشگامی دانشگاه باعث شده است تا جمهوری اسلامی از انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ در تلاشی بیوقفه برای تسخیر آن باشد. در دو دهه گذشته درحالیکه دانشجویان مخالف از تحصیل محروم و اساتید دگراندیش به بازنشستگی اجباری فرستاده میشدند، جمع کثیری از افراد نزدیک به حکومت بدون شرایط علمی لازم بهصورت پنهانی و غیرقانونی در دورههای دکترا پذیرفته و بورسیه شدند. حتی پس از افشا نیز حاکمیت با پیگیری تخلف و اخراج آنان مخالفت کرد.
پس از جنبش زن، زندگی، آزادی نیز مدارکی افشا شد که حکومت با هدف خاموش کردن صدای دانشگاه در پی ایجاد تغییرات گسترده ساختاری است. یکی از این اسناد فاش شده حاکی از برنامه استخدام رانتی ۱۵۰۰۰ نفر از نیروهای همسوی نظام در هیئتهای علمی دانشگاهها است. همزمان مداوما اخبار اخراج عدهای از اساتید باصلاحیت اما غیر مطیع در برابر حکومت منتشر میشود. در مواردی این اساتید تنها تاوان حمایت از دانشجویانشان در برابر سرکوبهای خشن و دفاع از کیان دانشگاه را میدهند.
هجا، ضمن تقدیر از شجاعت و استقامت دانشجویان و اساتید آزادیخواه نسبت به روندی که نظام پیش گرفته و هردم شدت میدهد، هشدار میدهد؛ آسیبی که از تغییرات سیاسی به خیال خام مهار کردن دانشگاهها به کشور زده میشود، سالها و دههها دامنگیر کشور و غیرقابلجبران خواهد بود. تجارب گذشته و تصفیههای ادواری نشان میدهد تصور دانشگاه منقاد و تسلیم در برابر نهاد ولایتفقیه خوابی تعبیرناشدنی است و مناسبات پادگانی محکوم به شکست است. گسترش گزینش ایدئولوژیک نیز نمیتواند خللی اساسی در ماهیت نقادانه و سلطهستیز دانشگاه ایجاد کند و حداکثر اثر مهارکننده ناپایدار دارد و سرانجام حتی خودیهای تزریق شده نیز تحت تأثیر سنت روشنگری دانشگاه عمدتاً یا منفعل شده و یا دچار تحول مثبت میشوند.
زنان
جنبش انقلابی "زن، زندگی، آزادی" با قتل مهسا به دلیل "بدحجابی" آغاز شد و حجاب اجباری را بهعنوان یکی از روشنترین حقوق تضییع شده زنان، در کانون مبارزه مردم ایران قرار داد. حضور زنان ایرانی چه به لحاظ مضمونی در شعارها و اهداف جنبش و چه از نظر حضور فیزیکی گسترده در تجمعات خیابانی از مهمترین ویژگیهای جنبش مهسا بود. در بین معترضان آسیبدیده نیز زنان بسیاری بودند که زندانی شدند، شکنجه شدند، گلوله خوردند، چشمشان را از دست دادند یا کشته شدند. پس از فروکش بروز خیابانی اعتراضها نیز شمار زیادی از زنان بدون حجاب در شهرها رفتوآمد میکنند. جمهوری اسلامی عقبنشینی از حجاب اجباری را به منزله ازدسترفتن هویتش و تزلزل پایههای خود میداند تا جایی که علی خامنهای بیحجابی را "حرام شرعی و سیاسی" خواند. در تمام ماههای گذشته نیز نظام از هیچ آزار و اذیتی برای بازگرداندن حجاب زنان به قبل فروگذار نکرده و بهتازگی مشغول وضع قانون جدیدی علیه زنان معترض است اما شرایط فعلی خیابانهای ایران نشان میدهد در این رهگذر کاری از پیش نبرده و زنان همچنان به رغم هزینههای گزاف به اعتراض مدنی خود ادامه میدهند. از این منظر بجا است اگر نام دیگر جنبش سال ۱۴۰۱ را "انقلاب زنانه" بدانیم. بر این اساس همبستگی جمهوریخواهان ایران "انقلاب زنانه" را به عنوان بخشی از نام همایش خود برگزیده است.
هرچند زنان همواره با تبعیضهای گوناگون درگیر بوده و نه تنها از حقوق اجتماعی و سیاسی خود به درجاتی محروم شدهاند، بلکه بسیاری از حقوقشان در خانواده و اجتماع نیز از ایشان سلب شده است اما همچنان به تلاش برای تغییر قوانین تبعیضآمیز ادامه دادهاند. آنها بهرغم تلاش جمهوری اسلامی برای به حاشیه راندنشان، با مقاومت و تلاشهای خستگیناپذیر توانستهاند نقش مهمی را در جنبشهای اجتماعی-سیاسی ایفا کنند. جنبش زنان با بروز "زن، زندگی، آزادی" وارد عرصه تازه مبارزاتی شده است که در نوع خود بینظیر است. حضور زنان در این جنبش نقطه عطف دیگری از تاریخ فعالیتهای جنبش زنان ایرانی است که هدفش به ثمر نشاندن مبارزات زنان در همه عرصهها بهویژه رهبری سیاسی و نهادسازی جدید متعهد به عدالت جنسیتی در گذار از جمهوری اسلامی است.
دیگر گروههای جامعه مدنی
جنبش مهسا بار دیگر ثابت کرد که پویشهای متکی به مشارکت و فعالیت نیروهای مردمی از جمله جنبش های اجتماعی تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک بوده و در شرایط جنبشی میتوانند با همافزایی باعث قدرتگرفتن نیروهای جامعه مدنی شوند.
نهادهای صنفی با آن که در جمهوری اسلامی حقوق صنفی و امکان تشکیلیابی مستقل از آنها سلب شده است، بهعنوان یکی از بازوهای اصلی جنبش زن، زندگی، آزادی فعال بودند. اعتصابها و اعتراضهای متعددی که بهرغم فضای پلیسی سرکوب در کارگاهها و مدارس رخ داد موید این نظر است. همچنین در اوج جنبش ۲۰ تشکل زنان، معلمان، کارگران، دانشجویان، در یک ائتلاف بیسابقه، منشوری ۱۲ مادهای را تحت عنوان "برنامه حداقلی انقلاب اجتماعی" منتشر کردند.
اعتراضات صنفی اقشاری چون کارگران و معلمان و بازنشستگان که در سالهای گذشته مداوما جریان داشته با هدف رفع تبعیض، حق برخورداری از کرامت انسانی و آزادی تشکلیابی، در پیوندی آشکارا متناظر با "زن، زندگی، آزادی" قرار داد و یادآور ریشه این شعار در مبارزات بخشهای گوناگون جامعه مدنی است.
معلمان در سالیان گذشته از ارکان فعال و الهامبخش نیروهای جامعه مدنی ایران بودند که علاوه بر مطالبات صنفی عمق راهبُردی مبارزات حقطلبانه، عدالتجویانه و تقابل با مناسبات تجاری و اقتدارگرایانه را گسترش دادهاند.
گروههای اجتماعی دیگر مانند هنرمندان و ورزشکاران نیز به شکل گسترده و بیسابقهای به جنبش پیوستند و البته با هزینههای گزافی چون ممنوعالکاری مواجه شدند. این امر بهویژه در بین زنان بازیگر و ورزشکار شایان توجه بود. حضور بدون حجاب اجباری زنان هنرمند و ورزشکار در عرصه عمومی که همچنان نیز ادامه دارد، از جلوههای مهم جنبش مهسا است.
هجا، باور دارد تشکلهای صنفی و مدنی ریشهدار، مستقل و قوی، از مهمترین پایههای گذار خشونتپرهیز از جمهوری اسلامی و از لوازم تضمین دموکراسی و اعمال حق حاکمیت مردم پس از آن است.
×××
هجا با توجه به نکات پیشگفته و ارزیابی مبارزات مردم ایران در جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، معتقد است که جامعه ایران بخصوص زیست زنان و تأکید آنها بر برخورداری از حق پوشش آزاد به شرایط ماقبل جنبش مهسا باز نخواهد گشت. اراده برای گذار انقلابی در جامعه ایران تعمیق یافته و میتوان گفت این خواست سیاسی و اجتماعی بازگشتناپذیر است. سمتوسوی تغییرات و تحولات سیاسی به سمت بیرون از ساختار قدرت جمهوری اسلامی و رویکرد ساختارشکنانه با نفی توأمان هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب متمایل شده است. منتهی نگاه ژرفکاوانه و مبتنی بر واقعبینی سیاسی متعهد به آرمان رهایی گوشزد میسازد که در سطح راهبردی نیروهای سیاسی دموکراسیخواه ایران باید از نزدیکبینی سیاسی پرهیز کنند و با نگاهی مرحلهای تا اطلاع ثانوی فرسودهسازی دستگاه سرکوب از طریق تشویق جامعه به مقاومت هماهنگ و متحد در کنار سازمانیابی اجتماعی در پرتو استفاده از فناوریهای نوین اطلاعاتی و اشکال جدید سازماندهی را هدف فعالیت قرار دهند. گذار از جمهوری اسلامی از طریق یک عمل و رسیدن بهیکباره به مقصد نهایی ممکن نیست. وقوع انقلاب امر مهندسی شده و قابلبرنامهریزی نیست. نیروهای انقلابی حداکثر میتوانند نقش تسهیلگر و تسریعگر را ایفا کنند. کار مهم نیروهای سیاسی بخصوص در خارج از کشور گفتمانسازی حول ارزشهای دموکراسی و زندگی انسانی است تا در لحظه موعود تحولات به مدار بسته تاریخ معاصر پایان داده و زمینه را برای تحقق دولت ملی دموکراتیک توسعهگرا هموار کند. این مسیر در یک فرآیند رخ میدهد و باید انتظارات را واقعبینانه کرد. ایران به مانند همه کشورهای دنیا نمیتواند بهیکباره به یک دموکراسی متعارف برسد بلکه تحقق هدف نهایی در چارچوب تنگناها، امکانات و واقعیتها در یک مسیر تدریجی میسر است.
در این چارچوب ترسیم اهداف مرحلهای و آگاهسازی جامعه نسبت به آن ارزش راهبردی دارد. یکی از وجوه گفتمانی برجستهکردن نیاز به تعریف هویت جدید ملی است که بر اساس اقتضائات زمانه و درسگرفتن از تجارب تاریخی، بهرهبرداری از تحولات جهانی و تأکید بر نگاهی فراگیر که همه اقشار کنونی جامعه ایران با خواستههای متفاوت آنها را در بر بگیرد.
ایران آینده نیازمند تدوین مناسبات دولت با نفی هویت ترسیم شده در حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی با اتکا به ارزشهای بنیادین انقلاب مشروطه است. در این راستا تعریف قرائت مناسبی از ملی و ملیگرایی ضرورت دارد که به معنای واقعی ملی باشد یعنی دربرگیرنده همه اتنیکهای ایرانی در فضایی برابر باشد تا هر کسی که در هر گوشه ایران زندگی میکند فارغ از زبان، هویت مذهبی یا سبک زندگی به آن احساس تعلق کند. بدین ترتیب با تأکید بر رویکردهای نرمافزاری و اقناع اجتماعی یکپارچگی سرزمینی (تمامیت ارضی) ایران در شکلی بهتر حفظ شده و بحران مرکز-پیرامون خاتمه پیدا کند. ناسیونالیسم تهاجمی و شبه فاشیستی از تهدیدهای اصلی امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور است که پیامدهای منفی آن فرق فارقی با تجزیهطلبی و تقویت رویکردهای واگرا ندارد. به باور ما تأکید بر استقلال در چارچوب اصولی چون نفی برتریطلبی نژادی و هویتی، نگاه گشوده به جهانگرایی، نفی وابستگی و انزوا و داشتن روابط خوب و خالی از تنش با همه دنیا در چارچوب منافع ملی و احترام متقابل در بازسازی هویت ملی بایستگی دارد.
آینده ایران زمانی روشن خواهد بود که گرایشهای مختلف سیاسی و اجتماعی ایران رویکرد تعاملی داشته باشند و ایران را فراتر از ویژگیهای خاص خود بدانند و حرف و خواست خود را حرف آخر نپندارند.
هجا بهرغم همه چالشها و تنگناها به آینه امیدوار است و میپندارد در صورت برخورد آگاهانه، نفی شتابزدگی، خردگرایی و ایستادگی بر سر مواضع اصولی، توجه به جایگاه ویژه مطالبات زنان در اکنون و آینده و ارزشهای زندگی انسانی میتوان بر موانع غلبه کرد و بشارتگر رهایی، آزادی و روشنایی شد.